Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 121 (7 milliseconds)
English
Persian
to offer an excuse
بهانه انگیختن
Search result with all words
to pretend an excuse
عذر برانگیختن بهانه انگیختن
Other Matches
incite
انگیختن
occasions
انگیختن
occasioning
انگیختن
occasioned
انگیختن
occasion
انگیختن
urging
انگیختن
urges
انگیختن
urged
انگیختن
urge
انگیختن
impassion
بر انگیختن
incited
انگیختن
motive
انگیختن
motives
انگیختن
abrade
بر انگیختن
motivating
انگیختن
motivates
انگیختن
motivated
انگیختن
motivate
انگیختن
inciting
انگیختن
incites
انگیختن
motivate]
انگیختن
inanimate
انگیختن
impulse
بر انگیختن
to set on
انگیختن
impulses
بر انگیختن
to stir up
انگیختن
fire
بیرون کردن انگیختن
fired
بیرون کردن انگیختن
to instigate a programme of reforms
بر انگیختن برنامه اصلاحات
fires
بیرون کردن انگیختن
infusing
القاء کردن بر انگیختن
infused
القاء کردن بر انگیختن
infuse
القاء کردن بر انگیختن
to instigate something
[negative]
بر انگیختن
[کار بدی]
stimulate
تهییج کردن انگیختن
stimulated
تهییج کردن انگیختن
stimulates
تهییج کردن انگیختن
infuses
القاء کردن بر انگیختن
motivated
انگیختن موجب و سبب شدن
motivating
انگیختن موجب و سبب شدن
motivate
انگیختن موجب و سبب شدن
motivates
انگیختن موجب و سبب شدن
subterfuges
بهانه
subterfuge
بهانه
comebacks
بهانه
guize
بهانه
essoin
بهانه
cover shame
بهانه
put off
بهانه
comeback
بهانه
pretexts
بهانه
peg
بهانه
excuses
بهانه
plea
بهانه
excusing
بهانه
alibis
بهانه
fiction
بهانه
fictions
بهانه
alibi
بهانه
pleas
بهانه
excused
بهانه
excuse
بهانه
allegations
بهانه
pretext
بهانه
pegs
بهانه
allegation
بهانه
mask
لفافه بهانه
under the d. of
به بهانه درلفافه
under the plea of
بعنوان به بهانه
under the pretence of illness
به بهانه نا حوشی
fetch
بهانه طفره
fetched
بهانه طفره
fetches
بهانه طفره
finicky
بهانه گیر
masks
لفافه بهانه
pretenses
بهانه ادعا
pretences
بهانه ادعا
pretence
بهانه ادعا
To trump uo an excuse.
بهانه براشیدن
To make excuses . To quibble.
بهانه کردن
To look for a pretext ( an excuse ).
پی بهانه گشتن
To find fault.
بهانه گرفتن
nitpicking
بهانه گیری
under the mask of
به بهانه در لفافه
pernickety
بهانه گیر
factitious
بهانه کننده
feigner
بهانه انگیز
alibis
بهانه اوردن
pretexts
بهانه اوردن
persnickety
بهانه گیر
pretext
بهانه اوردن
pretense
بهانه ادعا
evasion
بهانه حیله
to gain time
به بهانه گذراندن
evasions
بهانه حیله
to pretend an excuse
بهانه کردن
alibi
بهانه اوردن
inexcusable
بدون بهانه نبخشیدنی
dissembled
وانمودکردن بهانه کردن
feigningly
از روی بهانه یا تزویر
feignedly
ازروی بهانه باتزویر
excuseless
بهانه برمدار نبخشیدنی
dissembles
وانمودکردن بهانه کردن
dissembling
وانمودکردن بهانه کردن
to a ignorance
نادانی بهانه کردن
purporst
بهانه مفهوم شدن
he is ready at excuses
برای بهانه انگیزی
dissemble
وانمودکردن بهانه کردن
an implausible excuse
بهانه یا عذر غیر موجه
A fusspot.
آدم بهانه گیر (ایرادی )
HE has plenty of excuses who is in search of trick.
<proverb>
ییله جو را بهانه بسیار است .
under the guize of
بعنوان به بهانه درهیئت درزی
picked quarrel
نزاعی که با بهانه یا عمداراه انداخته باشند
There is no fault to find with my work.
بهانه ای نمی توان بکار من گرفت
have a bone to pick
بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
essoin
بهانه برای عدم حضوردردادگاه درزمان مقرر
to have a bone to pick
بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support.
سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او
[مرد]
باید از آنها حمایت بکند.
to pretend illness
نا خوشی را بهانه کردن خودرا به ناخوشی زدن تمارض کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com