Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
to mark down an article
بهای کمتری بر کالایی گذاشتن
Other Matches
prohibitive price
بهای گزاف که بر کالایی گذارندو مردم ازعهده خریدان برنیایند
dumping
صدور کالا به کشوردیگر و فروش ان به بهای کمتر از بهای عادی به منظور فلج ساختن صنایع داخلی ان کشور
reduced price
بهای کاسته بهای تخفیف دار
undercut
ببهای کمتری
undercuts
ببهای کمتری
much little
هنگامی که درجه کمتری مقصود باشد
cross kick
ضربه با پا به سمت دیگرزمین که مدافع کمتری دارد
short side
خط بازیگران با تعداد کمتری بازیگر دهانه دروازه
loss leader
کالایی که با قیمت پایین
multiplexor
مداری که تعددی ورودی را به تعداد کمتری خروجی ترکیب میکند
mux
مداری که تعدادی ورودی را به تعداد کمتری خروجی ترکیب میکند
fast moving stock
کالایی که به سرعت فروخته میشود
loss leader
کالایی که با ضرر فروخته میشود
to launch a product with much fanfare
کالایی را با هیاهو به صحنه نمایش آوردن
duopoly
وقتی که فروشندگان کالایی فقط دو نفرباشند
public good
کالایی که تولید ان به نفع جامعه باشد
concentrating
ترکیب تعدادی خط یا دایره یا داده برای اینکه فضای کمتری اشغال کنند
concentrates
ترکیب تعدادی خط یا دایره یا داده برای اینکه فضای کمتری اشغال کنند
concentrate
ترکیب تعدادی خط یا دایره یا داده برای اینکه فضای کمتری اشغال کنند
coloury
دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
leading articles
کالایی که ارزان می فروشندتاخریداران رابکالاهای دیگرجلب کند
leading article
کالایی که ارزان می فروشندتاخریداران رابکالاهای دیگرجلب کند
Huffman code
کد فشرده سازی داده که حروف ای که اغلب نرخ می دهند فضای بیت کمتری اشغال می کنند
lagan
کالایی که درته دریابا گویهای نگاه داشته باشد
jetsam
کالایی که برای سبک کردن کشتی بدریا می ریزند
flotsam and jetsam
کالایی که پس از غرق شدن کشتی برروی اب شناور است
jetsam
کالایی که برای سبک کردن کشتی به دریا می ریزند
dutiable goods
کالایی که حقوق گمرکی یاعوارض دیگربدان تعلق می گیرد
transit duty
حقی که بابت عبور کالایی ازکشوری گرفته میشود حق تراتزیت
over production
عمل اوزدن کالایی بیش ازاندازهای که بدان نیازمندی هست
short lot
کالایی که مقدار موجود از ان کم است و در محوطه کوچک انبار میشود
lay off
<idiom>
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
prized
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prizes
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prize
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prizing
کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
at a low price
بهای کم
for
به بهای
overrunning
دادهای که گیرنده گم کرده بود چون سنکرون بندد و یا با سرعت کمتری از ارسال کننده عمل ماکرو و بافر ندارد
overrun
دادهای که گیرنده گم کرده بود چون سنکرون بندد و یا با سرعت کمتری از ارسال کننده عمل ماکرو و بافر ندارد
overruns
دادهای که گیرنده گم کرده بود چون سنکرون بندد و یا با سرعت کمتری از ارسال کننده عمل ماکرو و بافر ندارد
cartels
اتحادیه شرکتهایی که سعی دارند بازار کالایی را دراختیار خود داشته باشند
cartel
اتحادیه شرکتهایی که سعی دارند بازار کالایی را دراختیار خود داشته باشند
at a great penny worth
به بهای زیاد
all in price
بهای کامل
fancy price
بهای تفننی
trade price
بهای تجارتی
unit price
بهای واحد
face value
بهای اسمی
fancy price
بهای گزاف
fee
بهای واحد
reserve price
بهای قطعی
cost of construction
بهای ساختمان
resonable price
بهای عادله
reduced price
بهای نازل
break up price
بهای انحلال
cash price
بهای نقدی
nominal price
بهای اسمی
book value
بهای دفتری
conversion price
بهای تبدیل
probability cost
بهای احتمالی
money worth
بهای پول
nominal value
بهای اسمی
break up price
بهای تصفیه
fall wool
پشم پاییزه
[پشمی که در پاییز چیده می شود و مرغوبیت کمتری از پشم بهاره دارد.]
retail price
بهای خرده فروشی
par
بهای رسمی سهم
contratual rent
اجاره بهای مقطوع
below par
کمتر از بهای اسمی
declared value
بهای اعلام شده
above par
بالاتر از بهای اسمی
eric
خون بهای ایرلندی
resale price
بهای خرده فروشی
lids
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into
<idiom>
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
open
پروتکل شبکه ICP/IP که بستههای داده را دارد مسیر میکند که حجم داده کمتری داشته باشد
opens
پروتکل شبکه ICP/IP که بستههای داده را دارد مسیر میکند که حجم داده کمتری داشته باشد
opened
پروتکل شبکه ICP/IP که بستههای داده را دارد مسیر میکند که حجم داده کمتری داشته باشد
reserve price
قیمت نهایی بهای قطعی
coinage
طبقه بندی بهای مسکوک
to take something off and pric
اندکی از بهای چیزی کاستن
upset price
کمترین بهای مقطوع درهراج
share list
صورت بهای سهام شرکتها
height money
اضافه بهای کار در ارتفاع
cost plus
اضافه بر بهای تمام شده
cost and freight
قیمت و بهای حمل و نقل
the price was not reasonable
بهای ان معقول بنظر نمیرسید
spot price
بهای جنس در معامله نقدی
to mark good
بهای کالا را در روی ان نوشتن
dispraise
از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
the price was not reasonable
بهای گزافی بران گذاشته بودند
write down
تنزل دادن بهای اسمی سهام
to compound
قسطی پرداختن
[کمتراز بهای اصلی]
price as natural ice
یخ ساختگی بهمان بهای یخ طبیعی فروخته میشد
at par
قیمت ثابت انتقال ارز به بهای اسمی
revalorization
اعاده پول کشور به بهای نخستین خود
how is sugar
بهای قندچیست قند درچه حال است
write down
یادداشت کردن تنزل دادن بهای اسمی سهام
brand loyalty
وفاداری به کالایی خاص وفاداری به علامت تجاری یک محصول
loss leader
بفروش میرسد کالایی که به منظور جلب توجه مشتری زیر قیمت تمام شده بفروش می رسد
unearned icremrnt
افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
unearned increment
افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
unpriced
درباب چیزی گفته میشودکه بهای ان معلوم نشده یابصورت بهادران نباشد
To leave behinde.
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
derived demand
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
impact shipment
کالای ضربتی از نظر تحویل کالایی که از نظر تحویل زمان مخصوص دارد
accretion
افزایش بهای اموال افزایش میزان ارث
feminality
طبیعت زنانه زیورهایاچیزهای بی بهای زنانه
direct fire sights
زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
teasing
سر به سر گذاشتن
inculcating
پا گذاشتن
load
گذاشتن
leaving
گذاشتن
ti turn in
تو گذاشتن
getting on in years
پا به سن گذاشتن
question answer
در صف گذاشتن
take in
تو گذاشتن
leave
گذاشتن
put
گذاشتن
putting
گذاشتن
lay
گذاشتن
loads
گذاشتن
run home
جا گذاشتن
misplace
جا گذاشتن
puts
گذاشتن
mislaid
جا گذاشتن
letting
گذاشتن
lets
گذاشتن
let
گذاشتن
mislay
جا گذاشتن
to pickle a rod for
گذاشتن
place
گذاشتن
mislays
جا گذاشتن
To be gettingh on in years.
پا به سن گذاشتن
placements
گذاشتن
infiltrate
گذاشتن
infiltrated
گذاشتن
to run in
تو گذاشتن
infiltrating
گذاشتن
to lay it on with a trowel
گذاشتن
go on
<idiom>
گذاشتن
to take in
تو گذاشتن
mislaying
جا گذاشتن
apostrophize
گذاشتن
inculcates
پا گذاشتن
lays
گذاشتن
inculcated
پا گذاشتن
infiltrates
گذاشتن
inculcate
پا گذاشتن
to trample on
گذاشتن
placing
گذاشتن
places
گذاشتن
placement
گذاشتن
banks
در بانک گذاشتن
emplace
کار گذاشتن
mouthed
در دهان گذاشتن
mortgaging
گرو گذاشتن
dew ret
زیرشبنم گذاشتن
bank
در بانک گذاشتن
point
نوک گذاشتن
enchase
در نگین گذاشتن
enframe
درقاب گذاشتن
strand
تنها گذاشتن
trace
اثر گذاشتن
traced
اثر گذاشتن
strands
تنها گذاشتن
traces
اثر گذاشتن
mortgage
گرو گذاشتن
mortgages
گرو گذاشتن
hang up
معوق گذاشتن
enshrine
درزیارتگاه گذاشتن
hang-up
معوق گذاشتن
hang-ups
معوق گذاشتن
mouthing
در دهان گذاشتن
encradle
درگهواره گذاشتن
cuple
در بوته گذاشتن
suspend
مسکوت گذاشتن
mouth
در دهان گذاشتن
parcels
دربسته گذاشتن
cramps
درقید گذاشتن
cleck
تخم گذاشتن
mouths
در دهان گذاشتن
begueath
به ارث گذاشتن
tip
نوک گذاشتن
cramp
درقید گذاشتن
handles
دسته گذاشتن
handle
دسته گذاشتن
shutters
پرده گذاشتن
tipping
نوک گذاشتن
shutter
پرده گذاشتن
saluting
احترام گذاشتن
parcel
دربسته گذاشتن
salutes
احترام گذاشتن
cupel
در بوته گذاشتن
suspending
مسکوت گذاشتن
fix
کار گذاشتن
fixes
کار گذاشتن
suspends
مسکوت گذاشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com