English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
improvable بهبود پذیر
Other Matches
educatable تربیت پذیر تعلیم پذیر
educable تربیت پذیر تعلیم پذیر
mixable امیزش پذیر امتزاج پذیر
ascendable تفوق پذیر فراز پذیر
ascendible تفوق پذیر فراز پذیر
reparable اصلاح پذیر تعمیر پذیر
repairable اصلاح پذیر تعمیر پذیر
adaptable organism موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
adjustable wheel چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
progress بهبود
recovery بهبود
recovery upturn بهبود
revivals بهبود
revival بهبود
mending بهبود
recoveries بهبود
advance بهبود
improvements بهبود
proceedings بهبود ها
advances بهبود ها
improvement بهبود
progression بهبود
remission بهبود
improvement بهبود
look oneself again بهبود یافتن
pick up health بهبود یافتن
meliorate بهبود یافتن
recovery time زمان بهبود
quick recovery بهبود سریع
upgraded بهبود امکانات
upgrades بهبود امکانات
upgrading بهبود امکانات
modifies بهبود دادن
modify بهبود دادن
modifying بهبود دادن
pull through <idiom> بهبود یافتن
meliorist بهبود گرای
meliorism بهبود طلبی
It'll be OK. <idiom> بهبود میابد!
upgrade بهبود امکانات
up and about <idiom> بهبود یافتن
restore to health بهبود دادن
improvement بهبود دادن
to restorative to health بهبود دادن
improvements بهبود دادن
to look oneself again بهبود یافتن
betterment اصلاح بهبود
improvability بهبود پذیری
ameliorative بهبود یابنده
tempering quality قابلیت بهبود
temper حالت بهبود
tempered حالت بهبود
tempers حالت بهبود
ameliorator بهبود دهنده
recuperation بهبود جبران خسارت
recover بهبود یافتن بازیابی
recovering بهبود یافتن بازیابی
recovers بهبود یافتن بازیابی
welfare state دولت بهبود بخش
spontaneous remission بهبود خود به خودی
improvised بهبود سازی شده
spontaneous recovery بهبود خود به خودی
recoverable error خطای قابل بهبود
uprating بهبود میزان کارائی [مهندسی]
vulnerary بهبود دهنده داروی زخم
digital darkroom برنامهای برای بهبود تصویر
To recover. To get well. خوب شدن ( بهبود یا فتن )
army ready material program برنامه بهبود امادگی رزمی اماد
to mend matters کارها را اصلاح کردن اوضاع را بهبود بخشیدن
shadow RAM روش بهبود کارایی PC با کپی کردن محتوای قطعه
enhancer وسیله یا نرم افزاری که یک فرآیند یا محصول را بهبود می بخشد
interface human machine interface امکانات بهبود رابط ه بین کاربرد و سیستم کامپیوتری
customizing بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customizes بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customized بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customize بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customising بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customises بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customised بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
human computer امکانات تامین بهبود ارتباط بین کاربر و سیستم کامپیوتر
HMI امکاناتی برای بهبود ارتباط بین کاربرد سیستم کامپیوتری
HMI's امکاناتی برای بهبود ارتباط بین کاربرد سیستم کامپیوتری
ActiveX که برای بهبود کارایی صفحه وب یا یک برنامه کاربردی به کار می رود
retrofit بروز در اوردن یا اضافه نمودن به یک سیستم موجودبه منظور بهبود ان
to turn the corner <idiom> بهبود یافتن پس از گذشت مرحله دشواری یا بحرانی [اصطلاح روزمره]
dead دستوربرنامه کار یا خطایی که باعث توقف برنامه بدون بهبود میشود
enhance سیستم توسعه یافته توسط ماکروسافت برای بهبود کارایی پورت چاپگر موازی
enhanced سیستم توسعه یافته توسط ماکروسافت برای بهبود کارایی پورت چاپگر موازی
extends خصوصیات پیشرفته IDE که کارایی و نرخ ارسال داده از او به یک دیسک سخت را بهبود می بخشد
enhancing سیستم توسعه یافته توسط ماکروسافت برای بهبود کارایی پورت چاپگر موازی
prototype اولین مدل کاری وسیله یا برنامه که بعداگ آزمایش و تط بیق میشود تا بهبود یابد
prototypes اولین مدل کاری وسیله یا برنامه که بعداگ آزمایش و تط بیق میشود تا بهبود یابد
extend خصوصیات پیشرفته IDE که کارایی و نرخ ارسال داده از او به یک دیسک سخت را بهبود می بخشد
normal روش ساخت اطلاعات در پایگاه داده برای جلوگیری از افزونگی و بهبود کارایی ذخیره
whitcomb body جسم ایرودینامیکی که به هواپیما اضافه میشود و سبب بهبود توزیع حجم اریارول میگردد
extending خصوصیات پیشرفته IDE که کارایی و نرخ ارسال داده از او به یک دیسک سخت را بهبود می بخشد
enhances سیستم توسعه یافته توسط ماکروسافت برای بهبود کارایی پورت چاپگر موازی
fields مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
fielded مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
EIDE مشخصات پیشرفته IDE که کارایی و نرخ ارسال داده و دریافت آن به دیسک سخت را بهبود می بخشد
field مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
add-on سخت افزار یا نرم افزاری که به سیستم کامپیوتری اضافه شده است تا آنرا بهبود بخشد
add-ons سخت افزار یا نرم افزاری که به سیستم کامپیوتری اضافه شده است تا آنرا بهبود بخشد
workflow نرم افزار طراحی شده برای بهبود جریان متنهای الکترونیکی در یک شبکه اداری از یک کاربر به دیگری
multimedia قطعه پردازنده که حاوی قط عاتی است که برای بهبود کارایی چند رسانهای و ارتباطات به کار می رود
Perl برای تولید متنهای CGI که میتواند فراهم را پردازش کند و روی وب سرور عملیاتی انجام دهد تا وب سایت را بهبود بخشید
desk accessory در یک سیستم Apple Macitosh امکان افزوده که سیستم را بهبود میبخشد
collective bargaining مذاکرات دسته جمعی مذاکرات بین موسسات متشکل از کارگران و کارفرمایان برای بهبود کار
backlight چراغ پشت صفحه کریستال مایع که شدت حروف صفحه را بهبود می بخشد وآنها را خوانا تر میکند
MMX قطعه پردازنده intel پیشرفته که حاوی خصوصیات ویژه و قط عاتی است که برای بهبود کارایی استفاده از چند رسانهای و ارتباطات به کار می رود
practical extraction and report language برای توید متنهای CGI که می توانند فرم هایی را پردازش کنند یا روی وب سرور برای بهبود وب سایت توابعی انجام دهند
cleavable رخ پذیر
solvable حل پذیر
soluble حل پذیر
pliable خم پذیر
pi acceptor پی پذیر
processor پردازنده مخصوص مثل پردازنده آرایهای یا عددی که میتواند برای بهبود کارایی با پردازنده اصلی کار کند
systems analysis 1-بررسی فرایند یا سیسیتم برای مشاهده اینکه آیا میتواند در حین اجرا کاراتر باشد. 2-بررسی سیستم موجود با هدف بهبود یا جایگزینی آن
programmable read only memory حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
revocable ابطال پذیر
rotatable چرخش پذیر
semi solvable نیم حل پذیر
increasable افزایش پذیر
flxible خمش پذیر
sequacious نصیحت پذیر
incompressible تراکم نا پذیر
fusible گداز پذیر
gaugeable پیمایش پذیر
incondensable ناچگال پذیر
generable زایش پذیر
glass jaw بوکسوراسیب پذیر
healable درمان پذیر
impressible تاثیر پذیر
improvably اصلاح پذیر
contrivable <adj.> صورت پذیر
extendible کشش پذیر
spottable لکه پذیر
extensible توسعه پذیر
fathomable پیمایش پذیر
spoilable فساد پذیر
fatig خستگی پذیر
fatigable خستگی پذیر
fatiguable خستگی پذیر
figurable شکل پذیر
fissile شکاف پذیر
fissionable شکافت پذیر
shapeable شکل پذیر
fixable ثبات پذیر
flexible cable کابل خم پذیر
severable تفکیک پذیر
stainable لکه پذیر
resolvable تفکیک پذیر
proton acceptor پرتون پذیر
penetrable رخنه پذیر
passible فساد پذیر
protractile امتداد پذیر
partible بخش پذیر
pacifiable تسکین پذیر
open cheque چک انتقال پذیر
mutable تغییر پذیر
miscible امتزاج پذیر
perfectible کمال پذیر
perturbable اشوب پذیر
pervious نفوذ پذیر
reclaimable ادعا پذیر
protean شکل پذیر
precipitable تعلیق پذیر
plunderable چپاول پذیر
placative تسکین پذیر
placable دلجویی پذیر
pilable انحنا پذیر
proprotionable تناسب پذیر
reducible تقلیل پذیر
reflexible انعکاس پذیر
remediable درمان پذیر
remediable چاره پذیر
expiable کفاره پذیر
inflamable اشتعال پذیر
remediable گزیر پذیر
inextensible تمدید نا پذیر
inexpugnable شکست نا پذیر
indocile تعلیم نا پذیر
infusible گداز نا پذیر
inoculable تلقیح پذیر
irremeable برگشت نا پذیر
refutable تکذیب پذیر
regulable تنظیم پذیر
miscible امیزش پذیر
maintainable نگهداشت پذیر
magnetizable مغناطیس پذیر
liquefiable گداز پذیر
limitable محدودیت پذیر
irresoluble تجیزیه نا پذیر
indemonstrable اثبات نا پذیر
subduable تسخیر پذیر
feasible <adj.> انجام پذیر
achievable <adj.> اجرا پذیر
doable <adj.> اجرا پذیر
executable <adj.> اجرا پذیر
feasible <adj.> اجرا پذیر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com