English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
optimum بهترین امکان
Search result with all words
Memmaker امکان نرم افزاری در برخی گونههای DOS-MS برای تشخیص خودکار تنظیم حافظه کامپیوتر برای تامین بهترین کارایی
Other Matches
brand leader بهترین علامت تجاری بهترین مارک
edlin در DOS-MS امکان سیستمی که به کاربر امکان می ددهد تغییرات را خط به خط در هر لحظه بر فایل اعمال کند
scheduler امکان نرم افزاری که به کاربر امکان مدیریت جلسات , قرار ملاقاتها یا استفاده از منابع میدهد.
Windows Explorer امکان نرم افزاری در ویندوز که به کاربر امکان مشاهده پرونده ها و فایل ها روی دیسک سخت فلاپی دیسک , ROM-CD , و هر درایو اشتراکی شبکه را میدهد
Winsock امکان نرم افزاری برای کنترل مودم هنگام اتصال به اینترنت تحت DOS-MS یا ویندوز که به کامپیوتر امکان ارتباط تحت پروتکل TCP/IP میدهد
best بهترین
tiptop بهترین
of the first water بهترین
the best of all بهترین
gilt-edged بهترین
gilt edged بهترین
foremost بهترین
gilt edge بهترین
prides بهترین
priding بهترین
first class بهترین
pride بهترین
prided بهترین
best efforts بهترین مساعی
best به بهترین وجه
top-notch <idiom> عالی ،بهترین
best بهترین کار
qualities بهترین کیفیت
quality بهترین کیفیت
In the best possible manner. به بهترین وجه
naps بهترین شرکت کننده
napping بهترین شرکت کننده
nap بهترین شرکت کننده
back on one's feet <idiom> به بهترین سلامتی رسیدن
dressed to kill <idiom> بهترین لباس را پوشیدن
primed کمال بهترین قسمت
(live off the) fat of the land <idiom> بهترین از هرچیز را داشتند
prime کمال بهترین قسمت
primes کمال بهترین قسمت
classic مطابق بهترین نمونه
classics مطابق بهترین نمونه
first-class درخورمردم طبقه یک بهترین
lion share بزرگترین یا بهترین بخش
designated tournament مسابقه بهترین بازیگران
best move بهترین حرکت شطرنج
second best theory نظریه بهترین دوم
skimeister بهترین اسکی باز
napped بهترین شرکت کننده
tip top بهترین اعلی درجه
hit it off with someone <idiom> بهترین همراه با کسی داشتن
best governed country کشوری که بهترین طرزحکومت رادارد
dress up <idiom> بهترین لباس خود را پوشیدن
beluga نام بهترین نوع خاویار
The best advice is, not to give any <idiom> بهترین اندرز ندادن آن است
flight بهترین نتیجه دور مقدماتی
You are counted among my best friends. شما را از بهترین دوستانم می شمارم
honesty is the best policy راستی ودرستی بهترین رویه
History is the best testimony. تاریخ بهترین شاهد است
the best thatone can do بهترین کاری که میتوان کرد
ground badge علامت بهترین درجه دار یاسرباز
make the best of <idiom> دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
the best game out بهترین بازیکه تاکنون پیداشده است
give someone the benefit of the doubt <idiom> همیشه بهترین را درمورد کسی فرض کن
I wish you the best of luck. بهترین موفقیتها رابرایتان آرزومی کنم
optima legum ilerpres est consuetudo عرف و عادت بهترین تفسیرقانونی است
i had best to leaveit بهترین کاران است که ان راول کنیم
Which is the best way to Tehran ? بهترین راه به تهران کدام است ؟
golden shoe بهترین جایزه گلزن فصل اروپا
window تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
heisman trophy جام هایزمن برای بهترین بازیگر دانشگاهی
cover search جستجوی بهترین منطقه پوشش عکاسی هوایی
money player ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
sullivan award جایزه سولیوان برای بهترین ورزشکار اماتور سال
Shoppers were scrambling to get the best bargains. خریداران تقلا می کردند بهترین معامله را داشته باشند.
least cost design بهترین روش استفاده از حافظه به کمک فضا یا قط عات
to make the most of به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
Hunger is the best sauce. <proverb> گشنگی بهترین خوشمزه کننده غذا است. [ضرب المثل ]
record prices بهترین نرخ هائی که تاکنون یاد داشت یا ثبت شده
best ball بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
fire capabilities چارت امکان تیر توپخانه نمودار امکان تیر یکانهای توپخانه
handicap مسابقه بین بهترین اسبهابادادن وزن اضافی برای ایجاد تعادل
handicaps مسابقه بین بهترین اسبهابادادن وزن اضافی برای ایجاد تعادل
tilt and swivel که روی محوری نصب شده است تا بتواند در بهترین جهت مناسب اپراتور بچرخد
adjudicate تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicates تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicating تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicated تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
decca سیستم تعیین محل دقیق یا بهترین محل برای ایستگاه فرستنده
doll up بهترین لباس خود را پوشیدن خود را اراستن
eventualities امکان
posse امکان
posses امکان
feasibility امکان
eventuality امکان
possibility امکان
possibilities امکان
possible امکان
makable <adj.> امکان پذیر
may امکان داشتن
defensibility امکان مدافعه
conceivable امکان پذیر
damping power امکان استهلاک
credit line حد امکان خریدنسیه
conceivability امکان پذیری
can امکان داشتن
feasibility امکان اجرا
makable [spv. makeable] <adj.> امکان پذیر
makeable <adj.> امکان پذیر
financial feasibility امکان مالی
doable <adj.> امکان پذیر
feasibilty امکان پذیری
manageable <adj.> امکان پذیر
possible [doable, feasible] <adj.> امکان پذیر
achievable <adj.> امکان پذیر
feasibility study امکان سنجی
canning امکان داشتن
cans امکان داشتن
if possible در صورت امکان
impossibility امکان ناپذیری
contrivable <adj.> امکان پذیر
facility امکان وسیله
feasible <adj.> امکان پذیر
asap به محض امکان
practicable <adj.> امکان پذیر
executable <adj.> امکان پذیر
visibility امکان دید
viability امکان عملی
feasible امکان عملی
workable <adj.> امکان پذیر
practicableness امکان قابلیت اجرا
possible امکان پذیر میسر
feasibility study مطالعه امکان سنجی
contingently <adv.> بطور امکان پذیر
conceivably <adv.> بطور امکان پذیر
viability امکان ادامه حیات
possibly <adv.> بطور امکان پذیر
free maneuver امکان حرکت ازاد
at the earliest p moment در نخستین وهله امکان
impossibility of performance عدم امکان در اجرا
as may be the case <adv.> بطور امکان پذیر
hazard signs علایم امکان تولیدخطر
to be able to solve امکان به حل شدن داشتن
incombustibility عدم امکان احتراق
conceivably بطور امکان پذیر
impossible امکان نا پذیر نشدنی
to throw open the door to امکان پذیر کردن
feasible امکان پذیر میسر
acquirability امکان بدست اوردن
visibility chart طرح امکان دید
QuickTime گرافیکی امکان نمایش میدهد.
to turn upside down هر تلاش امکان پذیری را کرن
readout وسیلهای که امکان نمایش اطلاعات
bad dept طلبی که امکان وصول ان کم باشد
outputs امکان نمایش اطلاعات میدهد
availability سهولت و امکان تحصیل اعتبار
impossibility عدم امکان کار نشدنی
output امکان نمایش اطلاعات میدهد
freezes محدودیت عدم امکان تغییر
freeze محدودیت عدم امکان تغییر
as little as possible اینقدر کم که امکان پذیر باشد
accessibility امکان نزدیکی وسیله وصول
estoppel عدم امکان انکار پس از اقرار
capability study مطالعه امکان انجام کار
fullest پر کردن درون چیزی تا حد امکان
there is no p of his going رفتن وی هیچ امکان ندارد
full پر کردن درون چیزی تا حد امکان
goat hair موی بز [الیاف نازک و پشمی بز که بیشتر در قسمت های ظریف و تزئینی بافت بدلیل ظرافت آن بکار می رود. بهترین نوع آن مربوط به بز کشمیری هندوستان است که از لحاظ ظرافت و لطافت سبیه ابریشم است.]
incomputability عدم امکان شمرده شدن بیشماری
biological half time زمان امکان فعالیت عامل میکربی
astronautics مطالعهء امکان مسافرت بکرات دیگر
plug امکان نصب در سوکت یکسان میدهد
impassablility امکان ناپذیری عدم قابلیت عبور
light نانومتر nm که به شخص امکان دیدن میدهد
plugging امکان نصب در سوکت یکسان میدهد
plugs امکان نصب در سوکت یکسان میدهد
lighted نانومتر nm که به شخص امکان دیدن میدهد
lightest نانومتر nm که به شخص امکان دیدن میدهد
MIDI sequencer 1-نرم افزاری که به کاربر امکان ضبط
compromises امکان کشف داشتن به خطر افتادن
compromise امکان کشف داشتن به خطر افتادن
compromising امکان کشف داشتن به خطر افتادن
parallels که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
datacom امکان ارتباط دادهای مخابره ارزان قیمت
parallelling که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
script که به کاربر امکان انجام خودکار برنامه میدهد
parallel که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
to be at full stretch تا اندازه امکان پذیر کشیده شده بودن
port یچ ای که به کاربر امکان میدهد که وسیله جانبی که کامپیوتر
paralleled که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
parallelled که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
margin فضا یا زمان که به چیزی امکان امنیت میدهد
application study بررسی امکان کاربرد اقلام جدید اماد
twx Service TeletypewriterExchange امکان تبادل تله تایپ
remote یسیتمی که به کاربر راه دور امکان کنترل
remotest یسیتمی که به کاربر راه دور امکان کنترل
remoter یسیتمی که به کاربر راه دور امکان کنترل
margins فضا یا زمان که به چیزی امکان امنیت میدهد
paralleling که امکان افزودن چندین رقم همزمان میدهد
software که امکان اجرای کار مشخص را فراهم میکند
lock up وضعیتی که در ان امکان انجام عمل دیگری نمیباشد
to be a dead duck امکان موفق شدن را نداشتن [چیزی یا کسی]
user کدشناسایی یکتا که به کامپیوتر امکان تشخیص کاربر را میدهد
ES IS امکان مکان یابی router سیستم میانی بدهند
users کدشناسایی یکتا که به کامپیوتر امکان تشخیص کاربر را میدهد
text انتخابی دربرنامه که امکان ویرایش متن را فراهم میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com