Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English
Persian
partook
بهره داشتن طرفداری کردن
Other Matches
partaken
شریک شدن بهره داشتن
partaking
شریک شدن بهره داشتن
partake
شریک شدن بهره داشتن
partakes
شریک شدن بهره داشتن
tontine
تاسیس خاصی که به موجب ان عدهای مشترکا" پول قرض می دهند با این شرط که بهره ان مرتبا" و بااقساط معین بین ان ها تقسیم شود و با مرگ هر یک ازایشان سهم دیگران از بهره بیشتر شود تا انجا که اخرین فرد زنده کل بهره را دریافت کند
advocate
طرفداری کردن
sides
طرفداری کردن از
take the part of
طرفداری کردن
to stand for
طرفداری کردن از
side
طرفداری کردن از
favour
همراهی یا طرفداری کردن با
favour
طرفداری مرحمت کردن
favors
همراهی یا طرفداری کردن با
To take someones side . To side with someone.
از کسی طرفداری کردن
favors
طرفداری مرحمت کردن
favoring
همراهی یا طرفداری کردن با
favoring
طرفداری مرحمت کردن
favored
طرفداری مرحمت کردن
advocating
طرفداری کردن حامی
to take the p of a person
ازکسی طرفداری کردن
advocates
طرفداری کردن حامی
favouring
طرفداری مرحمت کردن
favored
همراهی یا طرفداری کردن با
advocated
طرفداری کردن حامی
favours
همراهی یا طرفداری کردن با
favouring
همراهی یا طرفداری کردن با
favor
طرفداری مرحمت کردن
favours
طرفداری مرحمت کردن
usury
گرفتن بهره بیشتر از بهره قانونی جهت وام
teetotal
وابسته به طرفداری از منع مسکرات کردن
to lobby against
[for]
somebody
سخنرانی وتبلیغات کردن مخالف
[طرفداری از]
کسی
to stand up for
پشتی یا حمایت کردن از طرفداری کردن از
favours
نیکی کردن به طرفداری کردن
favor
نیکی کردن به طرفداری کردن
favored
نیکی کردن به طرفداری کردن
favoring
نیکی کردن به طرفداری کردن
favour
نیکی کردن به طرفداری کردن
favouring
نیکی کردن به طرفداری کردن
favors
نیکی کردن به طرفداری کردن
longer
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
divesting
بی بهره کردن
divest
بی بهره کردن
divested
بی بهره کردن
deprives
بی بهره کردن
divests
بی بهره کردن
depriving
بی بهره کردن
deprive
بی بهره کردن
operate
از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operated
از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operates
از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
tap
بهره برداری کردن از
exploit
بهره برداری کردن از
exploiting
بهره برداری کردن از
utilize
بهره برداری کردن
tapped
بهره برداری کردن از
exploits
بهره برداری کردن از
infatute
ازخرد بی بهره کردن
tapping
بهره برداری کردن از
utilizing
بهره برداری کردن
utilizes
بهره برداری کردن
out law
از حقوق بی بهره کردن
utilises
بهره برداری کردن
utilised
بهره برداری کردن
utilising
بهره برداری کردن
operated
عمل کردن بهره برداری کردن
operate
عمل کردن بهره برداری کردن
operates
عمل کردن بهره برداری کردن
dispossessing
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossesses
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessed
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossess
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
exploitation
بهره کشی کردن سوء استفاده استثمار
utilises
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilised
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilising
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilizes
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilizing
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
favoritism
طرفداری
siding
طرفداری
adhesion
طرفداری
one sidedness
طرفداری
partisanship
طرفداری
devotion
طرفداری
partiality
طرفداری
favouritism
طرفداری
one tideness
طرفداری
sidings
طرفداری
exploits
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
biases
طرفداری تعصب
prelatism
طرفداری ازمتران ها
bias
طرفداری تعصب
germanism
طرفداری از المان
growthmanship
طرفداری ازرشد
party spirit
طرفداری حزبی
he sided with us
طرفداری از ما کرد
unprejudiced
بدون تبعیض یا طرفداری
royalism
طرفداری از رژیم سلطنتی
respect of persons
طرفداری و واهمه از کسان
proslavery
طرفداری از برده فروشی
libertarianism
طرفداری از ازادی فردی
phonetioist
طرفداری املای مطابق صدا
sectionalism
طرفداری ازمحله یا استان بخصوصی
pan americanism
طرفداری از اتحاد کشورهای امریکایی
with out any p to
بدون هیچ طرفداری ازاو
feminism
عقیده به برابری زن ومرد طرفداری اززنان
The senator argued in favour of lowering the tax.
سناتور از کاهش مالیات طرفداری کرد.
insurrectionism
اصول یاغی گری یا طرفداری ازشورش
temperance
طرفداری از منع نوشابههای الکلی خودداری
world federalism
طرفداری از حکومت جهانی ائتلاف دول
royalism
شاهپرستی طرفداری از سیستم حکومت سلطنتی
prohibitionism
طرفداری از حکم منع فروش نوشابههای الکی
p in favour of a person
تمایل بی جهت نسبت بکسی طرفداری تعصب امیزازکسی
loyalists
کسی که درهنگام شورش و انقلاب ازدولت طرفداری میکند
loyalist
کسی که درهنگام شورش و انقلاب ازدولت طرفداری میکند
phonetist
متخصص ترکیب صداها طرفداری املای مطابق صدا
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
agrarianism
تساوی در پخش زمین طرفداری از تقسیم اراضی بتساوی بین مردم
to keep up
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
vacillated
دل دل کردن تردید داشتن
vacillates
دل دل کردن تردید داشتن
vacillating
دل دل کردن تردید داشتن
vacillate
دل دل کردن تردید داشتن
diminishing marginal productivity
بهره دهی نهائی نزولی نزولی بودن بهره دهی نهائی
awards
مقرر داشتن اعطا کردن
kithe
اعلام داشتن اعتراف کردن
informs
مستحضر داشتن اگاه کردن
treated
بحث کردن سروکار داشتن با
embosom
بغل کردن عزیز داشتن
treat
بحث کردن سروکار داشتن با
informing
مستحضر داشتن اگاه کردن
aspired
ارزو کردن اشتیاق داشتن
head
ریاست داشتن بر رهبری کردن
aspires
ارزو کردن اشتیاق داشتن
awarding
مقرر داشتن اعطا کردن
rages
غضب کردن شدت داشتن
rage
غضب کردن شدت داشتن
aspire
ارزو کردن اشتیاق داشتن
award
مقرر داشتن اعطا کردن
raged
غضب کردن شدت داشتن
awarded
مقرر داشتن اعطا کردن
aspiring
ارزو کردن اشتیاق داشتن
treats
بحث کردن سروکار داشتن با
inform
مستحضر داشتن اگاه کردن
import
دخل داشتن به تاثیر کردن در
inhibit
باز داشتن و نهی کردن
impounds
ضبط کردن نگه داشتن
persuading
بران داشتن ترغیب کردن
entertains
سرگرم کردن گرامی داشتن
entertain
سرگرم کردن گرامی داشتن
impounding
ضبط کردن نگه داشتن
To wish (long) for something.
آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
withholds
مضایقه داشتن خودداری کردن
evincing
معلوم کردن ابراز داشتن
retaining
ابقاء کردن نگاه داشتن
inhibits
باز داشتن و نهی کردن
persuade
بران داشتن ترغیب کردن
snifter
خرخر کردن زکام داشتن
imported
دخل داشتن به تاثیر کردن در
divert
متوجه کردن معطوف داشتن
persuades
بران داشتن ترغیب کردن
diverted
متوجه کردن معطوف داشتن
hold forth
پیشنهاد کردن انتظار داشتن
importing
دخل داشتن به تاثیر کردن در
retain
ابقاء کردن نگاه داشتن
retained
ابقاء کردن نگاه داشتن
diverts
متوجه کردن معطوف داشتن
withholding
مضایقه داشتن خودداری کردن
withhold
مضایقه داشتن خودداری کردن
withheld
مضایقه داشتن خودداری کردن
to keep off
دورنگاه داشتن دفع کردن
entertained
سرگرم کردن گرامی داشتن
evinced
معلوم کردن ابراز داشتن
celebrating
نگاه داشتن تقدیس کردن
impounded
ضبط کردن نگه داشتن
to feel fear
احساس ترس کردن
[داشتن]
trut
اطمینان داشتن توکل کردن
impound
ضبط کردن نگه داشتن
celebrates
نگاه داشتن تقدیس کردن
evinces
معلوم کردن ابراز داشتن
shoots
درد کردن سوزش داشتن
evince
معلوم کردن ابراز داشتن
shoot
درد کردن سوزش داشتن
celebrate
نگاه داشتن تقدیس کردن
retains
ابقاء کردن نگاه داشتن
filed
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
stereotypy
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
envisaging
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
turn (someone) off
<idiom>
ناراحت کردن،انزجار ، نفرت داشتن
aims
قصد داشتن هدف گیری کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com