English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 163 (9 milliseconds)
English Persian
revolt بهم خوردگی انقلاب
revolts بهم خوردگی انقلاب
Other Matches
hair crack شکاف خوردگی ترک خوردگی
revolution انقلاب
mutation انقلاب
counter-revolutions ضد انقلاب
mutations انقلاب
counter revolution ضد انقلاب
solstice انقلاب
revolutions انقلاب
counter-revolution ضد انقلاب
upheavals انقلاب
upheaval انقلاب
agricultural revolution انقلاب کشاورزی
agrarian revolution انقلاب ارضی
counterrevolution قیام بر ضد انقلاب
revolutionary guards پاسداران انقلاب
solstitium نقطه انقلاب
french revolution انقلاب فرانسه
summer solstic انقلاب تابستانی
solstice نقطه انقلاب
solstitial point نقطه انقلاب
industrial revolution انقلاب صنعتی
keynesian revolution انقلاب کینزی
revolutionist پیشوای انقلاب
russian revolution انقلاب روسیه
palace revolution انقلاب کاخی
summer solstice انقلاب تابستانی
revolutionizer انقلاب اور
commercial revolution انقلاب بازرگانی
winter solstice انقلاب زمستانی
green revolution انقلاب سبز
counterrevolution انقلاب متقابل
palace revolution انقلاب کاخ نشینان
Flemish Mannerism انقلاب شمال اروپا
midwinter چله زمستان انقلاب زمستانی
sansculottism پیروی از اصول انقلاب افراطی
counter-revolution جنبش برای سرکوبی انقلاب
counter-revolutions جنبش برای سرکوبی انقلاب
solstitium [نقطه] انقلاب [ستاره شناسی]
sturm und drang نهضت ادبی رمانتیک المان پس از انقلاب فرانسه
loyalist کسی که درهنگام شورش و انقلاب ازدولت طرفداری میکند
loyalists کسی که درهنگام شورش و انقلاب ازدولت طرفداری میکند
The novel depicts life in prerevolutionary Russia. این رمان زندگی در پیش از انقلاب روسیه را نشان می دهد.
abrasions خوردگی
wear خوردگی
chafe خوردگی
erosion-corrosion خوردگی
erosion خوردگی
corrsion خوردگی
abrasion خوردگی
chafing خوردگی
corrosion خوردگی
wears خوردگی
chafes خوردگی
graphitic corrosion خوردگی گرافیتی
galvanic corrosion خوردگی گالوانیکی
folium چین خوردگی
fissuration ترک خوردگی
electrolytic corrosion خوردگی الکترولیتی
queasiness بهم خوردگی
electrochemical corrosion خوردگی الکتروشیمیایی
indisposedness بهم خوردگی
induration پینه خوردگی
rugosity چروک خوردگی
folding چین خوردگی
rancidity باد خوردگی
muss بهم خوردگی
uneasiness بهم خوردگی
ruga تاب خوردگی
inurement پینه خوردگی
intercrystalline corrosion خوردگی کریستالی
pliature چین خوردگی
kink پیچ خوردگی
screw پیچ خوردگی
crossing out قلم خوردگی
backfall زمین خوردگی
wrinkles چین خوردگی
wrinkling چین خوردگی
cancellation قلم خوردگی
ricks پیچ خوردگی
ricking پیچ خوردگی
ricked پیچ خوردگی
rick پیچ خوردگی
shrinkage چروک خوردگی
disbandment برهم خوردگی
twist پیچ خوردگی
twisting پیچ خوردگی
turmoil بهم خوردگی
twists پیچ خوردگی
wrinkle چین خوردگی
fractions ترک خوردگی
erosion corrosion خوردگی- فرسودگی
vermiculation کرم خوردگی
cracking ترک خوردگی
torsion پیچ خوردگی
surface corrosion خوردگی سطحی
fraction ترک خوردگی
screws پیچ خوردگی
collission بهم خوردگی
corrosive action اثر خوردگی
new marxism مکتب اختراعی "ژرژ سورل " که عمدتا" بر تحریک افکارزحمتکشان به انقلاب متکی است
trainsick دچاربهم خوردگی حال
stress corrosion خوردگی در اثر تنش
turn one's stomach <idiom> باعث حال به هم خوردگی
worm hole جای کرم خوردگی
slight cold سرما خوردگی کم یا جزئی
amusements فریب خوردگی پذیرایی
corrosion control جلوگیری و کنترل خوردگی
folding test ازمایش چین خوردگی
bending over test ازمایش چین خوردگی
anticorrosive protection حفافت در برابر خوردگی
indispositions بهم خوردگی مزاج
indisposition بهم خوردگی مزاج
caries کرم خوردگی دندان
cavity کرم خوردگی دندان
cavities کرم خوردگی دندان
amusement فریب خوردگی پذیرایی
turns پیچ خوردگی قرقره
folds چین خوردگی زمین
folded چین خوردگی زمین
fold چین خوردگی زمین
deceptions حیله فریب خوردگی
deception حیله فریب خوردگی
corrosion pit فرورفتگی در اثر خوردگی
hot crack ترک خوردگی گرم
turn پیچ خوردگی قرقره
disorderliness اختلال بهم خوردگی
he is recovered from his cold سرما خوردگی او برطرف شد
counter revolution عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
wears فرسایش خوردگی جنگ افزارها
corrosion زنگ خوردگی فرسایش شیمیایی
stainless steel فولاد مقاوم در برابر خوردگی
wear فرسایش خوردگی جنگ افزارها
he is rather i. than sick بهم خوردگی یاساکت دارد
upset _ برهم زنی بهم خوردگی
cold cracking ترک خوردگی فلز سرد
cross folding test ازمایش چین خوردگی عرضی
carsick مبتلا به بهم خوردگی حال دراتومبیل
to knock under تن دردادن اقراربزمین خوردگی کردن ازپادرامدن
corrosion resistant مقاومت در برابر خوردگی وزنگ زدگی
oxygen tent چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
seasick مبتلا به استفراغ وبهم خوردگی حال در سفردریا
oxygen tents چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
varus پیچ خوردگی پابسوی درون چنبرشدگی پاازدرون
seasickness تهوع وبهم خوردگی حال در سفر دریا
structural damage خسارت ناشی از خرابی یاترک خوردگی ساختمان
nurse a cold سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
airsick مبتلا بکسالت و بهم خوردگی مزاج در اثر پرواز
monel الیاژی از نیکل و کبالت که دربرابر خوردگی مقاوم است
windage پیچ خوردگی حرکت دادن دستگاه درجه درسمت
crevice corrosion خوردگی ناشی از وجود ترک مویی یا درز در ساختمان یک قطعه
damask سیاهی و یارنگی که براثر خوردگی روی فولاد صیقلی فاهر میشود
passivating پوشاندن سطح فلزات با لایهای از مواد خنثی یا بی اثربرای جلوگیری از خوردگی الکتروشیمیائی
plasma plating ضد خوردگی و مقاوم دربرابر سایش روی سطح توسط جریان بسیار داغ
pitting corrosion سوراخهائی که در سطح بتن یا فلز در اثر خوردگی ایجاد میشود و به کرم خوراکی معروف است
altitude sickness حال به هم خوردگی در اثرارتفاع هواپیما مرض ناشی از زیاد شدن ارتفاع هواپیما
parkerizing عملیاتی که در ان فلز درمحلولی از اسید فسفریک ودی اکسید منگنز داغ شده وسپس در روغن غوطه ورمیگردد تا از خوردگی فلزجلوگیری گردد
scleroderma مرض پینه خوردگی پوست تصلب پوست
bituminous paint رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
south american revolution انقلاب امریکای جنوبی نهضت سیاسی امریکای جنوبی در اوائل قرن 91 که به جنگ بین استقلال طلبان ان خطه با استعمارگران اسپانیایی و بالاخره استقلال این مستعمرات منجر شد
fabianism نحله سوسیالیستی معتدل که به سال 4881 درانگلستان تشکیل شد و در واقع پایه حزب کارگر محسوب میشود . اصحاب این مسلک باعقاید مارکس در زمینه لزوم کشمکش طبقاتی و نیز انقلاب و شدت عمل جهت وصول به اهداف سوسیالیزم موافقت ندارند
sensitive to corrosion حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com