Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 159 (7 milliseconds)
English
Persian
He took no heed of my warning.
به اخطار من توجهی نکرد
Other Matches
My salary is too small for me .
کمترین توجهی نکرد
he did his level best
کوتاهی نکرد
he did not d. to go
جرات نکرد که برود
he durst not go
جرات نکرد که برود
He did not live long enough to …
آنقدر عمر نکرد که ...
there was no ring
کسی تلفن نکرد
inattention
بی توجهی
inobservance
بی توجهی
forgetfulness
بی توجهی
incuriosity
بی توجهی
heedlessness
بی توجهی
inadvertence or tency
بی توجهی
inattentiveness
بی توجهی
She did not ask about this.
او
[زن]
دراین باره پرسش نکرد.
inadvertence
ندانستگی بی توجهی
carelessness
غفلت بی توجهی
anomy
بی توجهی به اصول دین
anomie
بی توجهی به اصول دین
it did not meet our views
منظور مارا انجام نداد نظرماراتامین نکرد
it was beneath my notice
مراعارمی امدازاینکه بدان توجهی کنم
jaywalk
با بی توجهی از وسط خیابان راه رفتن
criminal inattention to signal
بزه بی اعتنائی به نشانها جرم بی توجهی بعلائم
He was killed when his parachute malfunctioned.
بخاطر اینکه چترش کار نکرد
[عیب فنی داشت]
او
[مرد]
کشته شد.
The victim had done nothing to incite the attackers.
شخص مورد هدف کاری نکرد که ضاربین
[مجرمین]
را تحریک کرده باشد.
critical raynold's number
عددی رینولدی که در ان تغییرات قابل توجهی از قبیل تبدیل جریان اشفته یا کاهش ناگهانی پسا صورت میگیرد
premonition
اخطار
premonitions
اخطار
tip off
اخطار
notice
اخطار
tip-off
اخطار
tip-offs
اخطار
bidding
اخطار
noticed
اخطار
noticing
اخطار
talking-to
اخطار
talking to
اخطار
notices
اخطار
caveats
اخطار
signal
اخطار
penalties
اخطار
penalty
اخطار
signaled
اخطار
signalled
اخطار
warning line
خط اخطار
warning
اخطار
warnings
اخطار
caveat
اخطار
notification
اخطار
yello card
اخطار
monition
اخطار
prenotion
اخطار
till further notice
تا اخطار ثانوی
until further notice
تا اخطار ثانوی
previse
اخطار کردن
warner
اخطار کننده
warning sign
علامت اخطار
point of order
اخطار نظامنامهای
signaller
اخطار کننده
cognizance
اخطار رسمی
cautioned
اخطار کردن به
admonishment
اخطار تنبیه
caveat emptor
اخطار به خریدار
points of order
اخطار نظامنامهای
caveat subscriptor
اخطار به عضو
caveat subscriptor
اخطار به مشترک
caveat venditor
اخطار به فروشنده
cognizance
اخطار قانونی
misfeasance
اخطار کردن
notifiable
اخطار کردنی
penalty
پنالتی اخطار
cautioned
اخطار توجه
caution
اخطار توجه
cites
اخطار کردن
citing
اخطار کردن
caution
اخطار کردن به
denunciation
اخطار تهدیدامیز
notify
اخطار کردن به
warns
اخطار کردن به
penalties
پنالتی اخطار
warned
اخطار کردن به
notified
اخطار کردن به
warn
اخطار کردن به
notifies
اخطار کردن به
notifying
اخطار کردن به
cautioning
اخطار کردن به
cautioning
اخطار توجه
forewarning
اخطار قبلی
premonitory
اخطار کننده
cite
اخطار کردن
cited
اخطار کردن
premonition
اخطار قبلی
premonitions
اخطار قبلی
cautions
اخطار توجه
cautions
اخطار کردن به
denunciations
اخطار تهدیدامیز
bleeps
ایجاد صدای اخطار
bleeping
ایجاد صدای اخطار
short notice
اخطار کوتاه مدت
serve notice on
اخطار کتبی دادن به
issue a warning
اخطار صادر کردن
bleep
ایجاد صدای اخطار
premonitor
از پیش اخطار کننده
notify someone
به کسی اخطار کردن
monitorial
مبصر اخطار امیز
bleeped
ایجاد صدای اخطار
alarm
اعلان خطر اخطار
alarmingly
اعلان خطر اخطار
alarum
اخطار شیپور حاضرباش
at his call
بر حسب اخطار یا احضار او
at ten minutes notice
با ده دقیقه اخطار قبلی
alarmed
اعلان خطر اخطار
forewarn
ازپیش اخطار کردن
premonitory
متضمن اخطار قبلی
forewarns
ازپیش اخطار کردن
forewarned
ازپیش اخطار کردن
alarms
اعلان خطر اخطار
serve a notice on someone
برای کسی اخطار فرستادن
to serve notice on a person
رسما بکسی اخطار کردن
bleeped
صدای اخطار قابل شنیدن
bleeping
صدای اخطار قابل شنیدن
beep
صدای اخطار قابل شنیدن
bleeps
صدای اخطار قابل شنیدن
give two months notice
دو ماه پیشتر اخطار دادن
beeped
صدای اخطار قابل شنیدن
beeping
صدای اخطار قابل شنیدن
bleep
صدای اخطار قابل شنیدن
beeps
صدای اخطار قابل شنیدن
monitory
وابسته به اخطار یا اگاهی یاانگیزه
stuck beacon
ایستگاه مرتباگ فریمهای اخطار می فرستد
alert
وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
alerted
وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
alerts
وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
to serve a notice on some one
اخطار یا یاد داشت برای کسی فرستادن
alarmingly
زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
alarms
زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
alarm
زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
alarmed
زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
false
اخطار خطا وقتی که هیچ خطایی رخ نداده باشد
disorderly close down
آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
alert
تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
indicator
نوری که برای اخطار دادن یا بیان وضعیت یک قطعه به کار می رود
alerted
تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
alerts
تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
light strike
اعتصاب با اخطار کم مدت اعتصاب برقی
counter memorial
یادداشت متقابل اخطار متقابل
notify
اعلام کردن اخطار کردن
notifies
اعلام کردن اخطار کردن
notified
اعلام کردن اخطار کردن
announcing
اعلان کردن اخطار کردن
announces
اعلان کردن اخطار کردن
announced
اعلان کردن اخطار کردن
announce
اعلان کردن اخطار کردن
notifying
اعلام کردن اخطار کردن
foul
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouls
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
foulest
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouler
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouled
فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com