Dictiornary-Farsi | به تاخیر افتاده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
delayed	به تاخیر افتاده


Other Matches

behind the times <idiom>	از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
delaying	تاخیر
delay	تاخیر
mora	تاخیر
delay line	خط تاخیر
deferment	تاخیر
cunctation	تاخیر
artificial delay line	خط تاخیر
stator	تاخیر کن
subsequence	تاخیر
supersedure	تاخیر
permutation	تاخیر
delays	تاخیر
permutations	تاخیر
retardation	تاخیر
latency	تاخیر
lead lag relation	تاخیر
lag	تاخیر
dilatoriness	تاخیر
demurral	تاخیر
lags	تاخیر
dilation	تاخیر
lagged	تاخیر
postponements	تاخیر اندازی
postpone	به تاخیر انداختن
dallied	تاخیر کردن
dallies	تاخیر کردن
dally	تاخیر کردن
dallying	تاخیر کردن
postponing	به تاخیر انداختن
angle of lag	زاویه تاخیر
postponed	به تاخیر انداختن
put over	تاخیر کردن
retardation coil	پیچک تاخیر
retarder	تاخیر کننده
postpones	به تاخیر انداختن
lag coefficient	ضریب تاخیر
retard	تاخیر کردن
retardment	درنگ تاخیر
lingering	تاخیر کردن
lingers	تاخیر کردن
inductive retardation	تاخیر القایی
lag of phase	تاخیر فاز
time lags	زمان تاخیر
time lags	تاخیر زمانی
time lag	زمان تاخیر
time lag	تاخیر زمانی
lingered	تاخیر کردن
linger	تاخیر کردن
retarding	تاخیر کردن
hold off <idiom>	تاخیر کردن
retards	تاخیر کردن
rotational delay	تاخیر چرخشی
seek delay	تاخیر پیگردی
slow down	تاخیر کردن
lag	تاخیر زمانی
lag	تاخیر کردن
tardiness	تاخیر ورود
valve lag	تاخیر سوپاپ
lagged	تاخیر کردن
magnetic lag	تاخیر مغناطیسی
tarry	تاخیر کردن
tarrying	تاخیر کردن
hindrance	سبب تاخیر
hindrances	سبب تاخیر
tardy	دارای تاخیر
phase lag	تاخیر فاز
postponer	تاخیر انداز
propagation delay	تاخیر پخش
tarries	تاخیر کردن
tarried	تاخیر کردن
delay circuit	مدار تاخیر
demurrage	جریمه تاخیر
stick	الصاق تاخیر
non delay	ماسوره بی تاخیر
non delay	بدون تاخیر
magnetic delay line	خط تاخیر مغناطیسی
postponement	تاخیر اندازی
propagation delay	تاخیر انتشار
tardiest	دارای تاخیر
average latency	تاخیر متوسط
ignition delay	تاخیر اختراق
ignition lag	تاخیر احتراق
lag angle	زاویه تاخیر
delay time	زمان تاخیر
lags	تاخیر زمانی
delays	به تاخیر انداختن
lags	تاخیر کردن
delaying	به تاخیر انداختن
lagged	تاخیر زمانی
lingerer	تاخیر کننده
delay	به تاخیر انداختن
tardier	دارای تاخیر
external delay	تاخیر خارجی
electromagnetic delay line	خط تاخیر الکترومغناطیسی
crest fallen	افتاده
elliptic	افتاده
footworn	از پا افتاده
downfallen	افتاده
old fashioned	از مد افتاده
the meshes of a sieve mesh	در هم افتاده
unassuming	افتاده
fallen	افتاده
low	افتاده
out of date	از مد افتاده
archaic <adj.>	از مد افتاده
meek	افتاده
mellow	جا افتاده
mellowed	جا افتاده
mellowing	جا افتاده
mellows	جا افتاده
whacked	از پا افتاده
ripe	جا افتاده
flagging	افتاده
riper	جا افتاده
whacked <adj.>	از پا افتاده
modest	افتاده
old hat	از مد افتاده
ripest	جا افتاده
delay equalizer	برابر کننده تاخیر
late payment damages	خسارت تاخیر تادیه
hang-up <idiom>	تاخیر دربعضی از کارها
delay en route	تاخیر در حین راه
option of delayed payment of the price	خیار تاخیر ثمن
delay	به تاخیر افتادن تاخیرکردن
delaying	به تاخیر افتادن تاخیرکردن
acoustic delay line	خط تاخیر دهنده صوتی
arming delay	تاخیر در مسلح شدن
delays	به تاخیر افتادن تاخیرکردن
delay zction firing	عمل احتراق با تاخیر
suspension of the game	تعویق و تاخیر بازی
demurrage	تاخیر کردن نگاهداشتن
cyma recta	موجی افتاده
deferred	عقب افتاده
hanging gale	اجاره پس افتاده
he fell prone	دمر افتاده
obvolute	رویهم افتاده
decurrent	پایین افتاده
happened <past-p.>	اتفاق افتاده
occurred <past-p.>	اتفاق افتاده
outland	دور افتاده
obsolete	ازکار افتاده
backward	عقب افتاده
impassionate	بهوس افتاده
out of order	از کار افتاده
jugate	روی هم افتاده
long face	لب و لوچه افتاده
outlying	دور افتاده
noneffective	از کار افتاده
demimonde	عقب افتاده
retarded	عقب افتاده
back	بدهی پس افتاده
not operationally ready	از کار افتاده
mity	کزم افتاده
lowly	صغیر افتاده
lowliest	صغیر افتاده
backs	بدهی پس افتاده
lowlier	صغیر افتاده
nutant	پایین افتاده
deferred credits	درامد پس افتاده
dowm	از کار افتاده
backwards	عقب افتاده
in register	روی هم افتاده
copybook	پیشپا افتاده
old hat	پیش پا افتاده
commonplace	پیش پا افتاده
banal	پیش پا افتاده
meshed	درهم جا افتاده
winded	از نفس افتاده
prostrating	بخاک افتاده
delayed	عقب افتاده
prostrates	بخاک افتاده
tatty	پیش پا افتاده
prostrated	بخاک افتاده
recluse	دور افتاده
recluses	دور افتاده
ordinary	پیش پا افتاده
with fingers interlocked	با انگشتان در هم افتاده
overlapping	رویهم افتاده
overlapping	روی هم افتاده گی
slack	جای افتاده یا شل
slackest	جای افتاده یا شل
slacks	جای افتاده یا شل
unregarded	ازقلم افتاده
unassertive	افتاده حال
outstandingly	عقب افتاده
outstanding	عقب افتاده
prostrate	بخاک افتاده
seedy	از کار افتاده
arrear	بدهی پس افتاده
back rent	اجاره پس افتاده
installed	از کار افتاده
trite	پیش پا افتاده
backrent	اجارهء پس افتاده
out-of-date <idiom>	از مد افتاده (دمد)
deadlines	از کار افتاده
compromised	در خطراکتشاف افتاده
compromised	به خطر افتاده
proleptic	پیش افتاده
lame duck	از کار افتاده

delayed

به تاخیر افتاده