Dictiornary-Farsi | به تواتر رسیدن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
handed down	به تواتر رسیدن


Other Matches

frequencies	تواتر
tradition related by successive witness	تواتر
subalternation	تواتر
successive hearsay	تواتر
frequency	تواتر
hearsay	تواتر
biotic succession	تواتر زیستی
the end sanctifies the means	خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
infrasonic	دارای تواتر و نوسانی پایین تر از شنوایی بشر
beats	گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beat	گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
to come in first	پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
to come to a he	باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
light or lighted	رسیدن
peering	رسیدن
peered	رسیدن
maturate	رسیدن
peer	رسیدن
aims	رسیدن
aimed	رسیدن
aim	رسیدن
run up	رسیدن
to see to	رسیدن
to get at	رسیدن به
to fetch up	رسیدن
to d. up with	رسیدن به
reaching	رسیدن
to come to a he	رسیدن
to come by	رسیدن
to catch up	رسیدن به
to come to hand	رسیدن
attain	رسیدن
attained	رسیدن
arrive	رسیدن
arrived	رسیدن
arrives	رسیدن
arriving	رسیدن
catch up	رسیدن به
attaint	رسیدن به
accru	رسیدن
reaching	رسیدن به
reaches	رسیدن
reaches	رسیدن به
reached	رسیدن
reached	رسیدن به
reach	رسیدن
comes	رسیدن
attaining	رسیدن
attains	رسیدن
get at	رسیدن به
befall	در رسیدن
befallen	در رسیدن
befalling	در رسیدن
befalls	در رسیدن
befell	در رسیدن
accede	رسیدن
acceded	رسیدن
accedes	رسیدن
acceding	رسیدن
come	رسیدن
reach	رسیدن به
overtakes	رسیدن به
escalating	رسیدن
expire	به سر رسیدن
approaches	رسیدن
approached	رسیدن
approach	رسیدن
take in (money) <idiom>	رسیدن
escalates	رسیدن
getting	رسیدن
arr	رسیدن
gets	رسیدن
get	رسیدن
overtake	رسیدن به
escalate	رسیدن
escalated	رسیدن
land	رسیدن
overtaken	رسیدن به
arrival	رسیدن
reach an agreement	به توافق رسیدن
fetch up	به نتیجه رسیدن
forereach	فرا رسیدن
go round	به همه رسیدن
grow up	به سن بلوغ رسیدن
strands	مسیر رسیدن
to turn out	به پایان رسیدن
peter	بپایان رسیدن
to fall due	موعد رسیدن
come about	بانجام رسیدن
come down by inheritance	به ارث رسیدن
to reach a place	بجایی رسیدن
wrap up	به نتیجه رسیدن
To reach ones destination.	بمقصد رسیدن
to come to a end	به پایان رسیدن
at the end of one's rope <idiom>	به آخرخط رسیدن
come to terms <idiom>	به موافقت رسیدن
come to the point <idiom>	به نکتهاصلی رسیدن
to be late	دیر رسیدن
to be duly punished for	به کیفر ..... رسیدن
dead end <idiom>	به آخرخط رسیدن
down to the wire <idiom>	به آخر خط رسیدن
Welcome back.	رسیدن بخیر
to come to a point	بنوک رسیدن
to wait	خدمت رسیدن
to run out	بپایان رسیدن
to round into a man	بمردی رسیدن
to pay the penalty of	بسزای .... رسیدن
to meet the a of	به تصویب رسیدن
to go round	به همه رسیدن
to draw to an end	بته رسیدن
to draw level	بحریف رسیدن
to come to an end	بپایان رسیدن
to be approved	به تصویب رسیدن
get hold of (something) <idiom>	به مالکیت رسیدن
overgo	رسیدن به گذشتن
outjockey	در رسیدن پوشاندن
on station	رسیدن به هدف
meet of approval of	به تصویب ..... رسیدن
to strike oil	بنفت رسیدن
to the wall <idiom>	به آخر خط رسیدن
land vi	بزمین رسیدن
pull up to	به چیزی رسیدن
pull up with	به چیزی رسیدن
get on in years <idiom>	به سن پیری رسیدن
have it <idiom>	به جواب رسیدن
to attain on's majority	بحدرشد رسیدن
last straw <idiom>	[به آخر خط رسیدن]
to a greatness	به بزرگی رسیدن
taper off <idiom>	کم کم به آخر رسیدن
to the eye <idiom>	به نظر رسیدن
strike oil	به نفت رسیدن
run out	باخر رسیدن
strand	مسیر رسیدن
make	رسیدن به ساخت
vanish	به صفر رسیدن
receive	رسیدن پذیرفتن
mature	به حد کمال رسیدن
vanishing	به صفر رسیدن
vanishes	به صفر رسیدن
matures	به حد کمال رسیدن
over	به انتها رسیدن
vanished	به صفر رسیدن
over-	به انتها رسیدن
consummate	بوصال رسیدن
consummated	بوصال رسیدن
makes	رسیدن به ساخت
consummates	بوصال رسیدن
consummating	بوصال رسیدن
peaking	به قله رسیدن
cube	بقوه سه رسیدن
deduction	از کل به جزء رسیدن
finishes	به انتها رسیدن
finish	به انتها رسیدن
descends	به ارث رسیدن
cubes	بقوه سه رسیدن
descend	به ارث رسیدن
peak	به قله رسیدن
receives	رسیدن پذیرفتن
peaks	به قله رسیدن
To be (come) of age.	بسن قانونی رسیدن
face value <idiom>	بنظر با ارزش رسیدن
To achieve ones object ( aim ) .	به مقصود خود رسیدن
to come upon a fortune	بدارایی یاثروت رسیدن
cut the mustard <idiom>	به حد استاندارد لازم رسیدن
cut off one's nose to spite one's face <idiom>	به حدنهایت رسیدن عصبانیت
come to nothing <idiom>	باشکست به پایان رسیدن
catch	رسیدن به نفر جلو
back on one's feet <idiom>	به بهترین سلامتی رسیدن
To go to someones rescues . To succour someone .	به فریاد کسی رسیدن
peaking	به نقطه اوج رسیدن
peaks	رسیدن به بلندترین نقط ه
To attain puberty.	بسن بلوغ رسیدن
peak	رسیدن به بلندترین نقط ه
peak	به نقطه اوج رسیدن
to turn out	به نتیجه [ویژه ای] رسیدن
crests	به بالاترین درجه رسیدن
peaking	رسیدن به بلندترین نقط ه
crest	به بالاترین درجه رسیدن
peaks	به نقطه اوج رسیدن
To get ones wish .	به آرزوی خود رسیدن
To attain a high position in life.	درزندگی بجایی رسیدن
cresting	به بالاترین درجه رسیدن
To readdress someones grievances.	بداد کسی رسیدن
To get ones wish.	به آرزوی خود رسیدن
To attain position and wealth.	به مقام وثروت رسیدن
get down to <idiom>	رسیدن به نقطه شروع
hit the bull's-eye <idiom>	به اصل مطلب رسیدن
matures	به موعد چیزی رسیدن
mature	به موعد چیزی رسیدن
lapped	رسیدن به حریف جلویی
to be over something	به پایان رسیدن چیزی
to come through	به هدف خود رسیدن
to pull through	به هدف خود رسیدن
to be hot to the touch	داغ به نظر رسیدن
to shoot to fame <idiom>	ناگهانی به شهرت رسیدن
gains	بهبودی یافتن رسیدن
gained	بهبودی یافتن رسیدن
lap	رسیدن به حریف جلویی
lay hold of <idiom>	به دارای وثروت رسیدن
look like a million dollars <idiom>	پولدار به نظر رسیدن