Dictiornary-Farsi | به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (3 milliseconds)

English	Persian
error handling	به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال


Other Matches

contingency	احتمال وقوع
contingencies	احتمال وقوع
minimises	به حداقل رساندن
minimized	به حداقل رساندن
minimizes	به حداقل رساندن
minimised	به حداقل رساندن
minimize	به حداقل رساندن
minimizing	به حداقل رساندن
minimising	به حداقل رساندن
bring to pass	به وقوع رساندن
probability factor	ضریب احتمال وقوع ضریب احتمالات
minimim wage law	قانون حداقل دستمزد که براساس ان حداقل دستمزدنبایستی از میزانی که توسط دولت تعیین میشود کمتر باشد
minimum range	حداقل شعاع عمل دستگاه یا برد حداقل
poisson distribution	این توزیع در حقیقت یک توزیع احتمال برای متغیرهای تصادفی ناپیوسته است که دران میزان احتمال بسیارکوچک و در مقابل تعدادمشاهدات بسیار زیاد است
max min system	سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
gadroon	اشکال تزئینی محدب حاشیه بشقاب و فروف قدیمی اشکال تزئینی محدب حاشیه یقه
minimally	حداقل
minims	حداقل
minimum	حداقل
minim	حداقل
minimum stock level	حداقل
min	حداقل
minimal	حداقل
neap tide	جذر و مد حداقل اب
least price	حداقل قیمت
minimum range	حداقل برد
minimum wage	حداقل دستمزد
minims	وابسته به حداقل
minimum size	اندازه حداقل
troughs	حداقل موج
minim	وابسته به حداقل
minimum elevation	حداقل درجه
minimum charge	حداقل قیمت
minimization	به حداقل رسانیدن
least cost	حداقل هزینه
price floor	حداقل قیمت
minimum price	حداقل قیمت
global minimum	حداقل مطلق
trough	حداقل موج
bottom price	حداقل قیمت
base wage rate	حداقل دستمزد
danger warning level	حداقل موجودی
minimum charge	حداقل هزینه
relative minimum	حداقل نسبی
minimum	حداقل کمینه
occurance	وقوع
occurence	وقوع
far between	کم وقوع
outbreaks	وقوع
occurrences	وقوع
occurrence	وقوع
outbreak	وقوع
incidence	وقوع
eventualities	احتمال
liability	احتمال
possibilities	احتمال
expectancy	احتمال
eventuality	احتمال
probability	احتمال
liabilities	احتمال
possibility	احتمال
expectance	احتمال
chances	احتمال
chancing	احتمال
supposition	احتمال
suppositions	احتمال
contingencies	احتمال
contingency	احتمال
likelihood	احتمال
presumption	احتمال
presumptions	احتمال
aptness	احتمال
verisimilitude	احتمال
chanced	احتمال
likelihoood	احتمال
chance	احتمال
like lihood	احتمال
minimum standard of living	حداقل سطح زندگی
cost minimization	حداقل کردن هزینه
minimum elevation	حداقل ارتفاع لوله
maximum and minimum thermometer	گرماسنج حداقل و حداکثر
minimum subsistence level	سطح حداقل معیشت
thermal resolution	حداقل اختلاف حرارت
least squares estimates	براورد حداقل مربعات
thermal resolution	حداقل سنجش حرارت
minimum mortality	حداقل مرگ و میر
reduced strenght	حداقل استعداد جنگی
least cost combination	ترکیب حداقل هزینه
frequencies	کثرت وقوع
frequency	کثرت وقوع
externality	وقوع درخارج
localities	محل وقوع
locality	محل وقوع
come through	وقوع یافتن
come off	وقوع یافتن
interjacency	وقوع در میان
scene	جای وقوع
scenes	جای وقوع
infrequency	ندرت وقوع
imminence	قرابت وقوع
done	وقوع یافته
under way	درشرف وقوع
centricity	وقوع درمرکز
frequentness	کثرت وقوع
recurrenge	وقوع مکرر
rede	وقوع مصلحت
incidence	تصادف وقوع
the scene is laid in paris	جای وقوع
presence	وقوع وتکرار
chronological	بترتیب وقوع
There is a 50-50 chance.	احتمال 50-50است
improbability	عدم احتمال
probability curve	منحنی احتمال
stand a chance <idiom>	احتمال داشتن
probability ratio	بهر احتمال
probability theory	نظریه احتمال
compound probability	احتمال مرکب
risks	احتمال زیان
risk	احتمال زیان
probability of kill	احتمال انهدام
probability distribution	توزیع احتمال
probability factor	ضریب احتمال
risking	احتمال زیان
probability function	تابع احتمال
transition probability	احتمال جهش
probability of collision	احتمال برخورد
probability of detection	احتمال اکتشاف
on the chance of	نظر به احتمال
statistical weight	احتمال ترمودینامیکی
probability of ionization	احتمال یونش
risked	احتمال زیان
inverisimilitude	عدم احتمال
conditional probability	احتمال مشروط
probability analysis	احتمال کاوی
experimental probability	احتمال تجربی
mathematical probability	احتمال ریاضی
probabilism	احتمال گرایی
unlikelihood	عدم احتمال
presumption of fraud	احتمال تقلب
the probability is	احتمال دارد
probability of detection	احتمال کشف
presumedly	احتمال میرود
the probability is	احتمال میرود
experimental probability	احتمال ازمایشی
kill probability	احتمال کشندگی
moral certainty	احتمال قوی
odds	احتمال ووقوع
transition probability	احتمال انتقال
ordinary least square method	روش حداقل مربعات معمولی
extremum	حداکثر یا حداقل تابع ریاضی
on the deck	پرواز در حداقل ارتفاع مجاز
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something	حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
minimum down payment	حداقل میزان پیش پرداخت
meantide	حداقل جذر و مدهای اب دریا
cut off ratio	حداقل نرخ قابل قبول
short term	حداقل مدت تنبیه و زندانی
amphiploid	دارای حداقل کرموسوم ارثی
neap	حداقل ارتفاع اب یاجذر و مد دریا
pilot line production	تولید به حداقل در کارخانجات نظامی
two stage least squares method	روش حداقل مربعات دومرحلهای
double amplitude peak value	مقدارحداکثر تا حداقل یک موج سینوسی
minimum elevation	حداقل درجه مربوط به مانع
chronological	ترتیب زمانی وقوع
carries	نشانه وقوع وام
carried	نشانه وقوع وام
carry	نشانه وقوع وام
prejudgment	قضاوت قبل از وقوع
carrying	نشانه وقوع وام
allopatric	بتنهایی وقوع یافته
accident proof	علت وقوع حادثه
trichromatism	وقوع درسه حالت
alpha radiation	وقوع طبیعی پرتو
red handed	حین وقوع جنایت
imminency	وقوع خطر نزدیک
imminence	وقوع خطر نزدیک
failure logcing	ثبت وقوع خرابی
balances	احتمال رویداد خطا
maximum probility detection	تعیین احتمال حداکثر
risking	احتمال زیان و ضرر
balance	احتمال رویداد خطا
maximum liklihood method	روش حداکثر احتمال
kill probability	احتمال واردکردن تلفات
it is beyond recall	احتمال لغوشدن ندارد
risk	احتمال زیان یاخطر
normal probability curve	منحنی بهنجار احتمال
risks	احتمال زیان یاخطر
risked	احتمال زیان و ضرر
risked	احتمال زیان یاخطر
risks	احتمال زیان و ضرر
risking	احتمال زیان یاخطر
radial probability distribution	توزیع احتمال شعاعی
in all probability	احتمال کلی میرود
worst-case	بدترین وضع یا احتمال
angular probability distribution	توزیع زاویهای احتمال
damage threat	احتمال تولید خسارت
probability density function	تابع چگالی احتمال
probability density	چگالی احتمال [ریاضی]
likelihood	احتمال کلی دارد
in all like	احتمال کلی دارد
probability of kill	احتمال از بین رفتن