Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
mobilization
به حرکت دراوردن تحرک بخشیدن بسیج احتیاط ها
Other Matches
mobilization
بسیج کردن تحرک دادن
reserve mobilization
بسیج نیروهای احتیاط
assembly
محل بسیج افراد احتیاط
reflate
تحرک بخشیدن
reflated
تحرک بخشیدن
reflates
تحرک بخشیدن
reflating
تحرک بخشیدن
to reflate the economy
به اقتصاد تحرک بخشیدن
demobilize
ازحالت بسیج بیرون اوردن بحالت صلح دراوردن دموبیلیزه کردن
ready reserve
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
presidential call
فرمان بسیج اعلام شده به وسیله رئیس جمهور بسیج اضطراری
mobilization base
حداقل منابع لازم برای بسیج نیروهاپایگاه بسیج
mobilization reserves
ذخیرههای مربوط به بسیج نیروها امادهای بسیج
full mobilization
تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
bestir oneself
به حرکت دراوردن خودراجنباندن
army reserve command
فرماندهی احتیاط نیروی زمینی قسمت احتیاط ارتش
boost rocket
موتور راکت با سوخت جامد یامایع برای به حرکت دراوردن یک رسانگر
towing
به حرکت دراوردن هواپیمای بی موتور با هواپیمای موتوردار یا اتومبیل یا قرقره و طناب
vitalize
زندگی بخشیدن حیات بخشیدن
mobilization
بسیج
mobilisation
بسیج
immobilising
بی بسیج کردن
immobilizing
بی بسیج کردن
immobilize
بی بسیج کردن
mobilised
بسیج کردن
m day
روز بسیج
immobilized
بی بسیج کردن
economic mobilization
بسیج اقتصادی
mobilization base
مبنای بسیج
general mobilization
بسیج عمومی
immobilizes
بی بسیج کردن
mobilizing
بسیج کردن
mobilizes
بسیج کردن
mobilized
بسیج کردن
mobilize
بسیج کردن
mobilising
بسیج کردن
mobilises
بسیج کردن
partial mobilization
بسیج جزیی
full mobilization
بسیج کامل
civilian preparedness for war
بسیج غیرنظامیان
reserve mobilization
بسیج احتیاطها
immobilised
بی بسیج کردن
mobilization of savings
بسیج پس انداز
mobilization
بسیج کردن
immobilises
بی بسیج کردن
mobilization exercise
تمرین بسیج
differential ailerons
ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
total mobilization
بسیج کامل نیروها
recalls
بسیج کردن قوا
recall
بسیج کردن قوا
mobilization exercise
تمرین بسیج نیروها
demobilization
رفع بسیج عمومی
recalled
بسیج کردن قوا
m day
روز اعلام بسیج عمومی
force development
برنامه تامین یا بسیج یکانها
emergency leave
سطح امادلازم برای بسیج
economic mobilization
بسیج منابع اقتصادی باصرفه
m day force
نیروهای تشکیل شونده درهنگام بسیج
demobilization
بر طرف کردن حالت بسیج عمومی
battalia
بسیج دستههای نظامی ونیروهای مسلح
stimulus
تحرک
volubility
تحرک
stirring
پر تحرک
dynamism
تحرک
mobility
تحرک
mobiles
با تحرک
stimuli
تحرک
mobile
با تحرک
movability
تحرک
stimulation
تحرک
locomotion
تحرک
ionic mobility
تحرک یونی
downward mobility
تحرک نزولی
immobilization
عدم تحرک
horizontal mobility
تحرک افقی
mobiles
قابل تحرک
locomotory
نقص تحرک
mobile
قابل تحرک
mobility
تحرک یکان
locomotor
نقص تحرک
geographical mobility
تحرک جغرافیائی
static
بدون تحرک
locomotives
وابسته به تحرک
occupational mobility
تحرک شغلی
upward mobility
تحرک صعودی
mobility of capital
تحرک سرمایه
mobility
قوه تحرک
limiting ionic mobility
تحرک یونی حد
locomotive
وابسته به تحرک
vagile
دارای تحرک
class mobility
تحرک طبقاتی
cell animation
تحرک سلولی
mobility ratio
نسبت تحرک
motion study
تحرک سنجی
immobility
عدم تحرک
dynamism
قدرت تحرک
social mobility
تحرک اجتماعی
vertical mobility
تحرک عمودی
immobility
تحرک ناپذیری
vagility
دارای تحرک
class mobility
تحرک طبقهای
sticking points
نقطهی عدم تحرک
thermotaxis
تحرک در اثر گرما
mobility of a charged particle
تحرک ذره باردار
mobility of factors of production
تحرک عوامل تولید
labor mobility
تحرک نیروی کار
locomotion
تحرک نقل وانتقال
mobility of labor
تحرک نیروی کار
sticking point
نقطهی عدم تحرک
horizontal labor mobility
تحرک افقی کارگر
horizontal social mobility
تحرک افقی اجتماعی
factor mobility
تحرک عوامل تولید
squashed
پرتاب بدون تحرک زیاد
movement
گردش جابجا کردن تحرک
low feild mobility
قابلیت تحرک میدان ضعیف
squash
پرتاب بدون تحرک زیاد
squashes
پرتاب بدون تحرک زیاد
squashing
پرتاب بدون تحرک زیاد
catch up
تحرک بیشتر برای جبران عقب ماندگی
frictional unemployment
بیکاری کوتاه مدت که در نتیجه تحرک ناقص نیروی کار
waving
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feinting
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
mouse
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouses
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
reservations
احتیاط
injudicious
بی احتیاط
careful
با احتیاط
reserving
احتیاط
incircumspect
بی احتیاط
incautious
بی احتیاط
incosiderate
بی احتیاط
reservation
احتیاط
discretion
احتیاط
guardless
بی احتیاط
circumspection
احتیاط
precautious
با احتیاط
closeness
احتیاط
nicety
احتیاط
niceties
احتیاط
circumspective
با احتیاط
imprudent
بی احتیاط
ciecumspect
با احتیاط
caution
احتیاط
for fealty of
با احتیاط
vigilance
احتیاط
prudent
[discreet]
<adj.>
با احتیاط
forgetter
بی احتیاط
cautioned
احتیاط
rash
بی احتیاط
cautions
احتیاط
discreet
<adj.>
با احتیاط
yogurts
احتیاط
yoghurts
احتیاط
yoghurt
احتیاط
yoghourts
احتیاط
cautioning
احتیاط
precautions
احتیاط
rashes
بی احتیاط
precaution
احتیاط
canniness
احتیاط
cautel
احتیاط
retenv
احتیاط
discrete
<adj.>
با احتیاط
indiscreet
بی احتیاط
improvident
بی احتیاط
prudish
با احتیاط
reserves
احتیاط
prudence
احتیاط
well-advised
با احتیاط
reserve
احتیاط
discretional
<adj.>
با احتیاط
trackball
وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
strokes
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
cruises
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruised
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
stroke
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
fish tailing
حرکت نوسانی یا تاب
[تریلر در حال حرکت]
cruising
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
tape
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
stroking
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
cruise
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
move off the ball
حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
taped
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
stroked
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
tapes
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
circumspectly
ازروی احتیاط
wariness
احتیاط کار
fabian
احتیاط کار
reserve echelon
رده احتیاط
prudently
از روی احتیاط
for the sake of precaution
برای احتیاط
discreetness
احتیاط کاری
floating reserve
احتیاط سیال
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com