Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
to return to the fold
[family]
به خانواده خود برگشتن
Other Matches
rule the roost
<idiom>
عزیز خانواده بودن ،سوگلی خانواده
reverts
برگشتن
hark back
برگشتن
lapse vi
برگشتن
on the way back
در برگشتن
reverses
برگشتن
recrudesce
برگشتن
regorge
برگشتن
reoccurrence
برگشتن
reoccurring
برگشتن
repullulate
برگشتن
resile
برگشتن
retroflex
برگشتن
to come back
برگشتن
to go back
برگشتن
to put back
برگشتن
to turn turtle
برگشتن
go back
برگشتن
come back
برگشتن
reverted
برگشتن
deviate
برگشتن
deviated
برگشتن
deviates
برگشتن
deviating
برگشتن
abjeure
برگشتن از
regurgitating
برگشتن
regurgitates
برگشتن
regurgitated
برگشتن
regurgitate
برگشتن
backslide
برگشتن
reversing
برگشتن
reverting
برگشتن
reversed
برگشتن
reverse
برگشتن
sheer
برگشتن
chare
برگشتن
double back
<idiom>
برگشتن
get back
<idiom>
برگشتن
roll around
<idiom>
برگشتن
returns
برگشتن
returning
برگشتن
returned
برگشتن
return
برگشتن
revert
برگشتن
swindle
ورق برگشتن
remigrate
از مهاجرت برگشتن
introspect
بخود برگشتن
capsize
برگشتن قایق
swindled
ورق برگشتن
capsizes
برگشتن قایق
capsizing
برگشتن قایق
capsized
برگشتن قایق
apostatize
از دین برگشتن
swindles
ورق برگشتن
to bounce
[cheque/check]
برگشتن
[چکی]
head off
<idiom>
به عقب برگشتن
rebound
پس زدن برگشتن
go back on
<idiom>
به عقب برگشتن
to fall away
برگشتن مرتدشدن
till his return
تا موقع برگشتن او
resile
به عقب برگشتن
untread
برگشتن بازگشتن
rebounds
پس زدن برگشتن
rebounded
پس زدن برگشتن
rebounding
پس زدن برگشتن
repatriating
بمیهن خود برگشتن
repatriates
بمیهن خود برگشتن
repatriated
بمیهن خود برگشتن
retracts
عقب کشیدن برگشتن
retracting
عقب کشیدن برگشتن
retracted
عقب کشیدن برگشتن
retract
عقب کشیدن برگشتن
topple
برگشتن واژگون کردن
toppled
برگشتن واژگون کردن
topples
برگشتن واژگون کردن
toppling
برگشتن واژگون کردن
home
شهر بخانه برگشتن
come back
<idiom>
به فکر شخص برگشتن
come back
<idiom>
برگشتن به جایی که حالاهستی
repatriation
برگشتن یا برگرداندن به میهن
repatriations
برگشتن یا برگرداندن به میهن
to throw back
به تبار خود برگشتن
recoils
بحال نخستین برگشتن
char
جسم زغال برگشتن
homes
شهر بخانه برگشتن
recoil
بحال خود برگشتن
perseverate
اصراردر برگشتن کردن
recoil
بحال نخستین برگشتن
recoiling
بحال نخستین برگشتن
charring
جسم زغال برگشتن
recoiled
بحال خود برگشتن
recoiled
بحال نخستین برگشتن
recoiling
بحال خود برگشتن
chars
جسم زغال برگشتن
recoils
بحال خود برگشتن
repatriate
بمیهن خود برگشتن
overturns
معلق شدن برگشتن وسیله
overturn
معلق شدن برگشتن وسیله
overturned
معلق شدن برگشتن وسیله
recovery
برگشتن به عملیات طبیعی پس ازخطا
remount
برگشتن دوباره سوار کردن
bear up
برگشتن قایق بسمت باد
counter recoil
برگشتن لوله پس از عقب نشینی
relapsed
مرتد بحال نخستین برگشتن
relapses
مرتد بحال نخستین برگشتن
put about
تغییر جهت دادن برگشتن
relapsing
مرتد بحال نخستین برگشتن
recoveries
برگشتن به عملیات طبیعی پس ازخطا
remounted
برگشتن دوباره سوار کردن
remounting
برگشتن دوباره سوار کردن
relapse
مرتد بحال نخستین برگشتن
remounts
برگشتن دوباره سوار کردن
backcross
چند پشت بعقب برگشتن
to turn around
برگشتن
[به جایی که از آنجا آمده اند]
get back at
<idiom>
صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
to turn round
برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
to head back
برگشتن
[از جایی که دراصل آمده اند]
inside out
<idiom>
داخل به خارج برگشتن ،واژگون شدن
bear off
برگشتن قایق بسمت مخالف باد
procedure turn
دور زدن برای برگشتن در مسیر
to turn back
برگشتن
[به جایی که از آنجا آمده اند]
ilk
خانواده
clans
خانواده
clan
خانواده
wife
خانواده
menage
خانواده
family
خانواده
households
خانواده
families
خانواده
gens
خانواده
household
خانواده
blenched
جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blenching
جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blenches
جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blench
جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
subfamily
خانواده فرعی
bring home the bacon
<idiom>
نانآور خانواده
gas family
خانواده گاز
family therapy
خانواده درمانی
family structure
ساخت خانواده
royalty
از خانواده سلطنتی
font family
خانواده فونت
family of computers
خانواده کامپیوترها
crustaceous
خانواده خرچنگ
culex
خانواده پشه
culicidae
خانواده پشه
ecomania
بیزاری از خانواده
extended family
خانواده گسترده
family budget
بودجه خانواده
computer family
خانواده کامپیوتر
family expenditure
هزینه خانواده
family law
حقوق خانواده
crustacea
خانواده خرچنگ
goodman
بزرگ خانواده
royalties
از خانواده سلطنتی
sheikh
رئیس خانواده
patriarchate
ریاست خانواده
sheiks
رئیس خانواده
penates
خدایان خانواده
matriarch
رئیسه خانواده
to maintain one's family
خانواده خود را
matriarchs
رئیسه خانواده
schizogenic family
خانواده اسکیزوفرنی زا
the girls
دخترهای یک خانواده
turnicidae
خانواده بلدرچین
turnix
خانواده بلدرچین
mustelidea
خانواده سمور
home visit
بازدید خانواده
zinnia
خانواده گل اهاری
lanthanide series
خانواده لانتانیدها
type font
خانواده حروف
matronymic family
خانواده مادرنامی
member of a family
عضو خانواده
motorola 000 family
خانواده موتورولا
patronymic family
خانواده پدرنامی
sheik
رئیس خانواده
strips
موسس خانواده
broken home
خانواده گسیخته
horseflesh
خانواده اسب
family planning
تنظیم خانواده
accipitres
خانواده لاشخوران
actinide series
خانواده اکتینیدها
apiaceae
خانواده چتریان
paterfamilias
سالار خانواده
familial
مربوط به خانواده
patriarchs
رئیس خانواده
patriarch
رئیس خانواده
nuclear family
خانواده هستهای
nuclear families
خانواده هستهای
family doctor
پزشک خانواده
broken homes
خانواده گسیخته
paterfamilias
بزرگ خانواده
arachnida
خانواده کارتنه
cruciferae
خانواده چلیپاییان
conjugal family
خانواده زن و شوهری
crustaceans
خانواده خرچنگ
crustacean
خانواده خرچنگ
clansman
عضو خانواده
clannishness
خانواده پرستی
citrus
خانواده مرکبات
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com