Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
deterrence
به زمین چسبیدن از ترس از عمل بازماندن
Other Matches
survivorship
بازماندن
to stay behind
بازماندن
stunt
از رشد بازماندن
stunts
از رشد بازماندن
stunting
از رشد بازماندن
time exposure
مدت بازماندن دیافراگم دوربین عکاسی
grips
چسبیدن به
glues
چسبیدن
adhere
چسبیدن
inhere
چسبیدن
cleaved
چسبیدن
cleaves
چسبیدن
adheres
چسبیدن
gluing
چسبیدن
grip
چسبیدن به
gripped
چسبیدن به
gripping
چسبیدن به
adhered
چسبیدن
adhering
چسبیدن
coheres
چسبیدن
cleave
چسبیدن
cohere
چسبیدن
cohered
چسبیدن
stick
چسبیدن
cohering
چسبیدن
glue
چسبیدن
handfast
چسبیدن
glueing
چسبیدن
adequateness
چسبیدن پیوستن
to hang on to anything
بچیزی چسبیدن
shadow
چسبیدن به حریف
hold
چسبیدن نگاهداری
adhered
چسبیدن پیوستن
glues
چسباندن چسبیدن
holds
چسبیدن نگاهداری
to tackle to
بکار چسبیدن
gluing
چسباندن چسبیدن
adhere
چسبیدن پیوستن
conglutination
بهم چسبیدن
glue
چسباندن چسبیدن
To seize with both hands.
دودستی چسبیدن
clings
چسبیدن پیوستن
cling
چسبیدن پیوستن
heat bond
چسبیدن گرم
hang on to something
بچیزی چسبیدن
shadows
چسبیدن به حریف
shadowing
چسبیدن به حریف
hang together
بهم چسبیدن
adhering
چسبیدن پیوستن
To cling to someone.
به کسی چسبیدن
hold by
به چیزی چسبیدن
adheres
چسبیدن پیوستن
shadowed
چسبیدن به حریف
regelate
بهم چسبیدن
glueing
چسباندن چسبیدن
snaps
چسبیدن به قاپ زدن
snapping
چسبیدن به قاپ زدن
To be most insistent. To hold tight.
سفت وسخت چسبیدن
snap
چسبیدن به قاپ زدن
to cling to the old ways
به رسوم قدیمی چسبیدن
on one's chest
<idiom>
عین کنه چسبیدن
snapped
چسبیدن به قاپ زدن
to stick like a leech
مانند کنه چسبیدن
inclip
چسبیدن دراغوش گرفتن
rigid adherence to a thing
سفت چسبیدن بچیزی
hangs
مصلوب شدن چسبیدن به
tasten
سفت شدن چسبیدن
hang
مصلوب شدن چسبیدن به
to be wedded to an opinion
بعقیدهای چسبیدن یاجداطرفداران بودن
gripe
گیره چسبیدن قبضه کردن
agglomerate
توده کردن بهم چسبیدن
clogs
به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
clog
به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
aggregate interlocking
بهم چسبیدن مصالح ریزدانه
clogged
به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
to harp on a subject
زیادموضوعی راطول دادن به موضوعی چسبیدن
coanda effect
گرایش سیال برای چسبیدن به سطح جامد
clowned
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
ground return
انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
touch judge
هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
clowns
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
center field
قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
geotaxis
گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
pancakes
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
inductive earthing
زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
pancake
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
hercules
نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
frost heave
برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
regulus
نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
honest john
نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
off side
سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
nap of the earth
از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
geognosy
زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
to break up
از هم جدا شدن
[پوسته زمین]
[زمین شناسی]
tellurian
ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
perelotok
زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
sergeants
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
rolling terrain
زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
styx
نوعی موشک زمین به زمین دریایی
sergeant
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
covenant runing with land
شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying
پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
pervious ground
زمین تراوا زمین نفوذپذیر
pershing
موشک زمین به زمین پرشینگ
lacrosse
نوعی موشک زمین به زمین
redstone
موشک زمین به زمین رداستون
biosphere
قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
little john
موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه
talik
زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین
contour flight
پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین
dropping
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
compass rose
دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
permafrost
لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
critical point
نقطه مهم و برجسته زمین نقاط حیاتی و مهم زمین
turn turtle
چسبیدن به تخته موج ووارونه شدن در موج
geomagnetism
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
topography
نگارش عوارض زمین نشان دادن عوارض زمین
hydrographer
نقشه کش ابهای روی زمین کسیکه عالم به تشریح ابهای روی زمین است
surface to surface missile
موشک زمین به زمین
sserry
بهم فشردن بهم چسبیدن
ground resolution
قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
everglade
قطعه زمین باتلاقی علفزار زمین باتلاقی
He had a nast fall.
بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
earth's attraction
جاذبه زمین قوه جاذبه زمین
surface-to-surface
موشک زمین به زمین یا سطح به سطح
surface to surface
موشک زمین به زمین یا سطح به سطح
surface missile
موشک زمین به زمین موشک سطح به سطح موشک سطحی
geodetically
زمین
ground line
خط زمین
acre
زمین
soils
زمین
ground surface
کف زمین
soiling
زمین
land n
زمین
earthing
زمین
acres
زمین
norland
زمین
grazes
زمین
grazed
زمین
graze
زمین
grass roots
کف زمین
soil
زمین
rooter
زمین کن
extra terrestrial
زمین
land
زمین
lackland
بی زمین
cinder tracks
زمین دو
floor
کف زمین
cinder track
زمین دو
domains
زمین
aerospace
جو زمین
domain
زمین
real estate
زمین
terrain
زمین
ground
کف زمین
this earthly round
زمین
ground
: زمین
ground
زمین
floors
کف زمین
floored
کف زمین
ground
[British]
[floor]
کف زمین
floor
کف زمین
fields
زمین
earth
زمین
globes
زمین
tellus
زمین
globe
زمین
field
زمین
earths
زمین
fielded
زمین
geosphere
زمین سپهر
ended
زمین حریف
geological
زمین شناسی
end
زمین حریف
earthing
اتصال زمین
emblements
حاصل زمین
earth's crust
پوسته زمین
geolatry
زمین پرستی
crusts
پوسته زمین
crust
پوسته زمین
emblements
محصول زمین
geostrategy
زمین شناسی
geology
زمین شناسی
earthward
بطرف زمین
earthwards
سوی زمین
drill harrow
زمین صاف کن
earthmoving
حرکت زمین
earthling
اهل زمین
earthing strap
تسمه زمین
earthwards
بطرف زمین
elevated ground
زمین بلند
feature line
خط عوارض زمین
earthward
بسوی زمین
floors
محدوده زمین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com