Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 200 (9 milliseconds)
English
Persian
to ease to a victory
به سادگی برنده شدن
[ورزش]
Other Matches
naturalness
سادگی
simplicity
سادگی
unreserve
سادگی
blankness
سادگی
gracility
سادگی
candidness
سادگی
sappiness
سادگی
rusticity
سادگی
nakedness
سادگی
naivety
سادگی
pudicity
سادگی
ingenuousness
سادگی
naivete
سادگی
plainess
سادگی
artlessness
سادگی
plainness
سادگی
simplism
سادگی
bareness
سادگی
bluet
سادگی
bluffness
سادگی
tenuity
سادگی لطافت
spartanism
بی تکلفی سادگی
naively
از روی سادگی
prosaicness
پیش پا افتادگی سادگی
austerity
ریاضت سادگی زیاده از حد
clear
آنچه به سادگی فهمیده میشود
ingenuously
ازروی سادگی بارک گویی
clears
آنچه به سادگی فهمیده میشود
clearest
آنچه به سادگی فهمیده میشود
clearer
آنچه به سادگی فهمیده میشود
facility
قادر به انجام کاری به سادگی بودن
manageable
آنچه قابل کار کردن به سادگی باشد
ergonomics
علم و تکنولوژی ایمنی راحتی و سادگی استفاده ازماشین
problems
زبان برنامه نویسی سطح بالا که امکان بیان مشکلات شخصی را به سادگی میدهد
problem
زبان برنامه نویسی سطح بالا که امکان بیان مشکلات شخصی را به سادگی میدهد
logo
زبان برنامه نویسی سطح بالا برای مقاصد آموزشی . با دستور گرافیکی که به سادگی استفاده می شوند
puritan
فرقهای از پروتستانهای انگلستان که زمان الیزابت علیه سنن مذهبی قیام نمودندوطرفدار سادگی در نیایش بودند
puritans
فرقهای از پروتستانهای انگلستان که زمان الیزابت علیه سنن مذهبی قیام نمودندوطرفدار سادگی در نیایش بودند
mutilator
برنده
discoverers
پی برنده
incisor tooth
برنده
winners
برنده
discoverer
پی برنده
incisory
برنده
foretooth
برنده
deferent
برنده
conductive
برنده
winner
برنده
portative
برنده
vehicle
برنده
high proof
برنده
cutter
برنده
cutters
برنده
scissile
برنده
winning
برنده
winnings
برنده
vehicles
برنده
incisive
برنده
cutting
برنده
heuristic
پی برنده
trenchant
برنده
wearing
تحلیل برنده
gonfalonier
برنده پرچم
highest bidder
برنده مزایده
edged tool
الت برنده
shoo-in
<idiom>
برنده مطلق
prizewinner
برنده جایزه
edge tool
الت برنده
winning position
پوزیسیون برنده
dissolvent
حل کننده برنده
deferent
بیرون برنده
cutting head
نوک برنده
winning move
حرکت برنده
perseus
برنده سر دیو
persi
برنده سر دیو
outpoint
برنده با امتیاز
medalist
برنده مدال
matrolinous
بارث برنده
lacerative
برنده یا درنده
propulsive
جلو برنده
incisively
بطور برنده
impellor
پیش برنده
resolutive
تحلیل برنده
uplifter
بالا برنده
impeller
پیش برنده
utilizer
بکار برنده
raider
یورش برنده
winner of a match
برنده مسابقه
promotor
پیش برنده
gestatorial
برنده پاپ
prizer
برنده جایزه
decisions
برنده با امتیاز
medallist
برنده مدال
medallists
برنده مدال
contender
برنده احتمالی
contenders
برنده احتمالی
decision
برنده با امتیاز
propelling
پیش برنده
raiders
یورش برنده
heiress
ارث برنده زن
heiresses
ارث برنده زن
dark horse
برنده غیرمترقبه
dark horses
برنده غیرمترقبه
users
بکار برنده
user
بکار برنده
victor
برنده مسابقه
victors
برنده مسابقه
winner
برنده بازی
winners
برنده بازی
medalists
برنده مدال
uptake
بالا برنده
promoter
پیش برنده
promoters
پیش برنده
boosters
بالا برنده
booster
بالا برنده
achiever
از پیش برنده
annihilator
از بین برنده
connector
وسیله فیزیکی با چندین اتصال فلزی که به وسایل اجازه اتصال به سادگی می دهند
nonwinner
هرگز برنده نشده
myrmecophilous
بهره برنده ازمورچه
Nobel Prize winner
برنده جایزه نوبل
jackpot
برنده تمام پولها
Nobel laureate
برنده جایزه نوبل
jackpots
برنده تمام پولها
winterer
بسر برنده زمستان
walk all over someone
<idiom>
براحتی برنده شدن
raise the hand
بالابردن دست برنده
decisions
برنده کشتی با امتیاز
carry the day
<idiom>
برنده یا موفق شدن
won ending
اخر بازی برنده
decision
برنده کشتی با امتیاز
liquidator
برچیننده از بین برنده
emulous
رشک برنده طالب
painstaking
ساعی رنج برنده
painstakingly
ساعی رنج برنده
chung seung
برنده هوگوابی تکواندو
file cutter
قسمت برنده سوهان
backsword
شمشیر یک لبهء برنده
cutler
فروشنده الات برنده
emasculatory
برنده نیروی مردی
liquidators
برچیننده از بین برنده
bearing capacity
قدرت برنده باربرد
emasculative
برنده نیروی مردی
benefic
فایده برنده نیکوکار
limivorous
فرو برنده گل ولای
benefitical
منتفع فایده برنده
scissors
چیز برنده قطع کننده
hellward
سوی دوزخ بر بدوزخ برنده
maiden
اسبی که هنوز برنده نشده
To win on points.
با امتیاز برنده شدن ( در مسابقات )
sharp tongued
بکار برنده سخنان زننده
cutting angle
سطح برنده تیغه برش
assimilator
تحلیل برنده همانند سازنده
gulfs
هر چیز بلعنده وفرو برنده
gulf
هر چیز بلعنده وفرو برنده
maidens
اسبی که هنوز برنده نشده
to scramble a victory
بزحمت برنده
[پیروز]
شدن
hybrid propulation
نیروی پیش برنده مختلط
novillero
گاوبازی که هنوز برنده نشده
hoong seung
برنده هوگو قرمز تکواندو
runners-up
دومین نفر یا تیم برنده مسابقه
runner-up
دومین نفر یا تیم برنده مسابقه
runner up
دومین نفر یا تیم برنده مسابقه
cupholder
برنده گلدان جایزه در مسابقه نهایی
blade
قسمت برنده لبههای تیغ دار
procrustean
بوسیله اعمال زورکاری از پیش برنده
waltz off with
<idiom>
فائق آمدن ،براحتی برنده شدن
dye-remover
از بین برنده رنگ
[سفید کننده]
defoliating agent
عامل از بین برنده برگ وسبزینه درختان
I have not played my trump ( winning ) card .
ورق برنده را هنوز رو نکره ام ( بازی نکردم )
open water
فاصله مشخص بین برنده ونزدیکترین رقیب
shoo in
کسیکه احتمال زیاد دارد برنده شود
defoliants
مواد از بین برنده برگ وسبزینه درختان
male connector
ورودی با سوزنهای اتصال که وارد اتصال سادگی میشود تا اتصال الکتریکی برقرار میکند
maiden race
مسابقه بین اسبهایی که هرگز برنده نشده اند
The tongue is not steel , yet it cuts.
<proverb>
زبان اگر چه فولاد نیست اما برنده است .
ingestive
بشکم برنده وابسته به قورت و بلع دادن خوراک
photo finish
استفاده از عکس برای تعیین برنده مسابقه فشرده
head
طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
compound helicopter
هلی کوپتری که مجهز به سیستم جلو برنده کمکی است
free-for-all
اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
free-for-alls
اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
saving
قرارداد بین سوارکاران مسابقه برای تقسیم جایزه برنده
winner's circle
محوطه نزدیک خط پایان درمسیر سوارکار و اسب برنده برای گرفتن جایزه
long shot
شانس کمی برای برنده شدن دارد نوعی شرط که احتمال بردن ان کم است
adjudicates
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicated
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicate
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicating
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
selling race
مسابقه اسب دوانی که در ان اسب برنده بمعرض مزایده گذارده میشود
skittle
که در طی که توپی بطرف میخ پرتاب میکنند ودرصورت اصابت به میخ برنده محسوب میشوند
medallists
دارای مدال برنده مدال
medallist
دارای مدال برنده مدال
medalists
دارای مدال برنده مدال
medalist
دارای مدال برنده مدال
broaches
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broach
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaching
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broached
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com