Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (8 milliseconds)
English	Persian
enounce	به صراحت گفتن
Other Matches
directness	صراحت
explicitness	صراحت
four-square	با صراحت
imprecise	بی صراحت
speciosity	صراحت
precision	صراحت
positivity	قطع صراحت
perspicuity	صراحت شفافی
up front	با صراحت و صداقت
inexplicitness	عدم صراحت
imprecision	عدم صراحت
uberrima fides	صراحت کامل
disingenuous	بدون صراحت لهجه
we demand p in our contract	ما صراحت ودقت در قراردادمی خواهیم
glasnost	صراحت و احتراز از پرده پوشی
greet	درود گفتن تبریک گفتن
greeted	درود گفتن تبریک گفتن
greets	درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a	اری گفتن بله گفتن
sputter	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
to weep out	گفتن
rehearse	گفتن
let (someone) know <idiom>	گفتن
let out <idiom>	گفتن
uttered	گفتن
rehearsed	گفتن
utter	گفتن
rehearses	گفتن
says	گفتن
say	گفتن
rehearsing	گفتن
utters	گفتن
to tell a story	گفتن
get out	گفتن
mouthing	گفتن
viyuperate	بد گفتن
utterance	گفتن
relates	گفتن
relate	گفتن
informs	گفتن
informing	گفتن
inform	گفتن
utterances	گفتن
vituperate	بد گفتن
to give utterance to	گفتن
mouths	گفتن
saith	گفتن
bubble	گفتن
mouth	گفتن
iteration	گفتن
telling-off	گفتن
tells	گفتن
tell	گفتن
bubbling	گفتن
bubbles	گفتن
bubbled	گفتن
mouthed	گفتن
pshaw	اه گفتن
adduse	گفتن
screams	ناگهانی گفتن
observes	گفتن برپاداشتن
observed	گفتن برپاداشتن
observe	گفتن برپاداشتن
belying	دروغ گفتن
hyperbolize	اغراق گفتن
extemporises	بالبداهه گفتن
scream	ناگهانی گفتن
nuncupate	زبانی گفتن
to throw the hatchet	اغراق گفتن
to pile it on	اغراق گفتن
screamed	ناگهانی گفتن
observing	گفتن برپاداشتن
to take the floor	سخن گفتن
to pull	اغراق گفتن
to put it on	اغراق گفتن
to sigh out	با اه وحسرت گفتن
to speak through one's nose	سخن گفتن
gnosticize	عرفان گفتن
twaddle	چرند گفتن
to make a remark	سخن گفتن
whiff	دروغ گفتن
to spoke the t.	راست گفتن
confide	محرمانه گفتن
to draw the long bow	اغراق گفتن
belies	دروغ گفتن
to talk nonsense	چرند گفتن
weasel	دروغ گفتن
to talk tall	گزاف گفتن
to tell a lie	دروغ گفتن
mant	با لکنت گفتن
mammer	بالکنت گفتن
macarize	خوشابحال گفتن
to tell the truth	راست گفتن
applauds	افرین گفتن
applauding	افرین گفتن
applauded	افرین گفتن
weasels	دروغ گفتن
lay to	دروغ گفتن
to talk nonsense	مهمل گفتن
abandon	ترک گفتن
belied	دروغ گفتن
belie	دروغ گفتن
extemporizing	بالبداهه گفتن
extemporizes	بالبداهه گفتن
confided	محرمانه گفتن
confides	محرمانه گفتن
extemporized	بالبداهه گفتن
extemporize	بالبداهه گفتن
extemporising	بالبداهه گفتن
extemporised	بالبداهه گفتن
abandons	ترک گفتن
abandoning	ترک گفتن
misstate	غلط گفتن
to yell out	با نعره گفتن
rejoins	در پاسخ گفتن
lalophobia	گفتن هراسی
overstating	اغراق گفتن در
panegyrize	مدح گفتن
overstates	اغراق گفتن در
overstated	اغراق گفتن در
overstate	اغراق گفتن در
sweet talk	تملق گفتن
tack tall	گزاف گفتن
take leave of	بدرود گفتن با
tallyho	اهای گفتن
speaks	سخن گفتن
giggle	سخن گفتن
pass a remark	سخنی گفتن
pitch a yarn	قصه گفتن
rejoining	در پاسخ گفتن
rejoined	در پاسخ گفتن
rejoin	در پاسخ گفتن
say a word	سخن گفتن
to say a word	سخن گفتن
rime	شعر گفتن
adduee	گفتن افهارنمودن
speak the trurh	راست گفتن
speak the trurh	صادقانه گفتن
commiserates	تسلیت گفتن بر
swear	ناسزا گفتن
swears	ناسزا گفتن
giggled	سخن گفتن
giggles	سخن گفتن
communing	راز دل گفتن
outvoice	موثرترسخن گفتن از
commiserated	تسلیت گفتن بر
commiserate	تسلیت گفتن بر
to bellow forth	با نعره گفتن
to bellow out	بانعره گفتن
to bid a	بدرود گفتن
to bid a	وداع گفتن
to bid welcome	خوشامد گفتن
to blunder out	بی فکرانه گفتن
to blunder out	جویده گفتن
outvoice	بلندترسخن گفتن از
communes	راز دل گفتن
commiserating	تسلیت گفتن بر
giggling	سخن گفتن
speak	سخن گفتن
reviles	ناسزا گفتن
commune	راز دل گفتن
reviled	ناسزا گفتن
revile	ناسزا گفتن
to a. oneself	سخن گفتن
communed	راز دل گفتن
interjects	بطورمعترضه گفتن
interjecting	بطورمعترضه گفتن
interjected	بطورمعترضه گفتن
interject	بطورمعترضه گفتن
to draw the long	اغراق گفتن
jests	مزاح گفتن
avouch	اشکارا گفتن
salute	تهنیت گفتن
saluted	تهنیت گفتن
salutes	تهنیت گفتن
to talk with the tongues of angels <idiom>	تملق گفتن
repeats	باز گفتن
repeats	دوباره گفتن
repeat	باز گفتن
repeat	دوباره گفتن
to speak with a sweet tongue <idiom>	تملق گفتن
saluting	تهنیت گفتن
discourse	سخن گفتن
discourses	سخن گفتن
call bad names	ناسزا گفتن
jest	مزاح گفتن
solace	تسلیت گفتن
bootlick	تملق گفتن از
fables	حکایت گفتن
fable	حکایت گفتن
fabulize	افسانه گفتن
To speak the truth.	حقیقت را گفتن
To get someones goat To utter blasphemies .	کفر گفتن
come clean <idiom>	راست گفتن
whining	باناله گفتن
whines	باناله گفتن
whined	باناله گفتن
whine	باناله گفتن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com