Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English
Persian
quadrat
به قطعات مستطیل تقسیم کردن
Other Matches
parcels
به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
parcel
به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
team handball court
مربع مستطیل 04 در 02 متر که باخطی به موازات خط دروازه به دو قسمت تقسیم شده وهر منطقه یک دروازه دارد
reassembled
بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembling
بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassemble
بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembles
بستن قطعات سوار کردن قطعات
bin storage
انبار کردن قطعات بسته بندی نشده در قفسه انبار قطعات روباز
subdividing
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
interim overhaul
پیاده کردن قطعات به طورموقتی پیاده کردن قطعات جزئی
running spare
قطعات یدکی مورد نیاز واضافی قطعات اضافی همراه وسیله
on board spares
قطعات تعمیراتی موجود درروی یک ناو قطعات موجوددر انبار
parts explosion
رسم تمام قطعات تشکیل دهنده یک مجموعه که رابطه قطعات با یکدیگر را نشان میدهد
new work
عملیات نوسازی قطعات عملیاتت تجدید قطعات یا تجدیدبنا
cannibalizing
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalizes
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalize
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalising
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalised
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalises
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalized
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
replacing
عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replace
عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaced
عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaces
عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
rigged
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rig
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
disassembly order
دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
rigs
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
assembles
سوار کردن قطعات
assembled
سوار کردن قطعات
assemble
سوار کردن قطعات
rebuilds
نوسازی کردن قطعات
renovation
تجدید قطعات کردن
rebuild
نوسازی کردن قطعات
divisor
عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous
تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier
درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
salvaging
پیاده کردن کامل قطعات
dismantle
پیاده کردن قطعات مونتاژ
match mark
جفتن و جور کردن قطعات
salvages
پیاده کردن کامل قطعات
salvaged
پیاده کردن کامل قطعات
dismantling
پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismantled
پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismantles
پیاده کردن قطعات مونتاژ
salvage
پیاده کردن کامل قطعات
dismounting
پیاده کردن قطعات و وسایل
dismounts
پیاده کردن قطعات و وسایل
dismount
پیاده کردن قطعات و وسایل
connection of loom pieces
متصل کردن قطعات دار
[قالی]
bin storage space
فضای انبار قطعات بسته بندی نشده فضای انبار قطعات روباز
reconditions
نوسازی کردن دستگاه تعویض قطعات فرسوده
reconditioned
نوسازی کردن دستگاه تعویض قطعات فرسوده
overhauling
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhaul
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauled
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
foldboat
قایق قابل جدا کردن قطعات وبستن ان
recondition
نوسازی کردن دستگاه تعویض قطعات فرسوده
overhauls
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
assembly
بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
fishplate
قطعات ریل را با وصله وصل کردن پشت بند
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
rectangles
مستطیل
rectangular
مستطیل
oblongs
مستطیل
oblong
مستطیل
cuboid
مستطیل
rectangle
مستطیل
baseband
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
carburizing
گرم کردن قطعات فولادی ماشین شده در اتمسفر قوی از گازهای هیدروکربن
rig in
باز کردن قطعات و باربندیها باز کردن وسایل و باربندی ناو
trellis coding
روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
deflection pattern
مستطیل انحراف
rectangles
مربع مستطیل
dispersion rectangle
مستطیل پراکندگی
rectangle
مربع مستطیل
fraction
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fractions
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
rectangular antiprism
ضد منشور مستطیل القاعده
rectangle of dispersion
مستطیل پراکندگی گلوله ها
rectangular prism
منشور مستطیل القاعده
quadrat
قطعه زمین مستطیل
rectangular giagram
دیاگرام مستطیل شکل
free throw lane
مستطیل پرتاب ازاد
administers
تقسیم کردن
separates
تقسیم کردن
administering
تقسیم کردن
intersect
تقسیم کردن
administered
تقسیم کردن
administer
تقسیم کردن
separate
تقسیم کردن
compart
تقسیم کردن
share
تقسیم کردن
shared
تقسیم کردن
compartments
تقسیم کردن
divides
تقسیم کردن
intersected
تقسیم کردن
separated
تقسیم کردن
divide
تقسیم کردن
distributing
تقسیم کردن
distributes
تقسیم کردن
give-and-take
<idiom>
تقسیم کردن
shares
تقسیم کردن
to share out
تقسیم کردن
distribute
تقسیم کردن
aminister
تقسیم کردن
compartment
تقسیم کردن
intersects
تقسیم کردن
c clamp
گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
khalyk
قالیچه خالیک
[یا چالیک]
[که از دست بافته های ترکمن ها بوده و بصورت حرف یو شکل یا مستطیل شکل می باشد و جهت آویزان کردن در ورودی چادرها و یا روانداز اسب و شتر استفاده می شود.]
right angled parallelogram
مربع مستطیل چارگوش دراز
box palet
پالت مکعب مستطیل شکل
Egyptian hall
[اتاق عمومی مستطیل شکل]
rectangles
چهار گوش دراز مستطیل
rectangle
چهار گوش دراز مستطیل
batter's box
محوطه مستطیل نزدیک پایگاه
canton
به بخش تقسیم کردن
autotomize
تقسیم خودبخود کردن
break down
تقسیم بندی کردن
compartmentation
تقسیم بندی کردن
shires
به استان تقسیم کردن
shire
به استان تقسیم کردن
distribute among the creditors in propor
به غرماء تقسیم کردن
graduate
تقسیم بندی کردن
whack up
تقسیم به سهام کردن
pull one's weight
<idiom>
کارها را تقسیم کردن
fractionalize
تقسیم بجزء کردن
lot
تقسیم بندی کردن
graduates
تقسیم بندی کردن
graduating
تقسیم بندی کردن
cantons
به بخش تقسیم کردن
fractionize
تقسیم بجزء کردن
prorate
به نسبت تقسیم کردن
partitions
تقسیم افراز کردن
partition
تقسیم افراز کردن
third
به سه بخش تقسیم کردن
thirds
به سه بخش تقسیم کردن
tierce
به سه قسمت تقسیم کردن
sectors
جزء تقسیم کردن
sector
جزء تقسیم کردن
sector
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
allocating
تقسیم کردن اختصاص دادن
distributes
تقسیم کردن تعمیم دادن
syllabify
تقسیم به هجای مقطع کردن
aliquot
بدوقسمت مساوی تقسیم کردن
distribute
تقسیم کردن تعمیم دادن
allocates
تقسیم کردن اختصاص دادن
apportion
تقسیم کردن تخصیص دادن
dichotomize
بدو بخش تقسیم کردن
apportioned
تقسیم کردن تخصیص دادن
apportioning
تقسیم کردن تخصیص دادن
distributing
تقسیم کردن تعمیم دادن
comparmentalize
به اپارتمانهای جداجدا تقسیم کردن
apportions
تقسیم کردن تخصیص دادن
lot
کالا بقطعات تقسیم کردن
admeasure
سهم دادن تقسیم کردن
allocate
تقسیم کردن اختصاص دادن
to d. with others
بادیگران تقسیم یاسهم کردن
compartmentalizes
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalized
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
pottion
تقسیم کردن سهم دادن از
divisions
بخش رسته تقسیم کردن
compartmentalize
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
split
ترک برداشتن تقسیم کردن
compartmentalising
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalises
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
gerrymander
بطورغیر عادلانه تقسیم کردن
division
بخش رسته تقسیم کردن
compartmentalised
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalizing
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
head access window
شکاف مستطیل شکل درروکش دیسک لغزان
quarter
به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
dispart
تقسیم شدن هدف گیری کردن
partitions
اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
trisect
بسه بخش مساوی تقسیم کردن
piecemeal
به اجزاء ریز تقسیم کردن خردخرد
partition
اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
balkanize
ناحیهای را بقطعات ریز تقسیم کردن
humeral veil
پارچه مستطیل شکلی که کشیشان بر روی شانه می اندازند
pilaster
ستون چهار گوش یا مستطیل پایه مبل وصندلی
batch
با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
batches
با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
volleyball
بازی بین دو تیم 6نفره در زمین مستطیل باتوری در وسط
skim board
تخته گرد یا مربع مستطیل برای موج سواری در اب کم عمق
imputes
تقسیم کردن متهم کردن
imputing
تقسیم کردن متهم کردن
imputed
تقسیم کردن متهم کردن
impute
تقسیم کردن متهم کردن
hyphens
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphen
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
albanega
[دیوار لچکی بین قوس نعل اسبی غربی و قاب مستطیل اطراف آن]
tablock
واشر تجتی بی زبئنه مستطیل شکل که به بالا خم شده ومهره را در جای خود قفل میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com