Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
have a time
<idiom>
به مشکل بر خوردن
kick up a fuss
<idiom>
به مشکل بر خوردن
Other Matches
ScanDisk
که دیسک سخت را برای وجود مشکل بررسی میکند وسعی در رفع مشکل ای دارد که یافته است
straw that breaks the camel's back
<idiom>
مشکل پشت مشکل کمر انسان را خم میکند
to play a good knife and fork
ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
swag
تاب خوردن تلوتلو خوردن بنوسان دراوردن
The real problem is not whether machines think but whether men do.
مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
trip
لغزش خوردن سکندری خوردن
trips
لغزش خوردن سکندری خوردن
tripped
لغزش خوردن سکندری خوردن
tumbled
غلت خوردن معلق خوردن
tumbles
غلت خوردن معلق خوردن
tumble
غلت خوردن معلق خوردن
grog
دستهای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند عرق خوردن
to drink wine
می خوردن شراب خوردن
jigsaws
مشکل
jigsaw
مشکل
difficult
مشکل
problem
مشکل
uphill
مشکل
scarc ely
مشکل
quandary
مشکل
quandaries
مشکل
problems
مشکل
problem identification
بازشناسی مشکل
miminy piminy
مشکل پسند
deep water
<idiom>
مشکل سخت
knot
مشکل عقده
bisexual
خنثی مشکل
bisexuals
خنثی مشکل
head above water
<idiom>
آشکاری مشکل
off the hook
<idiom>
دورشدن از مشکل
free from error
<adj.>
بدون مشکل
picksome
مشکل پسند
open sesame
مشکل گشا
immaculate
<adj.>
بدون مشکل
hardly
مشکل بزحمت
flawless
<adj.>
بدون مشکل
sound
<adj.>
بدون مشکل
impeccable
<adj.>
بدون مشکل
fun and games
<idiom>
وفیفه مشکل
faultless
<adj.>
بدون مشکل
knots
مشکل عقده
What's the problem?
مشکل کجاست؟
in a jam
<idiom>
مشکل داشتن
finically
مشکل پسندانه
finicality
مشکل پسندی
hardest
مشکل شدید
feeding problem
مشکل تغذیه
fastidiousness
مشکل پسندی
f.in taste
مشکل پسند
harder
مشکل شدید
hard
مشکل شدید
fault description
توضیح مشکل
hard to please
مشکل پسند
error description
توضیح مشکل
exquisite taste
مشکل پسندی
description of error
توضیح مشکل
defect description
توضیح مشکل
ill
مشکل سخت
ill-
مشکل سخت
ills
مشکل سخت
floorer
سوال مشکل
solutions
پاسخ یک مشکل
solution
پاسخ یک مشکل
fastidious
مشکل پسند
up the creek
<idiom>
به مشکل برخودن
in a bind
<idiom>
به مشکل افتادن
can of worms
<idiom>
مشکل پیچیده وسردرگم
to put the a. in the helve
مشکل یامعمائی را حل کردن
to resolve a doubt
حل مشکل یاشبهه کردن
Gordian knot
مشکل معما مانند
turn tail
<idiom>
فرار از خطر یا مشکل
solves
یافتن پاسخ یک مشکل
unhandy
مشکل بدست امده
solving
یافتن پاسخ یک مشکل
Gordian knots
مشکل معما مانند
solved
یافتن پاسخ یک مشکل
end
در انتها یا پس از چندین مشکل
ended
در انتها یا پس از چندین مشکل
ends
در انتها یا پس از چندین مشکل
no picnic
<idiom>
ناخوش آیند ،مشکل
in the doghouse
<idiom>
مشکل پیدا کردن با
in a world of one's own
<idiom>
مشکل عمیق داشتن
calculation
پاسخ به یک مشکل در ریاضی
through the mill
<idiom>
تجربه شرایط مشکل
mystification
مشکل وپیچیده سازی
solve
یافتن پاسخ یک مشکل
raise eyebrows
<idiom>
ایجاد مشکل و زحمت
resource person
فرد مشکل گشا
problem child
کودک مشکل افرین
problem behavior
رفتار مشکل افرین
mooney problem checklist
مشکل سنج مونی
catastrophic error
خطا یا مشکل در کل سیستم
clear up
<idiom>
حل کردن یا توضیح دادن (مشکل)
it is particularly difficult
بیک طرزمخصوصی مشکل است
harden
مشکل کردن سخت شدن
hardens
مشکل کردن سخت شدن
intricate design
نقش پیچیده، درهم و مشکل
difficult terrain
زمین مشکل برای عبور
simple
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
iteration
تکرار یک برنامه برای حل مشکل
i can add rapidly
مشکل مارا زیاد کرد
matters
مشکل یا مساله قابل بحث
simpler
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
mattering
مشکل یا مساله قابل بحث
policy dilemma
تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
mattered
مشکل یا مساله قابل بحث
matter
مشکل یا مساله قابل بحث
simplest
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
Problem - solving .
گره گشایی ( رفع مشکل )
finicking
جلوه فروش مشکل پسند
last straw
<idiom>
[آخرین مشکل از یک سری مشکلات]
calculate
یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
complicated
با چندین بخش یا مشکل برای فهمیدن
complex
بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
complexes
بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
problems
سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد
breaks
از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
advanced
بسیار پیچیده و مشکل برای یادگیری
procedure
روش یا مسیر مورد استفاده در حل مشکل
break
از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
formula
مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
formulae
مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
formulas
مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
he can scarcely have done that
مشکل این کار را کرده باشد
calculates
یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
calculated
یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
problem
سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد
degree of difficulty
درجه بندی حرکات مشکل شیرجه
conferences
ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
cross that bridge when you come to it
<idiom>
[به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
conference
ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
get
برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
gets
برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
auxiliary
پشتیبان یا وسیله جانبی در صورت بروز مشکل
auxiliaries
پشتیبان یا وسیله جانبی در صورت بروز مشکل
squirelly
اتومبیلی که در سرعت زیادکنترل ان سر پیچ مشکل باشد
getting
برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
attended operation
فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
This would provide an obvious solution
[to the problem]
.
این می تواند یک راه حل واضح
[به مشکل]
فراهم می کند.
problems
یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل
bug
خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
bugging
خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
bugs
خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
tide (someone) over
<idiom>
کمک به کسی برای فائق آمدن برشرایط مشکل
problem
یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل
graveyard
مسیری که کسب امتیاز خوب روی ان مشکل است
graveyards
مسیری که کسب امتیاز خوب روی ان مشکل است
Is that enough to be a problem?
آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
alternated
مسیر پبشتیبان در سیستم ارتباطی که در صورت مشکل استفاده میشود
real time
عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
A problem is a chance for you to do your best.
مشکل فرصتی است برای شما تا نهایت تلاشتان را بکنید.
caught between two stools
<idiom>
[زمانی که کسی در انتخاب میان ۲ چیز با مشکل مواجه میشود]
alternate
مسیر پبشتیبان در سیستم ارتباطی که در صورت مشکل استفاده میشود
frame
خطای ناشی از یک بیت مشکل دار در فریمی در نوار مغناطیسی
seamless integration
فرایندشامل کردن وسیله بانرم افزارجدیددر سیستم بدون مشکل
alternates
مسیر پبشتیبان در سیستم ارتباطی که در صورت مشکل استفاده میشود
yorker
توپی که نزدیک پای توپ زن میافتد و زدن ان مشکل است
component
خطای ناشی از یک وسیله مشکل دار ونه برنامه نویس نادرست
components
خطای ناشی از یک وسیله مشکل دار ونه برنامه نویس نادرست
linear
روش شکستن ریاضی مشکل به طوری که دو قسمت باکامیوتر قابل حل باشد
real time
زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
blue ribbon program
برنامه کاملی که در ابتدا و بدون هر گونه خطا یا مشکل اجرا شود
scallywag
نمایش وارائه ارقام واشکال از صور ساده بصور مشکل تدریجی
scalogram
نمایش وارائه ارقام واشکال از صور ساده بصور مشکل تدریجی
to upset the applecart
<idiom>
مشکل ایجاد کردن بویژه با بهم زدن برنامه کسی
[اصطلاح مجازی]
brute force method
روش رفع مشکل که بستگی به قدرت کامپیوتر داردو نه به برنامه نویسی مناسب
cascaded star
روش گره ها در شبکه با توپولوژی ستاره با بیش از یک hub که در صورت مشکل پشتیبانی از آن ایجاد میکند
knowledge
وسایل و قوانین خبره را درباره یک موضوع مشخص اعمال میکند روی داده کاربر برای کمک به حل مشکل
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts.
مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
diagnostic
محل و دلایل خطا نرم افزاری یا مشکل سخت افزاری
hook
نقط های در برنامه که برنامه نویس میتواند که آزمایش یا رفع مشکل را وارد کند
hooks
نقط های در برنامه که برنامه نویس میتواند که آزمایش یا رفع مشکل را وارد کند
alerts
پیام خطا از طرف نرم افزار به کاربر یا برنامه کاربردی برای رویداد یک مشکل یا خطا
alerted
پیام خطا از طرف نرم افزار به کاربر یا برنامه کاربردی برای رویداد یک مشکل یا خطا
alert
پیام خطا از طرف نرم افزار به کاربر یا برنامه کاربردی برای رویداد یک مشکل یا خطا
begger my neighbour policy
سیاستی است که هدفش انتقال مشکل بیکاری به کشور دیگر است مانندافزایش تعرفه گمرکی
expert
نرم افزاری که دانش نصیحت و قوانین تصویب شده توسط خبره ها را در یک موضوع مشخص به داده کاربر اعمال میکند تا کمک به رفع یک مشکل
experts
نرم افزاری که دانش نصیحت و قوانین تصویب شده توسط خبره ها را در یک موضوع مشخص به داده کاربر اعمال میکند تا کمک به رفع یک مشکل
rule
نرم افزاری که قوانین و دانش خبره را در یک موضوع مشخص برای داده کاربر برای حل مشکل اعمال میکند
salami technique
کلاه برداری کامپیوتری توسط تراکنشهای جدا وکوچک که دنبال کردن آنها وتشخیص آنها مشکل است
crashingly
خطای یک قطعه یا یک مشکل در برنامه در حین اجرا کار را متوقف میکند و استفاده بیشتر از سیستم را نا ممکن میکند
crashing
خطای یک قطعه یا یک مشکل در برنامه در حین اجرا کار را متوقف میکند و استفاده بیشتر از سیستم را نا ممکن میکند
crashes
خطای یک قطعه یا یک مشکل در برنامه در حین اجرا کار را متوقف میکند و استفاده بیشتر از سیستم را نا ممکن میکند
crashed
خطای یک قطعه یا یک مشکل در برنامه در حین اجرا کار را متوقف میکند و استفاده بیشتر از سیستم را نا ممکن میکند
crash
خطای یک قطعه یا یک مشکل در برنامه در حین اجرا کار را متوقف میکند و استفاده بیشتر از سیستم را نا ممکن میکند
stirrings
جم خوردن
grubs
خوردن
to eat into
خوردن
stirs
جم خوردن
trundles
غل خوردن
to drink water
اب خوردن
trundling
غل خوردن
stirred
جم خوردن
stir
جم خوردن
to break ones fast
خوردن
to overfeed oneself
پر خوردن
gormandize
پر خوردن
gluttonize
پر خوردن
to get outside of
خوردن
to go with
خوردن به
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com