English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (12 milliseconds)
English Persian
scale down به نسبت ثابت
Search result with all words
auto lean مخلوط رقیق سوخت و هوا که نسبت ان توسط کنترل کننده اتوماتیک در کاربوراتور ثابت نگاهداشته میشود
auto rich مخلوط غلیظ سوخت و هوا که نسبت ان توسط کنترل کننده مخلوط اتوماتیک درکاربوراتور ثابت نگهداشته میشود
chrles' law در گازهای کامل یا ایده ال در فشار ثابت دما و حجم نسبت مستقیم دارند
cobb doglas production function ر کار بتوان کشش تولید نسبت به عامل سرمایه . اگرحاصلجمع کششهای فوق برابر 1 باشد تابع تولیدهمگن درجه 1 و مجموعه عوامل سرمایه و کار ثابت است و اگر بزرگتراز 1 باشدبازده کل صعودی و اگرکوچکتراز 1 باشد بازده کل نزولی است
constant return to scale بازده ثابت نسبت به مقیاس
scale up افزایش به نسبت ثابت
variable ratio گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
Other Matches
leverage نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
liftjet توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
static employment کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
attributable قابل نسبت دادن نسبت دادنی
prorata برحسب نسبت معین بهمان نسبت
static test ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
fixed capital سپرده ثابت اموال ثابت یکان
nationallism مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
standing orders دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing order دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
sampled مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sample مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
standing ثابت دستورالعمل ثابت
steadying مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steady مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
fixes ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fix ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
proportions نسبت
formats نسبت
format نسبت
ratio نسبت
relation نسبت
to تا نسبت به
proportion نسبت
in respect of نسبت به
in the ratio of به نسبت
kinship نسبت
relational نسبت
quotients نسبت
rapport نسبت
uncross نسبت
towards نسبت به
than نسبت به
in relation to نسبت به
in regard to نسبت به
in respect of به نسبت
respects نسبت
respect نسبت
the rat of to نسبت دو به سه
t ratio نسبت تی
in connexion with نسبت به
in proprotion to نسبت به
in regard of نسبت به
quotient نسبت
apropos of نسبت به
cognation نسبت
In the ration lf one to ten . به نسبت یک به ده
In what proportion ? به چه نسبت ؟
proportional به نسبت
bearing نسبت
as compared to نسبت به
rates نسبت
rate نسبت
ratios نسبت
with respect to نسبت به
inverse ratio نسبت معکوس
inverse ratio or proportion نسبت معکوس
ionic ratio نسبت یونی
bear on نسبت داشتن
us نسبت بما
lay to نسبت دادن به
in d. of با بی اعتنایی نسبت به
aspect ratio نسبت صفحه
aspect ratio نسبت دید
bypass ratio نسبت کنارگذاری
impluse ratio نسبت ایمپولز
impluse ratio نسبت ضربه
cash ratio نسبت نقدینگی
imputation نسبت دادن
baud rate نسبت باود
favouritism مساعدت نسبت به
assion نسبت دادن
toward بطرف نسبت به
aspect ratio نسبت تصویر
liquidity ratio نسبت نقدینگی
porosity نسبت روزنه ها
price ratio نسبت قیمت
acidity coefficient نسبت اکسیژن
abundance ratio نسبت فراوانی
absorption ratio نسبت جذب
progenitorship نسبت جدی
progressive ratio نسبت تصاعدی
visibility نسبت دید
prorenata نسبت موافق
oxygen ration نسبت اکسیژن
correspondingly بهمان نسبت
operating ratio نسبت عملیاتی
magnetogyric ratio نسبت ژیرومغناطیس
mobility ratio نسبت تحرک
mole ratio نسبت مولی
affine نسبت ازدواجی
nines complement متمم نسبت به 9
affine نسبت سلبی
advalorem به نسبت قیمت
blood نسبت خویشاوندی
one's complement متمم نسبت به یک
activity ratio نسبت فعالیت
proximity of blood قرابت نسبت
relationships وابستگی نسبت
factor proportion نسبت عوامل
feedback ratio نسبت فیدبک
feedback ratio نسبت پس خوراند
fineness ratio نسبت فرافت
into نسبت به مقارن
imputing نسبت دادن
imputes نسبت دادن
error ratio نسبت خطا
distribution ratio نسبت توزیع
deposit ratio نسبت سپرده
relationship وابستگی نسبت
compression ratio نسبت تراکم
concentration ratio نسبت تمرکز
contact ratio نسبت تماس
control ratio نسبت فرمان
correlation ratio نسبت همبستگی
cost benefit ratio نسبت فایده
ascribable نسبت دادنی
current ratio نسبت جاری
imputed نسبت دادن
imputable نسبت دادنی
ascribing نسبت دادن
attributing نسبت دادن
ascribes نسبت دادن
ascribed نسبت دادن
impedance ratio نسبت امپدانس
image ratio نسبت تصویر
impute نسبت دادن
attribute نسبت دادن
attributes نسبت دادن
glide ratio نسبت سریدن
gyromagnetic ratio نسبت ژیرومغناطیسی
he is faithful to me نسبت به من باوفاست
hit ratio نسبت اصابت
ascribe نسبت دادن
percentages نسبت یا درصد
connexions بستگی نسبت
relativization نسبت دادن
transformation ratio نسبت تبدیل
settlement ratio نسبت نشست
roundness نسبت گردی
reduction ratio نسبت کاهش
recycling ratio نسبت بازگردانی
recycle ratio نسبت بازگردانی
abundance نسبت فراوانی
sensitivity ratio نسبت حساسیت
weight ratio نسبت وزن
to put down نسبت دادن
to behave toward رفتارکردن نسبت به
selection ratio نسبت گزینش
scalling factor نسبت اشل
to do by رفتارکردن نسبت به
ten's complement متمم نسبت به 01
there is nothing wanting چیزی کم نسبت
saving ratio نسبت پس انداز
percentage نسبت یا درصد
self relative نسبت بخود
connection بستگی نسبت
credits نسبت دادن
transmissivity نسبت فرافرستی
regards باره نسبت
regarded باره نسبت
velocity ratio نسبت سرعت
viscosity ratio نسبت گرانروی
shunt ratio نسبت شنت
voltage ratio نسبت ولتاژ
rate اندازه نسبت
rates اندازه نسبت
ratio detector اشکارساز نسبت
water cement ratio نسبت اب و سیمان
crediting نسبت دادن
credited نسبت دادن
credit نسبت دادن
void ratio نسبت منفذها
attribution نسبت دادن
two's complement متمم نسبت به دو
relation رابطه نسبت
transformer ratio نسبت مبدل
strength ratio نسبت استحکام
stress ratio نسبت تنش
regard باره نسبت
ratio of transformer نسبت مبدل
scale کمتریا افزایش نسبت
allergy حساسیت نسبت بچیزی
future-oriented <adj.> پایدار [نسبت به آینده]
he showed me kindness ابرازمحبت نسبت به من نمود
sustainable <adj.> پایدار [نسبت به آینده]
allergies حساسیت نسبت بچیزی
thermotropism حساسیت نسبت به گرما
gear transmission ratio نسبت دنده گیربکس
genealogically ازروی نسبت نامه
geopotential پتانسیل نسبت به زمین
baud rate نسبت علائم درثانیه
golden ratio نسبت طلایی [ریاضی]
impedance ratio نسبت مقاومت فاهری
to stick together نسبت بیکدیگروفادار بودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com