Dictiornary-Farsi | به نظر رسیدن بگوش خوردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (11 milliseconds)

English	Persian
sound	به نظر رسیدن بگوش خوردن
sounded	به نظر رسیدن بگوش خوردن
soundest	به نظر رسیدن بگوش خوردن
sounds	به نظر رسیدن بگوش خوردن


Other Matches

the end sanctifies the means	خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
by ear	بگوش
beat	گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beats	گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
covers	نگهبان بگوش
hearken	بگوش دل پذیرفتن
cover	نگهبان بگوش
coverings	نگهبان بگوش
to come in first	پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
unheard	بگوش نخورده غیرمسموع
auric	وابسته بگوش یاسامعه
euphoniously	چنانکه بگوش خوش ایندباشد
ear witness	گواه بگوش شنیده شاهدسمعی
euphonically	برای اینکه بگوش خوش ایندباشد
covers	دریچه نگهبان مخابراتی پست بگوش
ear tab	گوشی :چیزیکه بگوش میگذارندکه سرمانخورد
coverings	دریچه نگهبان مخابراتی پست بگوش
cover	دریچه نگهبان مخابراتی پست بگوش
ear cap	گوشی :چیزیکه بگوش میگذارندکه سرمانخورد
to come to a he	باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
pip squeak	نارنجکی که صدای ان مانندPIP-SQUEAK بگوش میرسد
eaves droper	مسئول بگوش ایستادن استراق سمع کننده
to play a good knife and fork	ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
swag	تاب خوردن تلوتلو خوردن بنوسان دراوردن
tripped	لغزش خوردن سکندری خوردن
trip	لغزش خوردن سکندری خوردن
tumbled	غلت خوردن معلق خوردن
tumbles	غلت خوردن معلق خوردن
trips	لغزش خوردن سکندری خوردن
tumble	غلت خوردن معلق خوردن
grog	دستهای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند عرق خوردن
to drink wine	می خوردن شراب خوردن
reaches	رسیدن
get	رسیدن
gets	رسیدن
getting	رسیدن
accru	رسیدن
attaint	رسیدن به
to fetch up	رسیدن
to come to a he	رسیدن
reaching	رسیدن
peering	رسیدن
peered	رسیدن
peer	رسیدن
to d. up with	رسیدن به
reach	رسیدن به
reach	رسیدن
reached	رسیدن به
reached	رسیدن
reaches	رسیدن به
reaching	رسیدن به
to get at	رسیدن به
arrival	رسیدن
land	رسیدن
aim	رسیدن
get at	رسیدن به
aimed	رسیدن
aims	رسیدن
to come to hand	رسیدن
maturate	رسیدن
overtake	رسیدن به
overtaken	رسیدن به
overtakes	رسیدن به
to come by	رسیدن
escalating	رسیدن
to see to	رسیدن
catch up	رسیدن به
to catch up	رسیدن به
arr	رسیدن
escalate	رسیدن
escalated	رسیدن
run up	رسیدن
escalates	رسیدن
take in (money) <idiom>	رسیدن
light or lighted	رسیدن
attaining	رسیدن
arriving	رسیدن
befell	در رسیدن
come	رسیدن
expire	به سر رسیدن
approaches	رسیدن
approached	رسیدن
approach	رسیدن
comes	رسیدن
befalling	در رسیدن
befallen	در رسیدن
befall	در رسیدن
arrive	رسیدن
arrives	رسیدن
arrived	رسیدن
attain	رسیدن
attained	رسیدن
befalls	در رسیدن
accede	رسیدن
acceded	رسیدن
attains	رسیدن
accedes	رسیدن
acceding	رسیدن
pull up with	به چیزی رسیدن
pull up to	به چیزی رسیدن
peaks	به قله رسیدن
overgo	رسیدن به گذشتن
come to the point <idiom>	به نکتهاصلی رسیدن
come to terms <idiom>	به موافقت رسیدن
meet of approval of	به تصویب ..... رسیدن
land vi	بزمین رسیدن
at the end of one's rope <idiom>	به آخرخط رسیدن
to turn out	به پایان رسیدن
peak	به قله رسیدن
on station	رسیدن به هدف
outjockey	در رسیدن پوشاندن
peaking	به قله رسیدن
strand	مسیر رسیدن
To reach ones destination.	بمقصد رسیدن
to run out	بپایان رسیدن
to round into a man	بمردی رسیدن
receives	رسیدن پذیرفتن
to pay the penalty of	بسزای .... رسیدن
to meet the a of	به تصویب رسیدن
to go round	به همه رسیدن
receive	رسیدن پذیرفتن
to fall due	موعد رسیدن
to draw to an end	بته رسیدن
to come to a end	به پایان رسیدن
to draw level	بحریف رسیدن
grow up	به سن بلوغ رسیدن
to come to a point	بنوک رسیدن
to reach a place	بجایی رسیدن
to strike oil	بنفت رسیدن
run out	باخر رسیدن
deduction	از کل به جزء رسیدن
strike oil	به نفت رسیدن
Welcome back.	رسیدن بخیر
cubes	بقوه سه رسیدن
cube	بقوه سه رسیدن
to a greatness	به بزرگی رسیدن
wrap up	به نتیجه رسیدن
to attain on's majority	بحدرشد رسیدن
to be approved	به تصویب رسیدن
to be duly punished for	به کیفر ..... رسیدن
to be late	دیر رسیدن
to wait	خدمت رسیدن
to come to an end	بپایان رسیدن
finishes	به انتها رسیدن
make	رسیدن به ساخت
vanishes	به صفر رسیدن
to the wall <idiom>	به آخر خط رسیدن
over-	به انتها رسیدن
descends	به ارث رسیدن
descend	به ارث رسیدن
vanishing	به صفر رسیدن
vanished	به صفر رسیدن
reach an agreement	به توافق رسیدن
vanish	به صفر رسیدن
peter	بپایان رسیدن
finish	به انتها رسیدن
makes	رسیدن به ساخت
over	به انتها رسیدن
handed down	به تواتر رسیدن
consummate	بوصال رسیدن
down to the wire <idiom>	به آخر خط رسیدن
fetch up	به نتیجه رسیدن
last straw <idiom>	[به آخر خط رسیدن]
consummated	بوصال رسیدن
forereach	فرا رسیدن
have it <idiom>	به جواب رسیدن
get on in years <idiom>	به سن پیری رسیدن
get hold of (something) <idiom>	به مالکیت رسیدن
go round	به همه رسیدن
dead end <idiom>	به آخرخط رسیدن
consummates	بوصال رسیدن
consummating	بوصال رسیدن
taper off <idiom>	کم کم به آخر رسیدن
come down by inheritance	به ارث رسیدن
matures	به حد کمال رسیدن
to the eye <idiom>	به نظر رسیدن
come about	بانجام رسیدن
strands	مسیر رسیدن
mature	به حد کمال رسیدن
to come to a conclusion	به نتیجه ایی رسیدن
bloomed	بکمال وزیبایی رسیدن
hulk	بزرگ بنظر رسیدن
come round	بحال اول رسیدن
addle	رسیدن عمل امدن
achieves	رسیدن نائل شدن به
pull up	جلو افتادن رسیدن
ladify	بپایه بانویی رسیدن
achieved	رسیدن نائل شدن به
achieve	رسیدن نائل شدن به
hulks	بزرگ بنظر رسیدن
overhauling	رسیدن به نفر جلو
fix	بحساب کسی رسیدن
overhauled	رسیدن به نفر جلو
overhauls	رسیدن به نفر جلو
fixes	بحساب کسی رسیدن
to attain perfection	بحد کمال رسیدن
land vi	پیاده شدن رسیدن
means of attaining one'd end	وسیله رسیدن بمقصود
have	رسیدن به جلب کردن
overhaul	رسیدن به نفر جلو