English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
English Persian
disaffiliate به همکاری یا شراکت خاتمه دادن
Other Matches
ended خاتمه دادن خاتمه یافتن
ends خاتمه دادن خاتمه یافتن
end خاتمه دادن خاتمه یافتن
keep someone on <idiom> اجازه همکاری دادن
to put an end to خاتمه دادن
to bring to an end خاتمه دادن
to break off خاتمه دادن
call off خاتمه دادن
cessation خاتمه دادن
to knit up خاتمه دادن
pt down بزوربچیزی خاتمه دادن
terminates خاتمه دادن منتهی
termination خاتمه دادن یا توقف
completing خاتمه دادن به یک کار
completes خاتمه دادن به یک کار
completed خاتمه دادن به یک کار
terminate خاتمه دادن منتهی
lay off بخدمت خاتمه دادن
layoffs خاتمه دادن به خدمت
terminated خاتمه دادن منتهی
layoff خاتمه دادن به خدمت
to fight out باجنگ خاتمه دادن
complete خاتمه دادن به یک کار
muster out بخدمت خاتمه دادن
to get done with خاتمه دادن تمام کردن
to wind up خاتمه دادن بپایان رساندن
ends تمام کردن خاتمه دادن
ended تمام کردن خاتمه دادن
end تمام کردن خاتمه دادن
ends خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
logging عمل خاتمه دادن عملیات در یک سیستم
ended خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
end خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
hang-up ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
hang-ups ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
hang up ماندن به صحبت تلفنی خاتمه دادن زنگ زدن
interplead پیش از اقامه دعوا بر کسی باهم دعوای حقوقی را خاتمه دادن
ended کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
sequential خاتمه دادن یک کار در سیستم دستهای پیش از اینکه بعدی شروع شود
end کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
ends کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
burn out تمام شدن سوخت به طور غیرمنتظره خاتمه سوزش زمان خاتمه سوزش سوختن
reach out with an olive branch [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch <idiom> [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
in joint partnership به شراکت
partnership شراکت
partnerships شراکت
coparcenery شراکت درارث
load sharing شراکت در بارگذاری
unity شراکت موافقت واحد
jump instruction دستور برنامه نویسی برای خاتمه دادن به یک سری دستورات و هدایت پردازنده به بخش دیگر برنامه
swopped توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swops توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swaps توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swopping توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swapped توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swap توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
synergism همکاری
co-operate همکاری
collaboration همکاری
competitions همکاری
competition همکاری
cooperation همکاری
cahoots همکاری
solidarity همکاری همبستگی
teamwork روح همکاری
cooperative work همکاری مشترک
cooperation همکاری مشترک
collaboration همکاری مشترک
co-operation همکاری مشترک
disassociate همکاری نکردن
disassociated همکاری نکردن
noncooperation عدم همکاری
antagonistic cooperation همکاری ناساز
disassociating همکاری نکردن
take on <idiom> شروع به همکاری
disassociates همکاری نکردن
incoordination عدم همکاری
synergy همکاری یاری
synergistic همکاری کننده
assists یاور همکاری
disaffiliation عدم همکاری
assisting یاور همکاری
synergistic مربوط به همکاری
assisted یاور همکاری
disaffiliate همکاری نکردن
assist یاور همکاری
mutualism اصول همکاری
cooperator همکاری کننده
incoordinate فاقد حس همکاری
logroll همکاری کردن
close coordination همکاری نزدیک
coact همکاری کردن
logrolling همکاری متقابل
close controlled همکاری نزدیک
pull together همکاری کردن
gung-ho آمادهی همکاری و عمل
dissociates قطع همکاری وشرکت
dissociate قطع همکاری وشرکت
dissociating قطع همکاری وشرکت
cooperation همکاری تشریک مساعی
contributions هم بخشی همکاری وکمک
disassociation عدم یا فسخ همکاری
contribution هم بخشی همکاری وکمک
enter into partnership with someone شرکت کردن شراکت کردن
abasia عدم همکاری عضلات محرکه
handle with kid gloves <idiom> باکسی همکاری دقیق داشتن
to distance [dissociate] oneself from دوری [قطع همکاری] کردن از
take turns <idiom> انجام کاری با همکاری یکدیگر
organization for european economic coopr سازمان همکاری اقتصادی اروپا
organization for economic co opration سازمان توسعه و همکاری اقتصادی
synergetic دارای اشتراک مساعی همکاری کننده
consolidation psychological operation عملیات روانی برای جلب همکاری مردم
to dissociate [disassociate] oneself from somebody [something] از کسی [چیزی] دوری [قطع همکاری] کردن
community relations روابط همکاری بین سازمانهای نظامی وقشرهای اجتماعی
to opt out [of something] تصمیم گرفتن که کاری را انجام ندهند یا همکاری نکنند
bank giro همکاری بانک و اداره پست جهت انتقال پول
to opt in [something] تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
closures خاتمه
closure خاتمه
lay-off خاتمه
termination خاتمه
abrogation خاتمه
dismissal خاتمه
letter of dismissal خاتمه
notice of cancellation خاتمه
ends خاتمه
expiry خاتمه
notice of termination خاتمه
last a خاتمه
notice to quit خاتمه
end خاتمه
quit خاتمه
quitting خاتمه
ended خاتمه
notice of determination خاتمه
withdrawal خاتمه
end all خاتمه
prorogation خاتمه
sequels خاتمه
ending خاتمه
sequel خاتمه
endings خاتمه
end خاتمه یافتن
ended خاتمه فرجام
ended خاتمه یافتن
end خاتمه فرجام
ends خاتمه فرجام
ends خاتمه یافتن
general discharge خاتمه خدمت
expirations خاتمه بازدم
closing خاتمه عملیات
terminated خاتمه یافتن
end mark نشان خاتمه
rise خاتمه یافتن
rises خاتمه یافتن
due out خاتمه یافته
ending خاتمه پیام
terminates خاتمه یافتن
endings خاتمه پیام
wrap up خاتمه یافتن
terminate خاتمه یافتن
aborts خاتمه غیرعادی
expiration خاتمه بازدم
terminative خاتمه دهنده
abort خاتمه غیرعادی
aborted خاتمه غیرعادی
aborting خاتمه غیرعادی
abend خاتمه غیر عادی
abnormal end خاتمه غیر عادی
walking papers ورقه خاتمه خدمت
walking ticket ورقه خاتمه خدمت
end spell خاتمه هر کلمه رمز
end spell خاتمه کلمات رمز
denunciations اعلان الغاء یا خاتمه
post hostilities بعداز خاتمه مخاصمات
post hostilities بعد از خاتمه درگیریها
denunciation اعلان الغاء یا خاتمه
end of transmission block خاتمه ارسال بلاک
terminated محدود کردن خاتمه یافتن
terminates محدود کردن خاتمه یافتن
terminate محدود کردن خاتمه یافتن
to come to an end خاتمه یافتن تمام شدن
completes خاتمه یافته یا کامل شده
complete خاتمه یافته یا کامل شده
to draw to a close به پایان یا خاتمه نزدیک شدن
post flight بعد از خاتمه پرواز هواپیما
completing خاتمه یافته یا کامل شده
completed خاتمه یافته یا کامل شده
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation. پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
backstabber خیانتکار [همکاری یا دوستی که قابل اعتماد در نظر گرفته شود اما پشت سر آدم حمله می کند ]
abended خاتمه یافته بطور غیر عادی
static چاپ وضعیت سیستم پس از خاتمه فرآیند
contract termination فسخ یا خاتمه تمام یا قسمتی از قرارداد
adjourns بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourning بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourned بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourn بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
presentation layer کدها و تقاضاهای شروع و خاتمه اتصال توافق می :ند
reverse سیگنال ارسالی با گیرنده برای درخواست خاتمه ارسال
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com