Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English
Persian
to empower somebody to participate
به کسی اجازه شرکت کردن دادن
Other Matches
take on
<idiom>
استخدام کردن،اجازه دادن
to subscribe to a charity
در دادن اعانهای شرکت کردن
see to (something)
<idiom>
شرکت کردن یا کاری را انجام دادن
graceful degradation
اجازه دادن به بخشهایی از سیستم برای کار کردن پس از خرابی یک بخش
starting fee
مبلغی که صاحب اسب برای کسب اجازه شرکت در مسابقه شرطبندی می پردازد
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
house
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
houses
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
conferencing
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
Internet
سیستمی که به چندین کاربر اجازه شرکت در محاوره میدهد که هر کاربر میتواند پیامی بفرستد و متن کاربر بعد را ببیند
permit
اجازه دادن
authorizes
اجازه دادن
authorises
اجازه دادن
have it
<idiom>
اجازه دادن
allowances
اجازه دادن
authorising
اجازه دادن
to allow
اجازه دادن
to admit of
اجازه دادن
grant
اجازه دادن
allowance
اجازه دادن
lets
اجازه دادن
authorizing
اجازه دادن
lincense or cence
اجازه دادن
granted
اجازه دادن
letting
اجازه دادن
let
اجازه دادن
grant
اجازه دادن
grants
اجازه دادن
allow
اجازه دادن
suffered
اجازه دادن
suffer
اجازه دادن
go through
<idiom>
اجازه دادن
suffers
اجازه دادن
permits
اجازه دادن
take in
<idiom>
اجازه دادن
authorize
اجازه دادن
permitting
اجازه دادن
licenses
اجازه رفتن دادن
license
اجازه رفتن دادن
authorisations
اختیاردادن اجازه دادن
authorization
اختیاردادن اجازه دادن
thole
گذاردن اجازه دادن
licences
اجازه رفتن دادن
licence
اجازه رفتن دادن
let in
اجازه دخول دادن
let by
اجازه رد شدن دادن
give out
<idiom>
اجازه فرار دادن
enters
اجازه دخول دادن
entered
اجازه دخول دادن
let someone through
اجازه ورود دادن
allows
اجازه دادن ستودن
keep the home fires burning
<idiom>
اجازه ادامه دادن
enter
اجازه دخول دادن
keep someone on
<idiom>
اجازه همکاری دادن
allow
اجازه دادن ستودن
allowing
اجازه دادن ستودن
to permit oneself
بخود اجازه دادن
licensing
اجازه رفتن دادن
keep the ball rolling
<idiom>
اجازه فعالیت دادن
to let in
اجازه دخول دادن
lincense
اجازه یا پروانه یا امتیاز دادن به
to permit somebody something
به کسی اجازه چیزی را دادن
to license a play
اجازه نمایش داستانی را دادن
to give a
اجازه حضوردادن گوش دادن
give oneself up to
<idiom>
اجازه خوشی را به کسی دادن
to license a book
اجازه چاپ کتابی را دادن
let out
اجازه بیرون امدن دادن
franking
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
authorising
اجازه دادن برای انجام کاری
frankest
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
authorizing
اجازه دادن برای انجام کاری
franks
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
authorizes
اجازه دادن برای انجام کاری
authorize
اجازه دادن برای انجام کاری
franked
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
authorises
اجازه دادن برای انجام کاری
to let out
اجازه برون امدن دادن اشکارساختن
frank
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
give free rein to
<idiom>
اجازه حرکت یا انجام کاری را دادن
franker
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
to let it get to that point
اجازه دادن که به آنجا
[موقعیتی]
برسد
authorising
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizes
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorize
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizing
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorises
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
campaing
شرکت دادن اسب در یک دوره مسابقه
install
قرار دادن ماشین در شرکت یا کارخانه
installs
قرار دادن ماشین در شرکت یا کارخانه
installing
قرار دادن ماشین در شرکت یا کارخانه
handicaps
مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicap
مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
incorporation
جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
letterheads
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterhead
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation
شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
finder
واسط کاربر گرافیکی به Macintosh اجازه دادن به کابر به مشاهده فایل ها و شروع برنامههای کاربردی با استفاده از Mouse
flowchart
صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
flow diagram
صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
constituent company
شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
limited company
شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
warranted
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warrant
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warrants
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranting
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
electronic cottage
مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
flat
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flattest
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
exquatur
اجازه اقدام دادن به کنسول منظور اجازهای است که به کنسول داده میشود تا به وفایف خود عمل کند
clearance
اجازه ترخیص اجازه نامه
leave
اجازه مرخصی رها کردن ترک کردن
leaving
اجازه مرخصی رها کردن ترک کردن
to obtain permission
تحصیل اجازه کردن
to pray permission
در خواست اجازه کردن
international finance corporation
شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
parent company
شرکت مادر شرکت مرکزی
privates
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
private
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
partook
شرکت کردن
to play at
شرکت کردن در
take a hand at
شرکت کردن در
contribute
شرکت کردن
participates
شرکت کردن
stand-ins
شرکت کردن
participation
شرکت کردن
partakes
شرکت کردن
stand in
شرکت کردن
stand-in
شرکت کردن
partaking
شرکت کردن
contributing
شرکت کردن
participated
شرکت کردن
participate
شرکت کردن
partake
شرکت کردن
contributed
شرکت کردن
go into
شرکت کردن در
contributes
شرکت کردن
partaken
شرکت کردن
emulation
رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
outsource
به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
dragger
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
joins
شرکت کردن در پیوستن
join
شرکت کردن در پیوستن
intercommon
باهم شرکت کردن
take part
دخالت یا شرکت کردن
sit for an examination
در امتحانی شرکت کردن
To sit for an examination.
درامتحان شرکت کردن
to enter into p with another
باکسی شرکت کردن
joined
شرکت کردن در پیوستن
contributing
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributes
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributed
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contribute
شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
lincense or cence
مرخص کردن اجازه استفاده از چیزی
c
استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران
partaking
شرکت کردن شریک شدن در
participates
شرکت کردن سهیم شدن
to undergo training
در یک دوره آموزشی شرکت کردن
participate
شرکت کردن سهیم شدن
partakes
شرکت کردن شریک شدن در
partake
شرکت کردن شریک شدن در
partaken
شرکت کردن شریک شدن در
conspiring
درنقشه خیانت شرکت کردن
participated
شرکت کردن سهیم شدن
conspires
درنقشه خیانت شرکت کردن
to ride a race
در اسب دوانی شرکت کردن
conspired
درنقشه خیانت شرکت کردن
conspire
درنقشه خیانت شرکت کردن
to a oneself in
شرکت کردن یاشریک شدن
totake parts in something
در چیزی شرکت یادخالت کردن
prior admission
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
to row a race
در مسبابقه کرجی رانی شرکت کردن
pirates
بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
pirated
بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
pirating
بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
pirate
بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
component
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
paperless
شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
to bar somebody from a competition
شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
to move one's operation offshore
شرکت خود را به خارج
[از کشور]
منتقل کردن
disciplines
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
enter into partnership with someone
شرکت کردن شراکت کردن
take part
مداخله کردن شرکت کردن
to call a meeting of the board of directors
برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
to go a mumming
در دسته نقاب پوشان و لال بازان شرکت کردن
to go on a picnic
بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
go in for
<idiom>
شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
billeting
پروانه ورقه رای را ثبت کردن اجازه نامه جا و خوراک صادرکردن
billet
پروانه ورقه رای را ثبت کردن اجازه نامه جا و خوراک صادرکردن
CD E
فرصتی که اجازه ضبط و پاک کردن داده را از دیسک فشرده میدهد
billeted
پروانه ورقه رای را ثبت کردن اجازه نامه جا و خوراک صادرکردن
billets
پروانه ورقه رای را ثبت کردن اجازه نامه جا و خوراک صادرکردن
restricting
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com