Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English
Persian
to get to somebody
[something]
به کسی دسترسی پیدا کردن
[ به چیزی رسیدن]
Other Matches
averaged
متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
average
متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
averages
متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
averaging
متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
Viewdata
سیستم خانگی تحویل اطلاعات که از طریق ان استفاده کنندگان می توانند بطورمحاورهای از تلویزیونهای محلی خود به پایگاه داده مرکزی دسترسی پیدا کنند داده نما
poaching
دسترسی به لیست ها که فایل یا برنامه ها به منظورجستجوی اطلاعاتی که استفاده کننده مستحق دسترسی به انها نیست
to open something to
[the]
traffic
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
nympholept
کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
damp
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
gains
پیدا کردن
gained
پیدا کردن
find
پیدا کردن
to pluck up one's heart
دل پیدا کردن
averaged
پیدا کردن
track
پیدا کردن
averages
پیدا کردن
tracked
پیدا کردن
to look up
پیدا کردن
tracks
پیدا کردن
to pick up
پیدا کردن
finds
پیدا کردن
averaging
پیدا کردن
gain
پیدا کردن
average
پیدا کردن
to search out
پیدا کردن
detects
پیدا کردن
acquire
پیدا کردن
smell out
با بو پیدا کردن
pin point
پیدا کردن
detecting
پیدا کردن
detected
پیدا کردن
detect
پیدا کردن
to figure up
پیدا کردن
give tongue
عوعو کردن در پیدا کردن بوی شکار
to think out
با فکر پیدا کردن
come to an agreement
موافقت پیدا کردن
to take umbra at
رنجش پیدا کردن از
to spring a leaguer
رخنه پیدا کردن
preempt
حق تقدم پیدا کردن
prove opplicable
مصداق پیدا کردن
to take a ply
تمایل پیدا کردن
take to
تمایل پیدا کردن به
touting
خریدار پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy.
چاره پیدا کردن
shields
حفاظ پیدا کردن
touted
خریدار پیدا کردن
shield
حفاظ پیدا کردن
to become a necessity
لزوم پیدا کردن
tout
خریدار پیدا کردن
converging
تقارت پیدا کردن
take to
تمایل پیدا کردن
converges
تقارت پیدا کردن
converged
تقارت پیدا کردن
to win fame
شهرت پیدا کردن
converge
تقارت پیدا کردن
qualify
شایستگی پیدا کردن
stammers
لکنت پیدا کردن
qualifies
شایستگی پیدا کردن
touts
خریدار پیدا کردن
dampening
رطوبت پیدا کردن
luff
لنگر پیدا کردن
liaised
ارتباط پیدا کردن
liaise
ارتباط پیدا کردن
stammered
لکنت پیدا کردن
decline
شیب پیدا کردن
in the doghouse
<idiom>
مشکل پیدا کردن با
dampens
رطوبت پیدا کردن
to work out something
حل چیزی را پیدا کردن
stammer
لکنت پیدا کردن
liaises
ارتباط پیدا کردن
hade
تمایل پیدا کردن
liaising
ارتباط پیدا کردن
dampen
رطوبت پیدا کردن
declined
شیب پیدا کردن
demonetize
تنزل پیدا کردن
declines
شیب پیدا کردن
declining
شیب پیدا کردن
equation of payments
قاعده پیدا کردن
dampened
رطوبت پیدا کردن
radar trapping
اختلال پیدا کردن رادار
pay dirt
<idiom>
زیر خاکی پیدا کردن
deeping of capital
عمق پیدا کردن سرمایه
to pick up
فراگرفتن دوباره پیدا کردن
to come to an understanding
پیدا کردن سازش پیداکردن
shock
هول وهراس پیدا کردن
respires
امید تازه پیدا کردن
genealogize
شجره کسی را پیدا کردن
read between the lines
<idiom>
پیدا کردن مفهوم ضمنی
to rummage out
با جستجوی زیاد پیدا کردن
hit on/upon
<idiom>
پیدا کردن چیزی که میخواهی
cabbages
کش رفتن رشد پیدا کردن
cabbage
کش رفتن رشد پیدا کردن
shocks
هول وهراس پیدا کردن
shocked
هول وهراس پیدا کردن
wavers
فتور پیدا کردن دو دل بودن
respiring
امید تازه پیدا کردن
respired
امید تازه پیدا کردن
respire
امید تازه پیدا کردن
out maneuver
برتری مانور پیدا کردن
waver
فتور پیدا کردن دو دل بودن
to pick out
باگوش پیدا کردن دریافتن
overmaster
مهارت کامل پیدا کردن در
wavered
فتور پیدا کردن دو دل بودن
to make the pot boi;
معاش خود را پیدا کردن
to nerve oneself
قوت قلب پیدا کردن
wavering
فتور پیدا کردن دو دل بودن
find and replace
پیدا کردن و جایگزین نمودن
fumbled
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiating
مختنق کردن خناق پیدا کردن
swell
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
swelled
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
fumble
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
asphyxiated
مختنق کردن خناق پیدا کردن
asphyxiates
مختنق کردن خناق پیدا کردن
bilge
رخنه پیدا کردن تراوش کردن
fumbles
لکنت زبان پیدا کردن من من کردن
swells
ورم کردن برجستگی پیدا کردن
asphyxiate
مختنق کردن خناق پیدا کردن
rub
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
to orient oneself
چهار سوی خود را پیدا کردن
to seek somebody out
جستجو برای پیدا کردن کسی
unbalance
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
wavers
تردید پیدا کردن تبصره قانون
rubs
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
make out
معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
wavered
تردید پیدا کردن تبصره قانون
rubbed
اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
to get the upper hand
برتری جستن تفوق پیدا کردن
waver
تردید پیدا کردن تبصره قانون
to get a meat for a bird
برای مرغی جفت پیدا کردن
unbalancing
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
surging
تکان خوردن لغزش پیدا کردن
unbalances
بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
wavering
تردید پیدا کردن تبصره قانون
shorter
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
ruts
شور پیدا کردن فحل شدن
rut
شور پیدا کردن فحل شدن
shortest
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
to turn round
برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
radio direction finding
پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
short
اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
scare up
<idiom>
ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
pull oneself together
بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
warm to one's work
در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
canvass
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
plunges
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
to make friends
[to make connections]
رابطه پیدا کردن
[با مردم برای هدفی]
plunge
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
plunged
غوطه ورساختن شیب تند پیدا کردن
canvasses
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassed
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
leadingquestion
پرسشی که کمک به پیدا کردن پاسخ میدهد
canvassing
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
divide
پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
extend
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
grapnel
لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
cunclude
تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
grapnels
لنگر قلابدار برای پیدا کردن اشیای گم شده در اب
proceed
ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
divides
پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
diachrony
تحلیل کلمات و پیدا کردن منشاء و ریشه انها
proceeded
ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
extending
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
to always find something to gripe about
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
extends
ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
finds
کشف کردن پیدا کردن
find
کشف کردن پیدا کردن
fitcall finding
پیدا کردن عیب کوچک مربوط به راننده یا رده یکم
to pick up somebody
کسی را پیدا کردن
[دوست دختر یا پسر یا یک نفر برای سکس]
curve fitting
روش ریاضی برای پیدا کردن یک فرمول که نمایشگرمجموعهای از نقاط داده میباشد
homing
روش تعقیب و ردیابی امواج رادیویی یا رادار و پیدا کردن ایستگاه فرستنده ان
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
accesses
دسترسی
accessed
دسترسی
gateway
دسترسی
accessing
دسترسی
approachability
دسترسی
accessibility
دسترسی
access
دسترسی
range
دسترسی
reached
دسترسی
reaching
دسترسی
access
دسترسی
access code
کد دسترسی
ranged
دسترسی
reach
دسترسی
ranges
دسترسی
accession
دسترسی
reaches
دسترسی
mine watching
عملیات تجسس و پیدا کردن مین یا مراقبت از مین گذاری دشمن
Life isn't about finding yourself. Life is about creating yourself.
زندگی پیدا کردن خود نیست بلکه ساختن خود است.
bessel method
پیدا کردن محل توقفگاه به روش بسل سیستم نقشه برداری بسل
revive
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
inaccessible
دسترسی ناپذیر
availability
میزان دسترسی
access road
راه دسترسی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com