Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
swamp
به گل نشستن قایق
swamped
به گل نشستن قایق
swamping
به گل نشستن قایق
swamps
به گل نشستن قایق
Other Matches
canopies
روکش قایق کروکی قایق سرپوش قایق
canopy
روکش قایق کروکی قایق سرپوش قایق
to sit out
نشستن بیشتر نشستن از
lubber's line
علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
backwind
حرکت قایق در وضعی که باداثر نامساعد نسبت به بادبان قایق بعدی داشته باشد
tack
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tacked
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tacks
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tacking
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
boat space
فضای بار موجود در قایق محوطه بار قایق
forward seat
حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
showboat
قایق دارای صحنه نمایش نمایش در قایق
seizes
نشستن
sit
نشستن
perch
نشستن
perched
نشستن
perches
نشستن
perching
نشستن
seize
نشستن
to give ground
پس نشستن
to lose ground
پس نشستن
seized
نشستن
to take a chair
نشستن
running aground
به گل نشستن
await
نشستن
awaited
نشستن
awaiting
نشستن
recoils
پس نشستن
recoiling
پس نشستن
awaits
نشستن
recoiled
پس نشستن
recoil
پس نشستن
sits
نشستن
outsit
بیشتر نشستن از
to lie in w
درکمین نشستن
to lie in a
درکمین نشستن
to run aground
بگل نشستن
landing
نشستن هواپیما
to sit up
راست نشستن
rankled
چرک نشستن
land
بزمین نشستن
ground position
در خاک نشستن
land
به زمین نشستن
to take the wheel
پشت رل نشستن
to take ground
بخاک نشستن
to take ground
بگل نشستن
land
به گل نشستن کشتی
to fill the chair
برکرسی نشستن
sag
فرو نشستن
abate
فرو نشستن
subside
فرو نشستن
take sanctuary
بست نشستن
suppurate
چرک نشستن
stranding
به گل نشستن کشتی
rankles
چرک نشستن
rankle
چرک نشستن
subsided
فرو نشستن
insidiate
در کمین نشستن
sit up
راست نشستن
to a the throne
برتخت نشستن
sagged
فرو نشستن
to fall back
عقب نشستن
to f. the throne
برتخت نشستن
subsides
فرو نشستن
to come to the throne
بر تخت نشستن
subsiding
فرو نشستن
sit up
<idiom>
بیدار نشستن
sitting duck
<idiom>
بی خیال نشستن
rankling
چرک نشستن
to knock back
عقب نشستن
bow out
عقب نشستن
ground
بزمین نشستن
straddles
گشاد نشستن
thrones
برتخت نشستن
throne
برتخت نشستن
to hunker down
چمباتمه نشستن
setback
عقب نشستن
setbacks
عقب نشستن
straddled
گشاد نشستن
straddle
گشاد نشستن
ambushing
در کمین نشستن
strands
به گل نشستن کشتی
strand
به گل نشستن کشتی
dwit koobi
نشستن به عقب
give way
عقب نشستن
ambushed
در کمین نشستن
landings
نشستن هواپیما
ambushes
در کمین نشستن
hunker down
روی پا نشستن
ambush
در کمین نشستن
sprawls
پهن نشستن
bench
بر کرسی نشستن
sprawl
پهن نشستن
benches
بر کرسی نشستن
sags
فرو نشستن
sprawling
پهن نشستن
primer setback
عقب نشستن چاشنی
waylays
درکمین کسی نشستن
waylaying
درکمین کسی نشستن
waylay
درکمین کسی نشستن
waylaid
درکمین کسی نشستن
sit out
تا پایان چیزی نشستن
to sit on the bench
روی نیمکت نشستن
slump test
ازمایش فرو نشستن
sit idly by
<idiom>
عین ماست نشستن
beached
بگل نشستن کشتی
sprawling
بی پروا درازکشیدن یا نشستن
beaches
بگل نشستن کشتی
beach
بگل نشستن کشتی
sprawl
بی پروا درازکشیدن یا نشستن
sprawls
بی پروا درازکشیدن یا نشستن
landing
بزمین نشستن هواپیما
To come to grief. To be runied.
بخاک سیاه نشستن
landings
بزمین نشستن هواپیما
stranding
به گل نشستن تصادفی کشتی
To sit (walk) straight.
راست نشستن ( راه رفتن )
sprawls
گشاد نشستن هرزه روییدن
still hunting
شکار باروش در کمین نشستن
to sit under a pre cher
پای وعظ واعظی نشستن
sprawling
گشاد نشستن هرزه روییدن
sprawl
گشاد نشستن هرزه روییدن
clogs
به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
clogged
به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
clog
به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
scrawl
خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawled
خط خطی کردن گشاد نشستن
hatches
نصفه در روی تخم نشستن
hatched
نصفه در روی تخم نشستن
hatch
نصفه در روی تخم نشستن
To incite someone.
زیر پای کسی نشستن
round out
دورزدن هواپیما برای نشستن
scrawling
خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawls
خط خطی کردن گشاد نشستن
grabble
پهن نشستن جمع اوری کردن
mump
خاموش وعبوس نشستن ترشرو بودن
swat
ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
bench
روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
benches
روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
swatted
ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
swatting
ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
To accpt the consequences . to face the music .
پای لرزش نشستن ( عواقب کاری را پذیرفتن )
to be in the pouts
در گوشه ای نشستن و قهر کردن
[اصطلاح مجازی]
to have the pout
در گوشه ای نشستن و قهر کردن
[اصطلاح مجازی]
pewage
پولی که بابت نشستن درجاهای خانوادگی یانیمکتهای چندنفری درکلیسامیدهند
deflation port
سوپاپ بزرگ در بالای بالن برای خروج هوا هنگام نشستن
squatted
وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
squat
وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
landing gear
چرخ هواپیما که هنگام نشستن هواپیما وزن انراتحمل میکند
squatting
وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
squats
وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
clevis bolt
پیچ مخصوصی با سر گردشکافدار برای نشستن پیچ گوشتی
landing approach
مسیر نشستن هواپیما مسیر پیاده شدن به ساحل
landing area
منطقه نشستن هواپیما منطقه پیاده شدن به ساحل
head dip
نشستن روی تخته موج وفروبردن سر به موج
parquet
محل نشستن اعضا دادگاه در دادسرامحوطه دادگاه
ark
قایق
boats
قایق
boatdeck
پل قایق
caique
قایق
barges
قایق
barge
قایق
boat
قایق
bilge
کف قایق
barged
قایق
boat tail
دم قایق
outboard
قایق
lighters
قایق
lighter
قایق
ferry boat
قایق
fisherman's anchor
لنگر قایق
hulls
بدنه قایق
cabin cruisers
قایق تفریحی
powerboats
قایق موتوری
hull
بدنه قایق
boat work
قایق بری
dinghy
قایق تفریحی
boat your oars
پارو به قایق
powerboat
قایق موتوری
boatchock
زین قایق
dinghies
قایق تفریحی
sailing boats
قایق بادبانی
sailing boat
قایق بادبانی
The boat sank.
قایق غرق شد
cabin cruiser
قایق تفریحی
boathouses
آشیانهی قایق
lifeboat
قایق نجات
davit
جرثقیل قایق
boathouses
قایق خانه
boathouse
آشیانهی قایق
chief of boat
سکانی قایق
chief of boat
فرمانده قایق
by the stern
قایق سربالا در اب
coble
قایق پارویی
coxswain
سکان قایق
crash boat
قایق نجات
life float
قایق نجات
safety boat
قایق نجات
lighter
قایق باری
fittings
لوازم قایق
center board
ته قایق بادبانی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com