Dictiornary-Farsi | به گل نشستن گیر کردن چسبیدن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (31 milliseconds)

English	Persian
clog	به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
clogged	به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
clogs	به گل نشستن گیر کردن چسبیدن


Other Matches

gripe	گیره چسبیدن قبضه کردن
agglomerate	توده کردن بهم چسبیدن
scrawl	خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawling	خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawls	خط خطی کردن گشاد نشستن
scrawled	خط خطی کردن گشاد نشستن
to sit out	نشستن بیشتر نشستن از
grabble	پهن نشستن جمع اوری کردن
to have the pout	در گوشه ای نشستن و قهر کردن [اصطلاح مجازی]
to be in the pouts	در گوشه ای نشستن و قهر کردن [اصطلاح مجازی]
grip	چسبیدن به
adhered	چسبیدن
cohered	چسبیدن
adhere	چسبیدن
gripping	چسبیدن به
glueing	چسبیدن
inhere	چسبیدن
gluing	چسبیدن
grips	چسبیدن به
gripped	چسبیدن به
adheres	چسبیدن
glues	چسبیدن
cleaved	چسبیدن
stick	چسبیدن
cleave	چسبیدن
glue	چسبیدن
coheres	چسبیدن
cleaves	چسبیدن
cohering	چسبیدن
cohere	چسبیدن
handfast	چسبیدن
adhering	چسبیدن
shadow	چسبیدن به حریف
shadowed	چسبیدن به حریف
glue	چسباندن چسبیدن
to tackle to	بکار چسبیدن
adequateness	چسبیدن پیوستن
conglutination	بهم چسبیدن
hold	چسبیدن نگاهداری
holds	چسبیدن نگاهداری
to hang on to anything	بچیزی چسبیدن
shadowing	چسبیدن به حریف
shadows	چسبیدن به حریف
adheres	چسبیدن پیوستن
clings	چسبیدن پیوستن
cling	چسبیدن پیوستن
adhering	چسبیدن پیوستن
To cling to someone.	به کسی چسبیدن
To seize with both hands.	دودستی چسبیدن
glueing	چسباندن چسبیدن
hold by	به چیزی چسبیدن
heat bond	چسبیدن گرم
hang together	بهم چسبیدن
hang on to something	بچیزی چسبیدن
adhered	چسبیدن پیوستن
regelate	بهم چسبیدن
adhere	چسبیدن پیوستن
glues	چسباندن چسبیدن
gluing	چسباندن چسبیدن
To be most insistent. To hold tight.	سفت وسخت چسبیدن
snaps	چسبیدن به قاپ زدن
on one's chest <idiom>	عین کنه چسبیدن
hangs	مصلوب شدن چسبیدن به
to cling to the old ways	به رسوم قدیمی چسبیدن
rigid adherence to a thing	سفت چسبیدن بچیزی
snap	چسبیدن به قاپ زدن
hang	مصلوب شدن چسبیدن به
snapped	چسبیدن به قاپ زدن
tasten	سفت شدن چسبیدن
to stick like a leech	مانند کنه چسبیدن
inclip	چسبیدن دراغوش گرفتن
snapping	چسبیدن به قاپ زدن
to be wedded to an opinion	بعقیدهای چسبیدن یاجداطرفداران بودن
aggregate interlocking	بهم چسبیدن مصالح ریزدانه
to harp on a subject	زیادموضوعی راطول دادن به موضوعی چسبیدن
deterrence	به زمین چسبیدن از ترس از عمل بازماندن
coanda effect	گرایش سیال برای چسبیدن به سطح جامد
putrefied	چرک نشستن چرک کردن
putrefies	چرک نشستن چرک کردن
putrefy	چرک نشستن چرک کردن
putrefying	چرک نشستن چرک کردن
forward seat	حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
recoils	پس نشستن
recoiling	پس نشستن
recoiled	پس نشستن
recoil	پس نشستن
seize	نشستن
to take a chair	نشستن
to give ground	پس نشستن
seized	نشستن
to lose ground	پس نشستن
awaits	نشستن
awaiting	نشستن
awaited	نشستن
await	نشستن
running aground	به گل نشستن
seizes	نشستن
perches	نشستن
perching	نشستن
perch	نشستن
sits	نشستن
sit	نشستن
perched	نشستن
to sit up	راست نشستن
straddled	گشاد نشستن
straddles	گشاد نشستن
to take the wheel	پشت رل نشستن
to take ground	بخاک نشستن
to take ground	بگل نشستن
landing	نشستن هواپیما
rankle	چرک نشستن
sags	فرو نشستن
rankled	چرک نشستن
to knock back	عقب نشستن
rankles	چرک نشستن
bow out	عقب نشستن
setbacks	عقب نشستن
give way	عقب نشستن
rankling	چرک نشستن
stranding	به گل نشستن کشتی
landings	نشستن هواپیما
take sanctuary	بست نشستن
sprawling	پهن نشستن
ambushes	در کمین نشستن
ambushed	در کمین نشستن
sprawls	پهن نشستن
ambush	در کمین نشستن
suppurate	چرک نشستن
insidiate	در کمین نشستن
swamping	به گل نشستن قایق
swamps	به گل نشستن قایق
straddle	گشاد نشستن
sit up	راست نشستن
bench	بر کرسی نشستن
to come to the throne	بر تخت نشستن
to a the throne	برتخت نشستن
ambushing	در کمین نشستن
sprawl	پهن نشستن
ground position	در خاک نشستن
benches	بر کرسی نشستن
sagged	فرو نشستن
subsides	فرو نشستن
outsit	بیشتر نشستن از
ground	بزمین نشستن
dwit koobi	نشستن به عقب
strands	به گل نشستن کشتی
subsiding	فرو نشستن
to hunker down	چمباتمه نشستن
land	به گل نشستن کشتی
land	به زمین نشستن
strand	به گل نشستن کشتی
land	بزمین نشستن
to lie in w	درکمین نشستن
to lie in a	درکمین نشستن
hunker down	روی پا نشستن
swamp	به گل نشستن قایق
sit up <idiom>	بیدار نشستن
sitting duck <idiom>	بی خیال نشستن
to fall back	عقب نشستن
throne	برتخت نشستن
to f. the throne	برتخت نشستن
thrones	برتخت نشستن
sag	فرو نشستن
subside	فرو نشستن
to fill the chair	برکرسی نشستن
abate	فرو نشستن
to run aground	بگل نشستن
subsided	فرو نشستن
swamped	به گل نشستن قایق
setback	عقب نشستن
landings	بزمین نشستن هواپیما
landing	بزمین نشستن هواپیما
sprawls	بی پروا درازکشیدن یا نشستن
To come to grief. To be runied.	بخاک سیاه نشستن
slump test	ازمایش فرو نشستن
beach	بگل نشستن کشتی
waylays	درکمین کسی نشستن
to sit on the bench	روی نیمکت نشستن
primer setback	عقب نشستن چاشنی
beached	بگل نشستن کشتی
beaches	بگل نشستن کشتی
waylaying	درکمین کسی نشستن
waylaid	درکمین کسی نشستن
sit idly by <idiom>	عین ماست نشستن
waylay	درکمین کسی نشستن
sit out	تا پایان چیزی نشستن
sprawling	بی پروا درازکشیدن یا نشستن
sprawl	بی پروا درازکشیدن یا نشستن
stranding	به گل نشستن تصادفی کشتی
To sit (walk) straight.	راست نشستن ( راه رفتن )
To incite someone.	زیر پای کسی نشستن
still hunting	شکار باروش در کمین نشستن
sprawls	گشاد نشستن هرزه روییدن
sprawling	گشاد نشستن هرزه روییدن
round out	دورزدن هواپیما برای نشستن
to sit under a pre cher	پای وعظ واعظی نشستن
hatches	نصفه در روی تخم نشستن
hatched	نصفه در روی تخم نشستن
hatch	نصفه در روی تخم نشستن
sprawl	گشاد نشستن هرزه روییدن

clog