Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (10 milliseconds)
English	Persian
You cannot make bricks without straw. <proverb>	بى کاه نتوان خشت ساخت .
Search result with all words
irreversibly	چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
Other Matches
an irrepressible person	نتوان از او جلوگیری کرد ادمی که نتوان جلوی او راگرفت
work in process	کالاهای در حال ساخت کالاهائیکه مراحل ساخت رامی گذرانند
work in progress	کالاهای در حال ساخت کالاهائیکه مراحل ساخت رامی گذرانند
Visual Basic	ابزار برنامه نویسی ساخت ماکروسافت که باعث ساخت برنامههای کاربردی ویندوز به آسانی میشود
irretraceable	که نتوان ردانرا گرفت
irrepressible joy	ادمی که نتوان جلواوراگرفت
inexcusably	چنانکه نتوان معذوردانست
incomputably	بطوریکه نتوان شمرد
inexpressibly	چنانکه نتوان بیان کرد
incommutably	بطوریکه نتوان معاوضه نمود
inseparably	چنانکه نتوان سوا کرد
intangibly	چنانکه نتوان احساس کرد
intangibly	چنانکه نتوان درک کرد
kittle cattle	ادم وسواسی که نتوان باواعتمادکردیابااوسازگارشد
ineffably	بطوریکه نتوان بیان کرد
immovably	چنانکه نتوان جنبش داد
irrefragably	چنانکه نتوان تکذیب کرد
os/	سیستم عامل چندکاره برای کامپیوترهای PC ساخت IBM و ماکروسافت که ساخت آن توسط IBM ادامه دارد تا تغییری در ویندوز ماکروسافت باشد
irrecocilably	چنانکه نتوان انرا وفق داد
incommunicably	چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
inimitably	چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
irrepressible joy	کسیکه نتوان از او جلو گیری کرد
no enemy is insignificant	دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
incompressibly	بطوریکه نتوان متراکم یا خلاصه نمود
incomprehensibly	بطوریکه نتوان درک یا احاطه کرد
irretraceable	که نتوان دوباره کشیدیا ترسیم کرد
inscrutably	چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
an inseparable prefix	سر واژهای که نتوان انرا به کار برد
You cannot put old heads on young shoulders . <proverb>	سر پیر نتوان بر شانه جوان بگذاشت .
irredeemably	جنانکه نتوان عوض دادیا باز خرید
indescribably	چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
indefeasibly	بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
inextricably	چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
illimitably	بطوریکه نتوان محدود کرد بطور نامحدود
irremissibly	چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
incommunicableness	چیزی که نتوان بکسی گفت یابا اودرمیان گذارد
incommunicability	چگونگی چیزی که نتوان بکسی گفت یا با اودرمیان گذارد
identity of indiscernibles	یکی بودن چیزهایی که نتوان بین شان فرق گذاشت
oversale	پیش فروش چیزی به مقداری که بعدا` نتوان تحویل داد
irreclaimably	بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
ineradicably	بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
inaccessibily	بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
an impossible hat	کلاهی که به هیچ روی نتوان بر سرگذاشت یا هیچ زیبنده نباشد
irretrievably	بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
pareto optimality	حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
Fire cannot be extinguished by fire . <proverb>	آتش را به آتش خاموش نتوان کرد .
construction	ساخت
make up	ساخت
manufactory	ساخت
performances	ساخت
manufacturing	ساخت
performance	ساخت
compositions	ساخت
composition	ساخت
fecit	ساخت
forms	ساخت
formed	ساخت
form	ساخت
habitus	ساخت
making	ساخت
make-up	ساخت
invenit	ساخت
generations	ساخت
generation	ساخت
constructions	ساخت
conformation	ساخت
manufactures	ساخت
workmanship	ساخت
manufacture	ساخت
manufactured	ساخت
unstructured	بی ساخت
fabrication	ساخت
structuring	ساخت
built	ساخت
syntheses	ساخت
synthesis	ساخت
structure	ساخت
substandard	بد ساخت
structures	ساخت
textures	ساخت
texture	ساخت
design	ساخت
formation	ساخت
designs	ساخت
tectonic	زمین ساخت
capital structure	ساخت سرمایه
block structured	با ساخت کندهای
new built	تازه ساخت
field strcture	ساخت میدانی
file structure	ساخت پرونده
mental structure	ساخت ذهنی
social strcture	ساخت اجتماعی
structuralist	ساخت گرای
formatio reticularis	ساخت شبکهای
reticular formation	ساخت شبکهای
family structure	ساخت خانواده
factory order	سفارش ساخت
tree structure	ساخت درختی
unstructured interview	مصاحبه بی ساخت
control structure	ساخت کنترل
covin	ساخت وپاخت
well made	خوش ساخت
static structure	ساخت ایستا
class structure	ساخت طبقاتی
covinous	ساخت وپاختی
data structure	ساخت داده ها
new buit	تازه ساخت
dynamic structure	ساخت پویا
group structure	ساخت گروهی
simple structure	ساخت ساده
home made	ساخت داخلی
infra structure	زیر ساخت
manufacture cost	ارزش ساخت
production time	زمان ساخت
production cost	ارزش ساخت
production process	روند ساخت
power structure	ساخت قدرت
tectonics	زمین ساخت
population structure	ساخت جمعیت
machine made	ساخت ماشین
latent structure	ساخت نهفته
design and construction	طراحی و ساخت
newmade	تازه ساخت
personality structure	ساخت شخصیت
manufacturing	صنعت ساخت
program structure	ساخت برنامه
home made	ساخت بومی
structuralists	ساخت گرای
market structure	ساخت بازار
homemade	ساخت میهن
phrase structure	با ساخت عبارتی
manufacturing process	پویش ساخت
manufacturing process	فرایند ساخت
manufacturing cost	هزینه ساخت
prototyping	ساخت یک نمونه
manufacture process	فراگرد ساخت
manufacture process	فرایند ساخت
perceptual structure	ساخت ادراکی
confection	ترکیب ساخت
elaborates	ساخت استاد
elaborating	ساخت استاد
make	ساختمان ساخت
make	رسیدن به ساخت
make	ساخت ترکیب
makes	ساختمان ساخت
makes	رسیدن به ساخت
makes	ساخت ترکیب
production	ارائه ساخت
productions	ارائه ساخت
man made	ساخت بشر
man-made	ساخت بشر
rebuild	تجدید ساخت
rebuilds	تجدید ساخت
assembly	نصب ساخت
elaborated	ساخت استاد
elaborate	ساخت استاد
confections	ترکیب ساخت
structure	ساختار ساخت
structures	ساختار ساخت
structuring	ساختار ساخت
workmanship	کار ساخت
forbade	نا مقدور ساخت
building block	کنده ساخت
structured	ساخت یافته
structured	دارای ساخت
graft	ساخت وپاخت
grafted	ساخت وپاخت
grafts	ساخت وپاخت
deep structure	ژرف ساخت
building blocks	کنده ساخت
reconstitute	تجدید ساخت
collusion	ساخت وپاخت
reconstituting	تجدید ساخت
agro industry	کشت و ساخت
shop	محل ساخت
affect structure	ساخت عاطفه
shopped	محل ساخت
structuralism	ساخت گرایی
reconstituted	تجدید ساخت
home-made	ساخت میهن
brand name	علامت ساخت
collusion	ساخت و پاخت
brand names	علامت ساخت
american make	ساخت امریکایی
shops	محل ساخت
block structure	ساخت کندهای
reconstitutes	تجدید ساخت
constructs	ایجاد کردن ساخت
style	ساخت [سازمانی یا سیستمی]
structured walkthroughs	بررسیهای ساخت یافته
the lord will provide	خداوسیله خواهد ساخت
man made wealth	ثروت ساخت بشر
man made goods	کالاهای ساخت بشر
What can't be cured must be endured. <idiom>	باید سوخت و ساخت.
make or buy decision	تصمیم به ساخت یاخرید
it occasioned his death	مرگ اورافراهم ساخت
design	ساخت [سازمانی یا سیستمی]
layout	ساخت [سازمانی یا سیستمی]
packaging	ساخت [سازمانی یا سیستمی]
structured interview	مصاحبه ساخت دار

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com