Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
English
Persian
it is of no use to us
بکار ما یا بدرد ما نمیخورد سودی برای ما ندارد
Other Matches
he is of no service to us
بکار ما نمیخورد
crying is useless
گریه سودی ندارد
it is of no use talking
سخن گفتن سودی ندارد
it boots not to complain
گله گذاری سودی ندارد
what will it profit you
چه سودی برای شما خواهدداشت
What's in it for me?
<idiom>
این چه سودی برای من دارد؟
simple
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simplest
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simpler
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
it is indifferent to me
برای من چه اهمیتی ندارد
that in nothing to me
برای من اهمیتی ندارد
this will a for a handle
بکارمن نمیخورد
this will a for a handle
بدرمن نمیخورد
future promissory
زمان اینده التزامی که برای اول شخص will و برای شخص دوم shall بکار می برند
it is not worth my while
نمیارزد برای من ارزش ندارد
There's no reason for concern.
دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
It doesnt make any difference to me .
برای من فرقی نمی کند (ندارد)
He has not enough experience for the position.
برای اینکار تجربه کافی ندارد
... if you don't mind my asking
... اگر پرسش من
[برای تو]
ایرادی ندارد
There is nothing to worry about.
دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
it is insusceptible of change
اماده برای تغییر نسبت استعداد دگرگونی ندارد
dense index
لیستی که فضای خالی برای رکودهای جدید ندارد
list
لیستی که فضای خالی برای رکوردهای جدید در ساختارش ندارد
diskless workstation
ایستگاه کاری که درایو دیسکی برای ذخیره داده ندارد
linear
لیستی که فضای خالی برای رکورد جدید در ساختارش ندارد
stepper
چیزی که برای پله بکار می رود
called strick
پرتابی که از منطقه توپزن می گذرد ولی ضربه نمیخورد
natural rate hypothesis
هیچ تمایلی برای تورم در جهت افزایش یا کاهش وجود ندارد
complimentary mourning
جامه ماتم که کسی برای احترام بمردهای که بااوخویشی ندارد بپوشد
boring tubes
لوله هایی که برای حفاری بکار میرود
polyonging
بکار بردن چند نام برای یک چیز
object computer
OB بکار می رودکامپیوتری که برای اجرای یک برنامه ECT
bathometer
دستگاهی که برای تعیین عمق اب بکار میرود
applied
برای هدف معین بکار رفته کاربسته
polyonymy
بکار بردن چند نام برای یک چیز
fucus
رنگی که برای زیبایی پوست بکار میرود
wisha
برای بیان تعجب فراوان بکار میرود
white line
خط سفیدی که برای تمایز وتشخیص بکار رود
software mointor
برنامهای که برای اهداف سنجش بکار می رود
pulsatilla
شیره شقایق که برای دارو بکار می رود
blacktop
موادی که برای اسفالت خیابان بکار میرود
inoculum
مادهای که برای مایه کوبی وتلقیح بکار میرود
flag stones
تخته سنگهایی که برای سنگ فرش بکار میرود
hypodermic syringe
کوچکی که برای تزریقات تحت جلدی بکار میرود
boasted
: خرده الماسی که برای شیشه بری بکار رود
aquaplane
قطعهء چوبی که برای اسکی ابی بکار میرود
cullet
خرده شیشهای که برای خمیرشیشه گری بکار می رود
gasogene
مادهای که برای ساختن اب گاز دار بکار میرود
boast
: خرده الماسی که برای شیشه بری بکار رود
boasts
: خرده الماسی که برای شیشه بری بکار رود
listerine
یکجور محلول که برای پلشت بری بکار میبرند
balbriggan
یکنوع پارچهء نخی که برای زیرپوش بکار میرود
excipient
مادهای که برای جذب یاترقیق داروئی بکار برند
muller
سنگی که برای ساییدن دارو یا رنگ بکار میبرند
lucrativeness
پر سودی
laniard
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
check sum
جمع ارقام یا بیت ها که برای اهداف ازمایشی بکار می رود
nixie tube
یک لامپ خلاء که برای نمایش اعداد ناخوانا بکار می رود
wetting
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
poetaster is pejorative word
شاعرک واژه ایست که برای تحقیر شاعر بکار میرود
buff stick
بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
wet blankets
پتوی خیسی که برای خاموش کردن اتش بکار رود
bow compass
نوعی پرگار که برای رسم دایرههای کوچک بکار میرود
court plume
پرهای شتر مرغ که برای ارایش درموی سر بکار برند
gibberish
اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
wet blanket
پتوی خیسی که برای خاموش کردن اتش بکار رود
windlasses
ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود
roller bandage
نوار دراز پیچیده که برای زخم بندی بکار میرود
serinette
ارغنوان کوچک دستی که برای سروداموزی به پرندگان بکار میرود
windlass
ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود
stop bath
ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود
slandered
درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
slander
درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
splint
نوار یا تراشه ایکه برای بستن استخوان شکسته بکار میرود
winch
پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل
z 0
یک تراشه پردازنده 8 بیتی که به عنوان مبنایی برای ریزکامپیوترها بکار می رود
winched
پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل
winches
پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل
decking
تخته هائیکه برای قالب بندی دالهای بتنی بکار میروند
winching
پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل
calliper
نوعی پرگار که برای اندازه گیری ضخامت یا قطراجسام بکار میرود
gluteus
یکی از سه عضله سرینی که برای حرکت دادن ران بکار میرود
slandering
درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
dry pack
مخلوطی از سیمان و ماسه که برای مرمت ترکهای بتن بکار میرود
slanders
درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
caliper
نوعی پرگار که برای اندازه گیری ضخامت یا قطراجسام بکار میرود
addition
رکوردی که برای بهنگام سازی رکورد اصلی فایل بکار می رود
power house building
ساختمانهائی که برای نصب ونگهداری تجهیزات نیروی برق بکار می روند
additions
رکوردی که برای بهنگام سازی رکورد اصلی فایل بکار می رود
hundreds and thousands
یکجور شیرینی که مانند است به ساچمه و برای ارایش بکار میرود
bock
یکنوع چرم پوست گوسفند که برای صحافی بکار میرود تیماج
chuck
جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
chucked
جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
dipsticks
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
chucks
جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
dipstick
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
nundinal letter
حرفی برای نامیدن هریک ازهشت روز بازار بکار میرفت
make little of
چندان سودی نبردن از
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless.
معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
He that blows in the dust fills his eyes.
<proverb>
کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
langrage
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
vibrators
منبع مکانیکی تولید نوسانات سینوسی که اغلب برای تست بکار میرود
vibrator
منبع مکانیکی تولید نوسانات سینوسی که اغلب برای تست بکار میرود
coffins
جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود
jeweller's putty
گرد قلع و سرب که برای پاک کردن شیشه و فلز بکار می برند
monochord
الت یک سیمه که برای نمایش نسبت میان صداهای موسیقی بکار میرود
law calf
پوست گوساله رنگ نشده که برای جلد کتابهای قانون بکار می برند
langrel
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
putty powder
گرد قلع و سرب که برای پاک کردن شیشه و فلز بکار می برند
langridge
اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
leno
یکجور تور یا گارس که برای پوشش و ارایش کلاه و پرده بکار میرود
junk
ریسمان پاره که برای بافتن بور یا درست کردن پوشال بکار می رود
bolster
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
coffin
جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود
land plaster
صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
prunella
پارچه پشمی که برای رویه کفش بکار میرودوپیشتربرای ردای وکیلان است
malines
تور فریف ابریشمی و اهاردارکه برای لباس وکلاه زنانه بکار میبرند
vegetable oil
روغنهای نباتی که تا قبل ازسال 5391 برای روغنکاری بکار میرفته اند
bolsters
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
bolstered
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
redundant
حرف اضافه شده به بلاک حروف برای تشخیص خطا یا مقاصد پترولکل که هیچ اطلاعی به همراه ندارد
filthy lucre
سودی که بی شرفانه بدست اید
cyaniding
عملیات حرارتی که برای سخت کردن پوسته الیاژهای اهن دار بکار می رود
linstock
چوب نوک تیزی که برای اتش زدن فتیله توپهای قدیمی بکار میرفته
revenue cutter
کشتی مسلح دولتی که برای جلوگیری ازقاچاق واجرای قوانین مالیاتی بکار رود
characters
یکی از نمادهای مقدماتی که برای بیان اطلاعات بصورت مجزا یا ترکیبی بکار میرود
Use this command to send the output to a file instead of to the screen.
برای فرستادن بازده به یک فایل بجای به صفحه نمایش این دستور را بکار ببرید.
gabion
سبد استوانه شکل بدون ته که از خاک پر کرده و برای جان پناه بکار میبرند
framebuffer
یک قطعه مخصوص و مشخص از حافظه دیجیتالی که برای ذخیره یک تصویر کامپیوتری بکار می رود
yoke
قسمتی از سیستم انحراف پرتوالکترونی که برای ادرس دهی یک نمایش تصویری بکار می رود
strobe
سیگنالی که برای اغاز انتقال داده میان یک دستگاه جانبی وکامپیوتر بکار می رود
character
یکی از نمادهای مقدماتی که برای بیان اطلاعات بصورت مجزا یا ترکیبی بکار میرود
i made little of it
چندان سودی از ان نبردم استفادهای از ان نکردم
drive a hard bargain
<idiom>
انعقاد معامله بودن هیچ سودی
deferred dividened
سودی که پرداخت ان مشروط به شرطی باشد
opalite
ترکیبی که دارای رنگهای مختلف بوده و برای براق کردن نمای اجری بکار میرود
gpss
زبان برنامه نویسی مسئله گرا برای توسعه سیستمهای شبیه سازی بکار می رود
collator
ماشینی که برای تلفیق و ادغام مجموعه کارتها یا سایر اسناد در یک رشته متوالی بکار می رود
algol
یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که برای کدگذاری مسائل ریاضی وعددی بکار می رود
hyphen
برای نشان دادن وقفه یاتردید یا لکنت زبان دررمان ها بکار میرود مثل ah-ah و غیره
hyphens
برای نشان دادن وقفه یاتردید یا لکنت زبان دررمان ها بکار میرود مثل ah-ah و غیره
diptych
دولوحی که باهم بوسیله لولایی متصل شده و برای نوشتن بکار می رفته و تاه میشده
head load control
روش الکتریکی که برای سوارکردن نوک ها روی وسیله پیش از خواندن یا نوشتن بکار می رود
heads up
در درگیری هوایی اعلام اینکه هواپیما دروضعیت لازم برای درگیری قرار ندارد
reflex
یک برنامه تحلیلی پایگاه داده که برای ایجاد و کنترل اطلاعات به شکل یک لیست بکار برده میشود
antihistamine
موادی که برای درمان حساسیت بکار رفته و باعث خنثی کردن اثر هیستامین دربافت ها می شوند
reflexes
یک برنامه تحلیلی پایگاه داده که برای ایجاد و کنترل اطلاعات به شکل یک لیست بکار برده میشود
scripsit
بسته نرم افزاری که برای پردازش کلمه روی سیستمهای ریزکامپیوتر 08shackTRS- radio بکار می رود
onion skin
پوست پیاز
[از این رنگینه طبیعی برای تهیه رنگ زرد نخودی استفاده می شود اگرچه ثبات رنگی خوبی ندارد.]
he is second to none
دومی ندارد بالادست ندارد
stair stepping
روشی که در نمایشهای تصویری برای نمایش خط رسم شده در زاویهای به غیر از 54 درجه افقی یاعمودی بکار می رود
compressor bleed air
هوایی که از قسمت کمپرسورموتور توربینی برای جلوگیری از واماندگی و یابرای بکار اندازی بعضی متعلقات گرفته میشود
carbon seal
وسیلهای مقاوم در برابرگرما که در موتورهای توربینی برای جلوگیری ازخروج یا نشت روغن ازمحفظه یاتاقان بکار میرود
amalgams
الیاژ جیوه باچند فلز دیگرکه برای پرکردن دندان و ایینه سازی بکار میرود ترکیب مخلوط
amalgam
الیاژ جیوه باچند فلز دیگرکه برای پرکردن دندان و ایینه سازی بکار میرود ترکیب مخلوط
plaiting
[نوعی گیس بافی برای اتمام ریشه ها، در این روش که برای اتمام ریشه های فرش بکار می رود، جای آزاد گذاشتن نخ های چله آنرا بصورت اریبی دوتا دوتا یا بیشتر از لابلای یکدیگر رد کرده و نخ ها بسته به نظر آید.]
redundant
بیت یا داده بررسی اضافه شده به بلاک داده برای تشخیص خطا که هیچ اطلاعی به همراه ندارد
differential spoilers
اسپویلرهای روی بال که بعنوان سطوح کنترل اولیه وثانویه برای حرکت حول محور طولی بکار میروند
shed stick
چوب هاف
[چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
puncuation
نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
source computer
کامپیوتری که برای ترجمه یک برنامه منبع به برنامه مقصود بکار می رود
jute
کنف هندی الیاف کنف که برای گونی بافی بکار میرود
pl/m
زبان برنامه نویسی که برای برنامه ریزی کردن ریزکامپیوترها بکار می رود
compiled
برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compile
برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compiling
برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
compiles
برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد
paduasoy
پارچه ابریشمی راه راه وبادوام که درسده هیجدهم برای جامه بکار می بردند
zone bits
بیتهای مخصوصی که درکنار بیتهای عددی برای نمایش کاراکترهای الفبایی بکار میروند
ebcdic
کد کامپیوتربرای نشان دادن یک الگوی خاص از هشت بیت باینری یک کد 8 بیتی که برای نمایش اطلاعات در کامپیوتر مدرن بکار برده میشود
anti blush tinner
ماده رقیق کننده ایکه به کندی خشک میشود و در شرایط رطوبت زیاد برای جلوگیری از التهاب لعاب روی سطح بکار میرود
acrylic lacquer
لاک های اکریلیک که دارای حلال های بسیار فرار بوده و برای پرداخت سطح هواپیما بکار میرود
ambiguous
نام فایلی که برای یک فایل یکتا نام یکتایی ندارد و محل دهی فایل را مشکل می سازد
reset key
کلیدی روی یک صفحه کامپیوتر که معمولا برای برگرداندن قسمتهای یک کامپیوتر به حالت قبل از اجرا شدن برنامه بکار می رود
blacker
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
black
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blackest
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blacked
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blacks
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
res ipsa loquitur
این عبارت در دعاوی مربوط به جرم ناشی از بی احتیاطی و درحالاتی بکار می رود که برای اثبات بی احتیاطی هیچ دلیلی لازم نباشد
masks
یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
mask
یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
to be of avail
بدرد خوردن
helpful
<adj.>
بدرد خور
vail
بدرد خوردن
it subserves our purpose
بدرد کارمامیخورد
he is of no service to us
بدرد مانمیخورد
serviceable
<adj.>
بدرد خور
purposeful
<adj.>
بدرد خور
purpose-built
<adj.>
بدرد خور
applicatory
<adj.>
بدرد خور
handy
<adj.>
بدرد خور
useful
<adj.>
بدرد خور
utile
[archaic]
[useful]
<adj.>
بدرد خور
proper
<adj.>
بدرد خور
practical
<adj.>
بدرد خور
utilitarian
[useful]
<adj.>
بدرد خور
valuable
<adj.>
بدرد خور
practicable
<adj.>
بدرد خور
functional
<adj.>
بدرد خور
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com