Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
let it remain as it is
بگذاری بحال خود باقی باشد
Other Matches
Between you , me and the gatepost. Between ourselves .
میان خودمان باشد( محرمانه باقی بماند )
tandem
باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
tandems
باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
Be sure to lock ( shut , close ) the door .
مبادا در راباز بگذاری
residue check
بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
to let alone
بحال خودواگذاردن
bring to
بحال اوردن
leave alone
بحال گذاردن
alas for him
وای بحال او
recvperate
بحال امدن
equilibrate
بحال تعادل دراوردن
sympathy for any one
دلسوزی بحال کسی
restoring
بحال اول برگرداندن
recoils
بحال خود برگشتن
dilapidate
بحال ویرانی دراوردن
rehabilitated
بحال نخست برگرداندن
rehabilitates
بحال نخست برگرداندن
rehabilitating
بحال نخست برگرداندن
let alone
بحال خود واگذاردن
involuted
بحال نخست برگشته
restore
بحال اول برگرداندن
restored
بحال اول برگرداندن
rehabilitate
بحال نخست برگرداندن
restores
بحال اول برگرداندن
fetch up
بحال ایست درامدن
woe betide thee
وای بحال تو بدابحال تو
recoiled
بحال خود برگشتن
recoil
بحال نخستین برگشتن
recoiling
بحال خود برگشتن
recoil
بحال خود برگشتن
recoiling
بحال نخستین برگشتن
to come
بحال ایست درامدن
recoils
بحال نخستین برگشتن
to put to a pause
بحال ایست دراوردن
self-pity
دلسوزی بحال خود
come round
بحال اول رسیدن
recoiled
بحال نخستین برگشتن
restitute
بحال اول برگرداندن
self pity
دلسوزی بحال خود
mosey
بحال گردش راه رفتن
relapsed
مرتد بحال نخستین برگشتن
relapse
مرتد بحال نخستین برگشتن
moseys
بحال گردش راه رفتن
moseying
بحال گردش راه رفتن
moseyed
بحال گردش راه رفتن
relapses
مرتد بحال نخستین برگشتن
relapsing
مرتد بحال نخستین برگشتن
It is immaterial to her .
بحال او هیچ فرقی نمی کند
to leave him to him self
او را بحال خود واگذارید اورارها کنید
Leave her alone.
اورا تنها (بحال خود ) بگذار
to stand any one in good stead
بحال کسی سودمند بودن بدردکسی خوردن
a closed mouth catches no flies
<proverb>
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine
مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
hot
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
puerperium
مرحله بین زایمان واعاده زهدان بحال اولیه خود
escutcheon
سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
hotbed
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition
حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
open back
[نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
over
باقی
over-
باقی
lapheld
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
laptop
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
aliquant
باقی اورنده
to be in arrear
باقی داربودن
hold over
باقی ماندن
preserving
باقی نگهداشتن
come through
باقی ماندن
scantling
باقی مانده
preserve
باقی نگهداشتن
otherworld
عالم باقی
preserves
باقی نگهداشتن
extant
باقی مانده
impresses
باقی گذاردن
out of
<idiom>
باقی نمانده
conservation force
نیروی باقی
to be on the safe side
باقی نباشد
organzine
ابریشم باقی
surplus
باقی مانده
surpluses
باقی مانده
impress
باقی گذاردن
impressed
باقی گذاردن
debris
باقی مانده
impressing
باقی گذاردن
gleanings
ریزه باقی
to leave behind
باقی گذاردن
behind
باقی کار
remains
باقی مانده
behinds
باقی کار
holdover
باقی مانده
behinds
باقی دار
holdovers
باقی مانده
behind
باقی دار
leaving
باقی گذاردن
survived
باقی بودن
leave
باقی گذاردن
reopening
باقی بودن
survive
باقی بودن
reopen
باقی بودن
remainder
باقی مانده
remnant
باقی مانده
dregs
باقی مانده
left over
باقی مانده
reopened
باقی بودن
reopens
باقی بودن
store
می باقی می ماند
survives
باقی بودن
surviving
باقی بودن
remnants
باقی مانده
storing
می باقی می ماند
aestivate
رخوت تابستانی داشتن تابستان را بحال رخوت گذراندن
wellŠsuppose it is so
خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
shorter
کوچک باقی دار
to stay behind
باقی ماندن جاماندن
hold up
<idiom>
خوب باقی ماندن
hold up
<idiom>
باجرات باقی ماندن
residues
قسمت باقی مانده
odd come short
زیادی باقی مانده
shortest
کوچک باقی دار
bide
درجایی باقی ماندن
memorizing
باقی مانده در حافظه
memorizes
باقی مانده در حافظه
nothing was left over
چیزی باقی نماند
trailing
اثرپا باقی گذاردن
trailed
اثرپا باقی گذاردن
trail
اثرپا باقی گذاردن
residue
قسمت باقی مانده
residve
باقی مانده زیادتی
the rest lies with you
باقی ان با خودتان است
extant
نسخهء موجود و باقی
residuary
موصی له باقی مانده
residual value
مقدار باقی مانده
trails
اثرپا باقی گذاردن
short
کوچک باقی دار
memorized
باقی مانده در حافظه
memorize
باقی مانده در حافظه
memorising
باقی مانده در حافظه
hang over
اثر باقی مانده
memorises
باقی مانده در حافظه
memorised
باقی مانده در حافظه
cicatrize
جای زخم باقی گذاردن
hang over
اثر باقی ازهر چیزی
not a scrap is left
ذرهای باقی نمانده است
much sugar was left
قند زیادی باقی ماند
to satnd good
بقوت خود باقی بودن
denominator
[bottom of a fraction]
باقی مانده کسر
[ریاضی]
residual
آنچه در پشت سر باقی می ماند
scrape the bottom of the barrel
<idiom>
گرفتن چیزی که باقی مانده
wrecked
باقی مانده ازکشتی شکسته
remain in force
به قوت خود باقی بودن
The would left a mark.
جای زخم باقی ماند
lie by
غیر فعال باقی ماندن
continue to be valid
به قوت خود باقی بودن
jar
اثر نامطلوب باقی گذاردن
for the rest
اما در باره باقی مطالب
jarred
اثر نامطلوب باقی گذاردن
jars
اثر نامطلوب باقی گذاردن
to exclude doubt
جای تردید باقی نگذاشتن
Zel-i Sultan vase
طرح گلدان ظل السلطان
[این طرح بصورت تکراری و قرینه شامل یک گلدان و دسته های گل می باشد و مربوط به زمان سلطنت قاجار می باشد.]
karachoph design
لچک ترنج کاراچف
[این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
preserves
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
preserve
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
sour apple
ضربهای که میلههای 5 و01 را باقی میگذارد
pocket split
باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
it leaves no room for doubt
جای هیچگونه تردیدی باقی نمیگذارد
preserving
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
modulus
باقی مانده پس از تقسیم یک عدد بر دیگری
nothing remains to be told
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
That way, it stays in suspension.
به این صورت معلق باقی می ماند.
He left a large fortuue.
ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
It remained intact.
سالم ودست نخورده باقی مانده
babbitt
فلز یاطاقان با 5 تا 08 درصدقلع و باقی انتیموان مس وسرب
baby split
وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
mod
باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
mods
باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
candle ends
باقی مانده هرچیزکه مردم لئیم جمع می کنند
engram
اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
engramme
اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
permanently
انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
worcester
باقی گذاشتن تمام میله هابجز میلههای 1 و 5 بولینگ
stay behind
باقی گذاشته شده نیروی باقیمانده در منطقه دشمن
He died leaving nothing but debts .
فوت کرد وهیچ چیز غیر از قرض باقی نگذاشت
remedial maintenance
باقی مانده ترمیم خطا که در سیستم گسترش یافته است
Any reform of the insurance law must be left to the future.
هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
Any reform of the pension law must be left to the future.
هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
charges
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
rool crush
اثر تاخوردگی
[فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
This is an elusive word .
این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
It is all over between them . They are thru with each other .
بین آنها چیزی باقی نمانده ( را بطه یا تماسی وجود ندارد )
hypothecate
در CL به معاملاتی اطلاق میشود که ضمن ان وثیقه دین در اختیارمدیون باقی می ماند
plene administrative preter
دفاعی مبنی بر این که مقداری از مال متوفی هنوز باقی است
strip
حذف داده کنترل از پیام دریافتی و باقی گذاشتن اطلاعات مربوطه
salvo
شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
fairness
شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
salvoes
شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
modulo arithmetic
بررسی تشخیص خطا با استفاده از باقی مانده عمل ریاضی روی داده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com