English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 89 (6 milliseconds)
English Persian
Let the car cool off. بگذار اتوموبیل یکقدری خنک بشود
Other Matches
Why should I buy a foreign car in preference to an Iranian car? چرا اتوموبیل ایرانی رابگذارم ویک اتوموبیل خارجی ( فرنگی ) بخرم ؟
caveatemptor به معنی " بگذار مشتری حذرکند یا بگذار مشتری موافب باشد "
constructive notice ابلاغ اختیاری در CL ابلاغی که به وکیل شخص بشود قانونی یااعتباری نامیده میشود و درمقابل ان " ابلاغ رسمی یاواقعی " قرار دارد و ان ابلاغی است که به خود شخص بشود
let him do what he pleases بگذار
let me go بگذار بروم
Leave it I'll tomorrow . Let it wait tI'll tomorrow . بگذار بماند تا فردا
Let her attend to her work . بگذار بکارش برسد
Let him clear out . Let him go to blazes. بگذار گورش را گه کند
soit fait comme il est desire بگذار ان چنان که می خواهدباشد
Let him speak his pices. let him have his say. Let him state his case. بگذار حرفش را بزند
you see بگذار برای شمابگویم
Put it on my account. I'll foot the bill. Charge it to me. بحساب من بگذار [پای من حساب کن ]
Put the plates on the table . بشقابها را بگذار روی میز
motor car اتوموبیل
motor cars اتوموبیل
floorboard کف اتوموبیل
floorboards کف اتوموبیل
Leave her alone. اورا تنها (بحال خود ) بگذار
Give him a taste of the whip . بگذار مزه شلاق را یک کمی بچشد
Put the books back on the shelf. کتابها را بگذار توی قفسه سر جایش
Dont stand on ceremony. تشریفات را بگذار کنار ( راحت باش )
A private car. اتوموبیل شخصی
To back up the car . اتوموبیل راعقب زد
cycle car اتوموبیل دوچرخهای
the car goes nice and fast اتوموبیل بد نمیرود
two seater اتوموبیل یا هواپیمای دو نفره
The car ran over mylegs. اتوموبیل از روی پایم رد شد
To get into (ride in)a car . سوار اتوموبیل شدن
He was run over by a car. اتوموبیل اورازیر گرفت
The car had no licence ( number ) plate . اتوموبیل بی نمره بود
To start (switch on ) the car (engine). اتوموبیل راروشن کردن
Let him go jump in the lake . He can go and drown himself . بگذار هر غلطی می خواهد بکند ( از تهدیدش ترسی ندارم )
The car hasnt got enough pull for the uphI'll. اتوموبیل سر با لائی را نمی کشد
It is a compact car. اتوموبیل جمع وجوری است
Our car was stuck in the اتوموبیل ما در گه گیر کرده بود
Signal a car to stop . علامت بده که یک اتوموبیل بایستد
Several cars collided. چندین اتوموبیل بهم خوردند
Dont stick your head out of the car window. سرت را از پنجره اتوموبیل درنیار
Her car brushed mine . She rammed my car . با اتو موبیل اش مالید به اتوموبیل من
The police officer took down the car number . افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
I intend to buy a car . خیال دارم یک ماشین ( اتوموبیل ) بخرم
This is a very solid car. این اتوموبیل خیلی محکم است
The car in front is obstructintg us. اتوموبیل جلویی به ما راه نمی دهد
This car is of Iranian make (manufacture). این اتوموبیل ساخت ایران است
WI'll you give the car a wash (wash – down) please. ممکن است لطفا" اتوموبیل رابشوئید
This car wI'll do beautifully . این اتوموبیل قشنگ بدرد مان می خورد
He smuggled the car into England ( across the British frontier ) . اتوموبیل را قاچاقی وارد مرز انگلستان کرد
This car is heavy on petrol ( gas ) . این اتوموبیل مصرف بنزینش زیاد است
This car can hold 6 persons comefortably. دراین اتوموبیل راحت 6 نفر راجامی گیرند
pull over اتوموبیل را بکنار جاده راندن کنار زدن
New and used cars are sold here . انواع اتوموبیل های نو وکهنه بفروش می رسد
The car engine doesnt run ( work ) . موتور اتوموبیل کارنمی کند ( از کار ؟ فتاده )
This car is assembled in Iran. این اتوموبیل رادرایران سوار می کنند (مونتاژ )
on request وقتی که درخواست بشود
Car no. 6 is leading. اتوموبیل شماره 6 ازهمه جلوتر حرکت می کند (درمسابقات )
The car is now in perfect running order . اتوموبیل الان دیگه مرتب وخوب کارمی کند
where work is concerned اگر مربوط به کار بشود ...
I wI'll come as late as I possibly can . تا آنجائیکه بشود دیر می آیم
What must be must be . <proverb> آنچه باید بشود خواهد شد .
if he wishes to be a اگرمی خواهد کسی بشود
He promised to behave ( mend his ways) قول داد آدم بشود
That's out of the question. این غیرممکن است که عملی بشود.
pabulum [هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
Talk a lot without saying much خیلی صحبت بشود ولی کم معنی
No way! این غیرممکن است که عملی بشود. [اصطلاح روزمره]
pseudo random رشته تولید شده تصادفی که در مدت طولانی تکرار بشود
He was barred from the casino. او [مرد] اجازه نداشت داخل این کازینو [قمارخانه] بشود.
If the cap fit,wear it. <proverb> اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
rhetorical question مسئله مربوط بمعانی بیان سوالی که برای تسجیل موضوعی بشود
I didn't tell anyone beforehand, as I didn't want to jinx it [anything] . من قبل از آن به هیچکس نگفتم چونکه نخواستم [هیچ چیزی] جادو بشود.
to bring somebody into line زور کردن کسی که خودش را [به دیگران] وفق بدهد یا هم معیار بشود
It appears questionable whether he will manage to do that. بحث برانگیز به نظر می رسد که آیا او موفق به انجام این کار بشود.
res inter alios debet non actaalterinocere تعهدات دو جانبه باعث اضرار شخص ثالث نمیتواند بشود
to poke one's head into a hornets' nest <idiom> چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to stir up a hornet's nest <idiom> چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to open a can of worms <idiom> چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
policy of contianment سیاست بازدارندگی اعمال سیاستی که باعث تحدید و توقف اقدامات سیاسی کشور دیگری بشود
The two cars had a head –on collision. دو اتوموبیل شاخ به شاخ شدند ( تصادم از جلو)
hire purchase کرایه چیزی به این ترتیب که کرایه کننده با پرداخت یک عده اقساط مالک ان شی بشود
She's agreed to fill in for me on Friday, but I'd be pushing my luck if I asked her to do it on Saturday, too. او [زن] موافقت کرد روز جمعه جاینشین من باشد اما من شورش را در می آوردم اگر از او [زن] درخواست بکنم که شنبه هم جاینشین من بشود.
freedom of seas ازادی رفت وامد کشتی ها در خارج ازابهای ساحلی کشور مجاوردر زمان صلح بدون اینکه کسی بتواند به نحوی از انحامعترض انها بشود
. The car is gathering momentum. اتوموبیل دارد دور بر می دارد
unesco (= united nations educational ه افزایش احترام ملل نسبت به عدالت و حکومت قانون وحقوق انسانی و ازادیهای اساسی انچنان که موردتصویب منشور ملل متحد است بشود
provcation در CL هرگاه برهیات منصفه ثابت شود که متهم در اثر فعل یا سخن یاهر دو تحریک شده باشدممکن است این موضوع باعث برائت متهم یا تجویز تخفیف بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com