Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (3 milliseconds)
English	Persian
paradox	بیان مغایر
paradoxes	بیان مغایر
Other Matches
contradictory	مغایر
anomalous	مغایر
jarring	مغایر
abhorrent	مغایر
contrary	مغایر
adverse	مغایر
alien	مغایر
aliens	مغایر
variant	مغایر
discordant	مغایر
to speak [things indicating something]	بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
warns	بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn	بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned	بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
go against	مغایر بودن
disagree	مغایر بودن
disagreed	مغایر بودن
disagreeing	مغایر بودن
disagrees	مغایر بودن
subcontrary	دوقیاس مغایر
inimically	بطور مغایر
disagreeable	ناگوار مغایر
conflictive	مغایر مخالف
cross purpose	قصد مغایر
jars	مغایر بودن
jar	مغایر بودن
jarred	مغایر بودن
sinistral	نامیمون مغایر
contradictory judgements	احکام مغایر
off color	دارای رنگ مغایر
offbeat	قطعه موسیقی ناهماهنگ مغایر
subcontrary	مغایر درمرحله فرعی درجهت متقابل
autosexing	دارای صفات جنسی مغایر بانوع خود
like hell <idiom>	با تاثیر وانرژی بیشتر ،مغایر با حقیقت ،نه زیاد
it is inimical to our plans	با نقشههای ما مغایر است برای نقشههای ما زیان اوراست
negative true logic	سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
rhetoric	علم معانی بیان معانی بیان
off colored	دارای رنگ ناجور دارای رنگ مغایر
expressions	بیان
explanation	بیان
interpretations	بیان
expression	بیان
quotations	بیان
locutions	بیان
rhetorically	بیان
quotation	بیان
wording	بیان
statements	بیان
locution	بیان
declaration	بیان
interpretation	بیان
pronunciation	بیان
pronunciations	بیان
say-so	بیان
say so	حق بیان
say so	بیان
choice of words	بیان
word choice	بیان
wording	بیان
recitations	بیان
recitation	بیان
declarations	بیان
verbiage [American English]	بیان
diction	بیان
say-so	حق بیان
diction	بیان
dit	بیان
dite	بیان
exposition	بیان
expositions	بیان
explication	بیان
experssion	بیان
explanations	بیان
statement	بیان
averment	بیان
shibboleths	بیان رایج
inexpressibility	بیان ناپذیری
appositive	عطف بیان
anticlimax	بیان قهقرایی
liquorice	شیرین بیان
shibboleth	بیان رایج
anticlimaxes	بیان قهقرایی
licorice	شیرین بیان
lip	سخن بیان
imparts	بیان کردن
imparting	بیان کردن
imparted	بیان کردن
presentment	بیان حضور
impart	بیان کردن
restatement	بیان مجدد
restatements	بیان مجدد
say	بیان کردن
number	بیان کیفیت
remarks	افهار بیان
remarking	افهار بیان
numbers	بیان کیفیت
diction	طرز بیان
account	بیان علت
utter	بیان کردن
self-expression	بیان حال
expounder	بیان کننده
expressible	به بیان درامدنی
remarked	افهار بیان
remark	افهار بیان
declaratory	متضمن بیان
dictograph	بیان نگار
eloquence	علم بیان
voice	بیان کردن
freedom of experssion	ازادی بیان
fair spoken	خوش بیان
enunciative	بیان کننده
says	بیان کردن
formulation	بیان ریاضی
verbalization	بیان شفاهی
mouth	مدخل بیان
mouthed	مدخل بیان
mouthing	مدخل بیان
verbalization	بیان کلامی
intonation	بیان با الحان
mouths	مدخل بیان
intonations	بیان با الحان
fluidity	سلاست بیان
to set forth	بیان کردن
fluidity	روانی بیان
simply stated	به بیان کوتاه
expessible	قابل بیان
mentioned <adj.> <past-p.>	بیان شده
named <adj.> <past-p.>	بیان شده
stated <adj.> <past-p.>	بیان شده
termed <adj.> <past-p.>	بیان شده
said	بیان شده
set out	بیان کردن
tells	بیان کردن
telling-off	بیان کردن
express	بیان یا شرح
tell	بیان کردن
expressed	بیان یا شرح
expresses	بیان یا شرح
apposition	عطف بیان
stater	بیان کننده
expressing	بیان یا شرح
statements	بیان وضعیت
set forth	بیان کردن
frame	بیان کردن
statement	بیان وضعیت
sweet root	شیرین بیان
rhetorician	اموزگار معانی بیان
inexpressible	نا گفتنی غیرقابل بیان
euphuism	بیان مطنطن لفافی
detail	یات را بیان کردن
detailing	یات را بیان کردن
enigma	رمز بیان مبهم
smooth tongued	خوش بیان چاپلوس
misstate	درست بیان نردن
sound off	ازادانه بیان کردن
academic freedom	آزادی عمل و بیان
enigmas	رمز بیان مبهم
rhetoricians	اموزگار معانی بیان
circumlocutions	بیان غیر مستقیم
enunciator	بیان کننده اداکننده
anticlimax	بیان قهقرایی نمودن
quantified	چندی بیان کردن
anticlimaxes	بیان قهقرایی نمودن
bubbling	بیان کردن حباب
obiter dictum	بیان ضمنی و تصادفی
bubbles	بیان کردن حباب
bubbled	بیان کردن حباب
come out with <idiom>	بیان کردن ،گفتن
bubble	بیان کردن حباب
rhetor	اموزگار معانی بیان
quantifying	چندی بیان کردن
quantify	چندی بیان کردن
anticlimactic	مربوط به بیان قهقرایی
last word	بیان یا رفتار قاطع
pomfret cake	کلوچه شیرین بیان
sound off <idiom>	عقاید را بیان کردن
restate	مجددا بیان کردن
restated	مجددا بیان کردن
restates	مجددا بیان کردن
restating	مجددا بیان کردن
inenarrable	غیر قابل بیان
run on	بتفصیل بیان کردن
causal	بیان کننده علت
k	نشانه بیان یک هزار
word picture	بیان یا شرح روشن
quantifies	چندی بیان کردن
expresses	بیان کردن اداکردن
riddle	تفسیریا بیان کردن
below-mentioned <adj.>	بیان شده در پایین
polarity	بیان جهت جریان یک شی
express	بیان کردن اداکردن
afore-mentioned <adj.>	بیان شده در بالا
aforementioned <adj.>	بیان شده در بالا
abovementioned <adj.>	بیان شده در بالا
above-quoted <adj.>	بیان شده در بالا
circumlocution	بیان غیر مستقیم
riddles	تفسیریا بیان کردن
mentioned below [often postpos.] <adj.>	بیان شده در پایین
expressed	بیان کردن اداکردن
word	بالغات بیان کردن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com