Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English
Persian
specifies
بیان واضح آنچه نیاز است
specify
بیان واضح آنچه نیاز است
specifying
بیان واضح آنچه نیاز است
Other Matches
discretionary
آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
requirements
آنچه مورد نیاز است
That speaks volumes.
<idiom>
چیزی را کاملأ واضح بیان می کند.
completing
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
complete
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completes
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completed
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
to speak volumes
[for]
کاملأ واضح بیان کردن
[اصطلاح مجازی]
automatics
آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
automatic
آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
auto
خودکار یا آنچه بدون نیاز به کابر کار کند
autos
خودکار یا آنچه بدون نیاز به کابر کار کند
What she wears speaks volumes about her.
به سبکی که او
[زن]
لباس می پوشد خیلی واضح بیان می کند چه جور آدمی است.
prompts
نشانهای که برای بیان نیاز به یک دستور نمایش داده میشود
prompt
نشانهای که برای بیان نیاز به یک دستور نمایش داده میشود
prompted
نشانهای که برای بیان نیاز به یک دستور نمایش داده میشود
input/output
سیگنال قضعه از رسانه جانبی یا برای بیان اینکه نیاز به یک عمل ورودی یا خروجی است
MIDI setup map
فایلی که حاوی تمام داده مورد نیاز برای بیان تنظیم MIDI Mapper باشد
best fit
1-آنچه که تط ابق بیشتری با یک نیاز دارد 2-تابعی که کوچکترین تصادفی موجود در حافظه اصلی را انتخاب میکند برای یک صفحه مجازی در خواست شده
digital
آنچه داده یاکمیتهای فیزیکی را به صورت داده بیان میکند
fixes
داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
fix
داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
Tell not all you know , nor do all you can.
<proverb>
به زبان نیاور هر آنچه مى دانى,انجام نده هر آنچه مى توانى .
LUT
مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت قابل دستیابی هستند توسط برنامه بدون نیاز به محاسبه هر نتیجه در صورت نیاز
to speak
[things indicating something]
بیان کردن
[رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
cleans
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
warns
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
Whatsoever
هرچه
[هر آنچه]
[آنچه ]
fast
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasted
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fastest
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasts
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
graphic
واضح
plain
واضح
plainer
واضح
clear
واضح
plainest
واضح
vivid
واضح
clearer
واضح
clears
واضح
clearest
واضح
crystalline
واضح
perspicuous
<adj.>
واضح
notable
<adj.>
واضح
explicit
<adj.>
واضح
distinct
<adj.>
واضح
well known
واضح
conspicuous
واضح
transpicuous
واضح
palpable
واضح
perspicuous
واضح
ditinct
واضح
explicit
واضح
kenspeckle
واضح
iuntelligibly
واضح
plains
واضح
distinct
واضح
negative true logic
سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
sharp image
تصویر واضح
sharp picture
تصویر واضح
clear picture
تصویر واضح
clears
بطور واضح
overt
واضح نپوشیده
open-and-shut
ساده واضح
open and shut
ساده واضح
distinctly
بطور واضح
clear
بطور واضح
clearer
واضح کردن
lucid
واضح درخشان
clearer
بطور واضح
clear
واضح کردن
clearest
واضح کردن
plainly
بطور واضح
clearest
بطور واضح
orotund
قوی و واضح
self explanatory
واضح اشکار
expounds
واضح کردن
expound
واضح کردن
expounding
واضح کردن
expounded
واضح کردن
obvious
واضح بدیهی
clean cut
مشخص واضح
clean-cut
مشخص واضح
crystal clear
واضح-مبرهن
unambiguous
واضح روشن
clear proof
دلیل واضح
clarifier
واضح کننده
clear evidence
دلیل واضح
cleaners
مشخص واضح
clears
واضح کردن
self explaining
واضح اشکار
lucidly
بطور واضح
luminous
شب نما واضح
self-explanatory
واضح اشکار
plainly
بطور واضح صریحا"
It was borne in on him.
برای او
[مرد]
واضح شد.
spell out
<idiom>
واضح توضیح دادن
luculent
نور افشان واضح
eye dialect
لهجهء واضح و هجایی
pseudopod
تجسم واضح روح
plain text
متن واضح و اشکار
self explaining
بدیهی واضح فی نفسه
pseudopodium
تجسم واضح روح
pellucidly
بطور روشن یا واضح
demystified
واضح و مبرهن کردن
demystifies
واضح و مبرهن کردن
demystify
واضح و مبرهن کردن
demystifying
واضح و مبرهن کردن
unconcealed
روشن هویدا واضح
open to the public
واضح درنظر عموم
documentary photography
عکس واضح وروشن
It dawned upon him.
برای او
[مرد]
واضح شد.
diction
تلفظ واضح و روشن
enhanced
بهتر یا واضح تر کردن
enunciation
تلفظ واضح و روشن
self explanatory
بدیهی واضح فی نفسه
self-explanatory
بدیهی واضح فی نفسه
enhances
بهتر یا واضح تر کردن
enhance
بهتر یا واضح تر کردن
enhancing
بهتر یا واضح تر کردن
truism
چیزی که پر واضح است ابتذال
cts
واضح وروشن جهت ارسال
speak up
<idiom>
بلندو واضح سخن گفتن
truisms
چیزی که پر واضح است ابتذال
clarifies
واضح کردن توضیح دادن
clarify
واضح کردن توضیح دادن
clarifying
واضح کردن توضیح دادن
to be clear to somebody
برای کسی واضح بودن
uncovered
واضح قابل رویت غیر سری
How can you ask?
این باید واضح باشد برای تو
blurring
تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
continuity
مسیر ارتباط واضح بین دو نقط ه
blurred
تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
Her eyes spoke volumes of despair.
در چشمهای او
[زن]
ناامیدی کاملا واضح است.
blurs
تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
blur
تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
problem
واضح کردن توضیحات شکل به روش منط قی
problems
واضح کردن توضیحات شکل به روش منط قی
This would provide an obvious solution
[to the problem]
.
این می تواند یک راه حل واضح
[به مشکل]
فراهم می کند.
rhetoric
علم معانی بیان معانی بیان
focusing
واضح کردن تصویر تار شده روی صفحه نمایش
enhances
حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
hyperfocal distance
نزدیک ترین فاصلهای که ازانجا میتوان عکس برداری واضح وروشن نمود
enhance
حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
enhanced
حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
enhancing
حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
exclusive
آنچه شامل نمیشود
auxiliaries
آنچه کمک میکند
auxiliary
آنچه کمک میکند
circulating
آنچه به راحتی می چرخد
lightweights
آنچه سنگین نیست
lightweight
آنچه سنگین نیست
knowledge
آنچه دانسته است
unwanted
آنچه لازم نیست
used
آنچه جدید نیست
constant
آنچه تغییر نمیکند
authentic
آنچه درست است
contiguous
آنچه اثر می گذارد
biased
آنچه اریب دارد
constants
آنچه تغییر نمیکند
the long and the short of it
<idiom>
آنچه گفتنی است
the above was a summary
آنچه دربالا گفته شد
previous
آنچه زودتر رخ میدهد
circulars
آنچه در یک دایره می چرخد
producing
آنچه تولید میکند
protective
آنچه حافظت میکند
circular
آنچه در یک دایره می چرخد
incoming
آنچه از خارج می آید
variables
آنچه قابل تغییر است
computable
آنچه قابل محاسبه است
values
آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
prior
آنچه قبلاگ رخ داده است
finished
آنچه کامل شده است
expandable
آنچه قابل گسترش باشد
valuing
آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
clearer
آنچه به سادگی فهمیده میشود
quantifiable
آنچه قابل شمارش است
clearest
آنچه به سادگی فهمیده میشود
value
آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
interchangeable
آنچه قابل تغییر است
recognizable
آنچه قابل تشخیص است
recognizably
آنچه قابل تشخیص است
convertible
آنچه قابل تبدیل است
convertibles
آنچه قابل تبدیل است
normal
معمولا یا آنچه به ترتیب رخ دهد
residual
آنچه در پشت سر باقی می ماند
irretrievable
آنچه قابل بازگشت نیست
selectable
آنچه قابل انتخاب باشد
visible
آنچه قابل دیدن است
differential
آنچه اختلاف را نشان میدهد
malfunction
آنچه درست کار نکند
common
آنچه اغلب اتفاق میافتد
malfunctions
آنچه درست کار نکند
chargeable
آنچه قابل شارژ است
Seldom seen soon forgotten .
<proverb>
از دل برود هر آنچه از دیده برفت .
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com