English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
unfeeling بیحس فاقد احساسات
Other Matches
single track فاقد وسعت معنوی فاقد درک عقلانی
unqulified فاقد شرایط لازم فاقد صلاحیت غیرصالح
acentrous فاقد ستون پشتی فاقد ستون فقرات
numb بیحس
insensible بیحس
impassive بیحس
insensate بیحس
obtuse بیحس
insensitive بیحس
insensitivity بیحس
numbs بیحس
senseless بیحس
callous بیحس
astonied بیحس
numbed بیحس
amortize بیحس کردن
nonlethal بیحس کننده
to anaesthetize locally بیحس کردن
numbing بیحس کننده
seared conscience وجدان بیحس
numbly بطور بیحس
numbed بیحس یاکرخت کردن
incapable of pain بیحس نسبت بدرد
numb بیحس یاکرخت کردن
he was petrified with fear از ترس بیحس یا بی حرکت شد
anaesthetised بیهوش یا بیحس کردن
numbs بیحس یاکرخت کردن
anaesthetises بیهوش یا بیحس کردن
anaesthetising بیهوش یا بیحس کردن
anesthetizing بیهوش یا بیحس کردن
anesthetizes بیهوش یا بیحس کردن
anesthetized بیهوش یا بیحس کردن
anaesthetizing بیهوش یا بیحس کردن
anaesthetizes بیهوش یا بیحس کردن
anaesthetized بیهوش یا بیحس کردن
anaesthetize بیهوش یا بیحس کردن
to benvmb with cold از سرما بیحس کردن
paralyze از کار انداختن بیحس کردن
procaine نمک قلیایی بیحس کننده
soulful پر از احساسات
emotions احساسات
emotion احساسات
heartbeats احساسات
sentiments احساسات
heartbeat احساسات
benzocaine ماده متبلورسفیدی بفرمول 2NO11H9C که بعنوان داروی بیحس کننده موضعی مصرف میشود
affects احساسات برخورد
impressive برانگیزنده احساسات
braced تحریک احساسات
brace تحریک احساسات
rhapsodically از روی احساسات
d. of feeling نازکی احساسات
nationallism احساسات ملی
rhapsodical ناشی از احساسات
folkway احساسات عمومی
affect احساسات برخورد
sentimentalize با احساسات امیختن
to gall a person's kibes احساسات کسی را
schwarmerei احساسات شدید
acold بدون احساسات
heartstrings احساسات عمیق
emotive وابسته به احساسات
emotionless عاری از احساسات
affecting محرک احساسات
enthuse احساسات رابرانگیختن
enthused احساسات رابرانگیختن
enthuses احساسات رابرانگیختن
enthusing احساسات رابرانگیختن
schwarmerei احساسات افراطی
sentimental مبنی بر احساسات یا عقیده
white-hot دارای احساسات برانگیخته
self composed مستولی بر احساسات خود
religious sentiments احساسات وعقاید مذهبی
neighbourly feelings احساسات همسایگی همدردی
white hot دارای احساسات برانگیخته
sentimentalization ایجاد احساسات وعواطف
sentimentalism گرایش بسوی احساسات
sexiest دارای احساسات شهوانی
sexier دارای احساسات شهوانی
shake-ups احساسات راتحریک کردن
shake-up احساسات راتحریک کردن
shake up احساسات راتحریک کردن
heart goes out to someone <idiom> ابراز احساسات کردن
sentimentally از روی احساسات یاعاطفه
fanatical دارای احساسات شدید
seentimentally از روی احساسات یا عاطفه
soft spot for someone/something <idiom> احساسات تندوتیز داشتن
heartstring عمیق ترین احساسات دل
sensate با احساسات درک کردن
sexy دارای احساسات شهوانی
sweep off one's feet <idiom> بر احساسات فائق آمدن
sentient حساس دستخوش احساسات
pathetic دارای احساسات شدید
internationalism احساسات بین المللی
sentimentality گرایش بسوی احساسات
mush احساسات بیش ازحد
fanatic دارای احساسات شدید
fanatics دارای احساسات شدید
wear one's heart on one's sleeve <idiom> نشان دادن تمام احساسات
To play (trifle) with someones feeling. با احساسات کسی بازی کردن
pathognomic وابسته به تشخیص ناخوشی یا احساسات
get a grip of oneself <idiom> کنترل کردن احساسات شخصی
your words offended her سخنان شما به احساسات اوبرخورد
high mind با مناعت دارای احساسات بلند
sectarianize با احساسات و تعصبات مسلکی امیختن
close to home <idiom> به احساسات شخصی نزدیک شدن
ex فاقد
free فاقد
freed فاقد
freeing فاقد
frees فاقد
bankrupt of فاقد
anurous فاقد دم
scentless فاقد بو
sans فاقد
ex- فاقد
soul-searching بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
tough minded دارای فکر خشن وبدون احساسات
soul searching بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
heart strings عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
wounded feelings رنجش برخوردگی احساسات جریحه دار
pornography نقاشی یا عکس محرک احساسات جنسی
philanthropic feelings احساسات بشر دوستانه و نوع پرستانه
unmeet فاقد صلاحیت
paratactic فاقد روابط
burdened فاقد حق تقدم
inertialess فاقد لختی
landless فاقد زمین
impassible فاقد احساس
dis qualified فاقد شرایط
toom فاقد لاغر
homely فاقد جمال
indiscreet فاقد حس تشخیص
without engagement فاقد تعهد
without انطرف فاقد
exhaust bin level فاقد موجودی
unmennerly فاقد رفتارشایسته
dis qualified فاقد قابلیت
lack فاقد بودن
lacked فاقد بودن
unmannered فاقد رفتارشایسته
visionless فاقد دید
lacks فاقد بودن
stolidly فاقد احساس
astomatal فاقد دهان
landlessness فاقد زمین
unobtrusively فاقد جسارت
abulic فاقد اراده
intestable فاقد صلاحیت
acholous فاقد صفرا
incompetent فاقد صلاحیت
impersonal فاقد شخصیت
inexpert فاقد خبرگی
shorthanded فاقد کارگرکافی
inertialess فاقد اینرسی
acholic فاقد صفرا
ad hoc فاقد عمومیت
stolid فاقد احساس
incoordinate فاقد حس همکاری
dishonest فاقد امانت
antipathetic فاقد تمایل
ametabolous فاقد دگردیسی
ametabolic فاقد دگردیسی
unobtrusive فاقد جسارت
acolous فاقد اعضاء
undocumented فاقد ویزا
soap opera نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
debunking احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
soap operas نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
passion اشتیاق وعلاقه شدید احساسات تند وشدید
debunked احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunks احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
homosexuals دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
homosexual دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
She has emotional entanglements (involvement ) . گرفتاریهای احساسی دارد ( عشق ؟ احساسات وغیره )
debunk احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
one track فاقد قوه ارتجاعی
unmans فاقد مردانگی کردن
unmanning فاقد مردانگی کردن
unman فاقد مردانگی کردن
nonage فاقد اهلیت قانونی
systemoless فاقد سیستم صحیح
asexual فاقد خاصیت جنسی
unnerved فاقد عصب کردن
stereotyped فاقد نبوغ وابتکار
unnerves فاقد عصب کردن
unnerving فاقد عصب کردن
unnerve فاقد عصب کردن
deaf فاقد قوه شنوایی
duty free فاقد حقوق گمرکی
deafest فاقد قوه شنوایی
deafer فاقد قوه شنوایی
fatherless فاقد مولف معلوم
aplacental فاقد جفت جنین
incapacitation فاقد صلاحیت کردن
undocumented فاقد مدارک قانونی
azoic فاقد نشان زندگی
imperscriptible فاقد اجازه نوشته
shapeless فاقد شکل معین
ineligible فاقد شرایط لازم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com