Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
extra official
بیرون ازوفایف اداری
Other Matches
to turn out
بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
bureaucreacy
رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
administrative wheeled vehicle fleet
کاروان خودروهای اداری خودروی اداری
bureaucrasy
حکومت اداری تاسیسات اداری
bureaucracies
تاسیسات اداری حکومت اداری
bureaucracy
تاسیسات اداری حکومت اداری
workday
ایام کار اداری ساعات کار اداری
workdays
ایام کار اداری ساعات کار اداری
to strain at a gnat
ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
witjout
بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
extravasate
ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
ejects
بیرون راندن بیرون انداختن
ejecting
بیرون راندن بیرون انداختن
outward bound
عازم بیرون روانه بیرون
eject
بیرون راندن بیرون انداختن
extrusion
بیرون اندازی بیرون امدگی
ejected
بیرون راندن بیرون انداختن
departmental
اداری
bureaucrats
اداری
executory
اداری
administrative
اداری
bureaucrat
اداری
official
اداری
formal
اداری
administerial
اداری
administrative command
فرماندهی اداری
office work
کار اداری
official communications
مکاتبات اداری
bureau
هیئت اداری
office hours
ساعات اداری
administration building
ساختمان اداری
bureaus
هیئت اداری
administrative channels
طرق اداری
prefectorial
وابسته به اداری
service element
عنصر اداری
officialdom
سیستم اداری
administrative budget
بودجه اداری
administrative capacity
فرفیت اداری
paperwork
تشریفات اداری
administrative approval
موافقتنامه اداری
overhead gharges
هزینه اداری
officially
از طریق اداری
administrative command
یکان اداری
red tape
فرمالیته اداری
administration building
قسمت اداری
officialism
سیستم اداری
administrative publications
نشریات اداری
circular letter
نامه اداری
circular letter
بخشنامه اداری
administrative services
خدمات اداری
business hours
ساعت اداری
bureaucreat
گماشته اداری
administrative services
قسمتهای اداری
administrative tribunal
دادگاه اداری
administrative channels
مجاری اداری
departmental intelligence
اطلاعات اداری
departmentally
ازلحاظ اداری
prefectoral
وابسته به اداری
administrative escort
ناو اداری
administrative flight
پرواز اداری
administrative flight
هواپیمای اداری
administrative law
قوانین اداری
administrative law
حقوق اداری
administratively
بطور اداری
administrative march
راهپیمایی اداری
administrative movement
حرکت اداری
administrative net
شبکه اداری
a white collar job
کار اداری
office chair
صندلی اداری
administrative order
دستور اداری
prefecture
حوزه اداری
management expenses
مخارج اداری
bureaucrats
مامور اداری
bureaucrat
مامور اداری
office chair
مبل اداری
office building
ساختمان اداری
office computer
کامپیوتر اداری
malfeasance
خطای اداری
unofficial
غیر اداری
off one's hands
بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
officer
مامور کارمند اداری
key personnels
کادر اداری اصلی
office swivel chair
صندلی گردان اداری
officers
مامور کارمند اداری
placeman
صاحب منصب اداری
deck department
قسمت اداری ناو
administrative landing
پیاده شدن اداری
Outside office hours.
خارج از وقت اداری
general administration cost
هزینه عمومی اداری
officialism
رسمیت مقررات اداری
provisional order
دستور موقت اداری
service echelon
رده اداری و خدماتی
office information system
سیستم اطلاعات اداری
administrative escort
ناو اسکورت اداری
out of
[outside]
office hours
خارج از ساعات اداری
bureaucratic
وابسته به امور اداری
administrative data processing
پردازش دادههای اداری
formally
مقررات رسمی یا اداری فاهرا"
genitourinary
وابسته به دستگاه اداری تناسلی
formal
مقید به اداب ورسوم اداری
bureaucracies
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
services
قسمتهای اداری ادارات نظامی
disciplinary court
دادگاه انتظامی محکمه اداری
bureaucrasy
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
superstructure
سازمانهای اداری ومدیریه کشور
administrative(financial,legal)process.
جریان اداری (مالی .حقوقی )
superstructures
سازمانهای اداری ومدیریه کشور
administrative lead time
زمان اداری دریافت اماد
ministerial
وابسته به وزیر یا کشیش اداری
bureaucracy
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
administrative storage
انبار کردن به طریق اداری
administrative shippings
ارسال اماد به طریق اداری
red tapism
رعایت تشریفات اداری به حدافراط
administrative acceptees
پرسنل قبول شده از نظر اداری
bureaucrat
فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
general
شرکت مربوط به امور اداری اصلی
generals
شرکت مربوط به امور اداری اصلی
bureaucrats
فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
administrative segregation
زندانی کردن به طور انفرادی تفکیک اداری
administrative landing
پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
admin
تشریفات اداری و وفایف دیگر مربوط به کارکرد یک موسسه
fiscal station
قسمت اداری یا مالی که در یک سلسله به ترتیب شماره قرارگرفته باشد
nihilism
اعتقاد به تباهی وفساد دستگاههای اداری ولزوم از بین رفتن انها
capitulary
عضو دستهای درکلیسا مجموعه دستورهاوایین نامههای اداری وشرعی سرلوحه
workflow
نرم افزار طراحی شده برای بهبود جریان متنهای الکترونیکی در یک شبکه اداری از یک کاربر به دیگری
federal government
دولتهای متشکله یک دولت اتحادی که از نظر دول خارجی فقط واحدهای اداری مستقل تلقی می شوند
nepotism
انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری
informally
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
brief case
[briefcase]
کیف اداری
[کیف جعبه ای دستی چرمی]
attache case
کیف اداری
[کیف جعبه ای دستی چرمی]
without
بیرون
outward bound
بیرون رو
out
<adv.>
به بیرون
out
<adv.>
بیرون
from the outside
از بیرون
outdoor
بیرون
out door
بیرون
from outside
از بیرون
[از]
without
بیرون از
from out of town
از بیرون
[از]
out
بیرون از
abroad
بیرون
out-of-
بیرون از
out of
بیرون از
forth of
بیرون از
outsides
بیرون
extra terrestrial
بیرون از
external
بیرون
externals
بیرون
outed
بیرون از
away
بیرون
away
بیرون از
outside appearance
بیرون
bakkat
به بیرون
off the track
بیرون
forth
بیرون از
outside
بیرون
efferent
بیرون بر
outwith
[Scotish E]
<adv.>
بیرون
[از]
out
[of]
<adv.>
بیرون
[از]
outside
[of]
<adv.>
بیرون
[از]
out-
بیرون از
jettisoned
بیرون افکندن
draw
بیرون کشیدن
draws
بیرون کشیدن
jettison
بیرون افکندن
pay out
بیرون دادن
venting
بیرون ریختن
pass off
بیرون رفتن
jettisoning
بیرون افکندن
jettisons
بیرون افکندن
pakkorro
بطرف بیرون
plugs
بیرون زدن
plugging
بیرون زدن
outward show
نمایش بیرون
vented
بیرون دادن
vented
بیرون ریختن
vent
بیرون دادن
outflow
بیرون ریزی
vent
بیرون ریختن
outflows
بیرون ریزی
venting
بیرون دادن
vents
بیرون ریختن
vents
بیرون دادن
exorcises
بیرون کردن
extruding
بیرون کشیدن
outwork
سفارش به بیرون
lade
بیرون کشیدن
faubourg
بیرون شهر
extrusive
بیرون اندازنده
extrusion
بیرون امدن
extrusion
بیرون زدن
extruder
بیرون اور
extroversion
برگشتگی به بیرون
extrorse
بیرون برگشته
extrauterine
بیرون زهدانی
extra physical
بیرون ازقواعدطبیعی
extra cranial
ازجمجمه بیرون
extra cranial
بیرون ازجمجمه
extra cosmical
بیرون ازگیتی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com