English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English Persian
finish بیرون اوردن پارو در هر بار از اب
finishes بیرون اوردن پارو در هر بار از اب
Other Matches
to turn out بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
ship your oars پارو بیرون
to clear out بیرون اوردن
unthread نخ بیرون اوردن از
clear-out بیرون اوردن
clear out بیرون اوردن
unweave بیرون اوردن
to bring out بیرون اوردن
to set forth بیرون اوردن
to take out بیرون اوردن بردن
dry sail بیرون اوردن قایق از اب
released ازگرو بیرون اوردن
to put forth leaves برگ بیرون اوردن
to fish out بیرون اوردن فهمیدن
release ازگرو بیرون اوردن
unship از کشتی بیرون اوردن
releases ازگرو بیرون اوردن
bring out از اختفا بیرون اوردن
hysterectomy بیرون اوردن زهدان یارحم
hysterectomies بیرون اوردن زهدان یارحم
scoop بقدر یک چمچه بیرون اوردن
belching مانند اروغ بیرون اوردن
de peg بیرون اوردن میخ کوهنوردی
scooped بقدر یک چمچه بیرون اوردن
scooping بقدر یک چمچه بیرون اوردن
scoops بقدر یک چمچه بیرون اوردن
prostatectomy بیرون اوردن غده پروستات
demythologize از صورت افسانه بیرون اوردن
belched مانند اروغ بیرون اوردن
belches مانند اروغ بیرون اوردن
discommon ازدسترس عموم بیرون اوردن
belch مانند اروغ بیرون اوردن
refresh از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
to gouge out a persons eye چشم کسیرابا انگشت بیرون اوردن
refreshes از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refreshed از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
disgorger وسیله بیرون اوردن قلاب ازدهان ماهی
hawking شکارباباز سرفه برای بیرون اوردن خلط
to turn off خاموش کردن انجام دادن بیرون اوردن
removing بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
pickup انداختن چوب و نخ بعقب برای بیرون اوردن ماهی از اب
remove بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removes بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
disafforest ازحال جنگلی بیرون اوردن ازرعایت قانون جنگل هامعاف کردن
demobilize ازحالت بسیج بیرون اوردن بحالت صلح دراوردن دموبیلیزه کردن
to strain at a gnat ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
witjout بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
governmentalize تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
to press against any thing بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
jargonize بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
extravasate ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
eject بیرون راندن بیرون انداختن
outward bound عازم بیرون روانه بیرون
ejects بیرون راندن بیرون انداختن
extrusion بیرون اندازی بیرون امدگی
ejecting بیرون راندن بیرون انداختن
ejected بیرون راندن بیرون انداختن
shovelling پارو
oarage پارو
catch پارو به اب
paddler پارو زن
paidle پارو
shovelled پارو
shovels پارو
shoveling پارو
oarsman پارو زن
oarsmen پارو زن
paddled پارو
paddle پارو
to trample on پارو
oar پارو
paddles پارو
shovel پارو
oars پارو
shoveled پارو
rowlocks جا پارو
snow shovel پارو
rowlock جا پارو
paddling پارو
oars forward پارو به جلو
oars down پارو پایین
becket حلقه پارو
boat your oars پارو به قایق
double banked boat قایق دو پارو زن
to ply the oar پارو زدن
toss your oars پارو بالا
row پارو زدن
oars پارو زدن
oar پارو زدن
scull پارو زدن
looming دسته پارو
single banked boat قایق تک پارو زن
loomed دسته پارو
looms دسته پارو
rows پارو زدن
rowlocks ضامن پارو
sculls پارو زدن
loom دسته پارو
sculled پارو زدن
rowlock ضامن پارو
rowed پارو زدن
grasp بچنگ اوردن گیر اوردن
grasped بچنگ اوردن گیر اوردن
grasps بچنگ اوردن گیر اوردن
to pull a lone oar تنها پارو زدن
loomed قسمت میانی پارو
loom قسمت میانی پارو
to tug at the oar بزحمت پارو زدن
backwaters برعکس پارو زدن
double banked boat قایق جفت پارو زن
backwater برعکس پارو زدن
oarsman پارو زن مسابقات قایقرانی
oarsmen پارو زن مسابقات قایقرانی
give way فرمان با هم پارو بزنید
be in the money <idiom> پول پارو کردن
oarlock جایگاه فلزی پارو
catch بل گرفتن دخول پارو در اب
die پارو زدن شدید
looms قسمت میانی پارو
looming قسمت میانی پارو
pull a good oar خوب پارو زدن
to pull a good oar خوب پارو زدن
he rows 0 to the minute او دقیقهای سی پارو میزند
to row back به عقب پارو زدن
catch a crab تصادفا پارو را داخل اب کردن
thole چوب یا میله اهرم پارو
scull حرکت قایق در اب به وسیله پارو
back wash حرکت اب در نتیجه پارو زدن
sculled حرکت قایق در اب به وسیله پارو
have money to burn <idiom> پول از پارو بالا رفتن
sculls حرکت قایق در اب به وسیله پارو
paddle پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
paddles پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
paddled پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
I've shoveled snow all the morning. من تمام صبح برف پارو کردم.
paddling پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
butting حلقه چرمی دور دستگیره پارو
feather تیغه پارو راافقی در اب بردن و پاروزدن با مقاومت کم اب و هوا
terrtorialize محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
off one's hands بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
pushaway غلطاندن گوی بولینگ از جلوبدن حرکت پارو با دورشدن تیغه از قایق
shells قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shell قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shelling قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
strike فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
strikes فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
squaring تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squares تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squared تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
scratch سریع پارو زدن موج سواربرای رسیدن به موج خطاکردن
scratched سریع پارو زدن موج سواربرای رسیدن به موج خطاکردن
scratching سریع پارو زدن موج سواربرای رسیدن به موج خطاکردن
scratches سریع پارو زدن موج سواربرای رسیدن به موج خطاکردن
stroke حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroked حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
strokes حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroking حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
skull حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
skulls حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
out- بیرون از
out بیرون از
externals بیرون
external بیرون
off the track بیرون
out door بیرون
outside appearance بیرون
outside بیرون
outdoor بیرون
efferent بیرون بر
extra terrestrial بیرون از
without بیرون از
away بیرون
outward bound بیرون رو
outsides بیرون
forth of بیرون از
forth بیرون از
outed بیرون از
away بیرون از
outwith [Scotish E] <adv.> بیرون [از]
without بیرون
out [of] <adv.> بیرون [از]
outside [of] <adv.> بیرون [از]
out <adv.> بیرون
out of بیرون از
out-of- بیرون از
abroad بیرون
from outside از بیرون [از]
from the outside از بیرون
bakkat به بیرون
out <adv.> به بیرون
from out of town از بیرون [از]
outpour بیرون ریختن
extrude بیرون امدن
extrude بیرون کشیدن
out with بیرون انداختن
lolling زبان بیرون
lolling بیرون افتادن
lolled بیرون افتادن
outpour بیرون ریزش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com