English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
English Persian
find touch بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
Other Matches
He was approaching the gate. او [مرد] به دروازه نزدیک شد.
deciding نزدیک به دروازه حریف
clear دورکردن گوی از نزدیک دروازه
clearer دورکردن گوی از نزدیک دروازه
clearest دورکردن گوی از نزدیک دروازه
clears دورکردن گوی از نزدیک دروازه
heavier گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
heavy گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
heavies گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
heaviest گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
blind side سمتی که بازیگر متوجه ان نیست سمت خط تجمع نزدیک به خط مماس
headmen پاس دادن به یار نزدیک دروازه حریف
headman پاس دادن به یار نزدیک دروازه حریف
inside ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
close نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
point bland بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore نزدیک کرانه نزدیک ساحل
gain ground ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
gather shot ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول
approach نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
in distance نزدیک بودن شمشیرباز برای ضربه زدن
approached ضربه برای نزدیک شدن به هدف گلف
approaches ضربه برای نزدیک شدن به هدف گلف
approach ضربه برای نزدیک شدن به هدف گلف
blockhouse ساختمان محکمی نزدیک سکوی پرتاب برای محافظت پرسنل
mid wicket توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
to catch at something برای رسیدن بچیزی وگرفتن ان کوشش کردن وبدان نزدیک شدن
scullery اطاق کوچک نزدیک اشپزخانه برای نگاهداشتن فروف وکارد وچنگال
sculleries اطاق کوچک نزدیک اشپزخانه برای نگاهداشتن فروف وکارد وچنگال
winner's circle محوطه نزدیک خط پایان درمسیر سوارکار و اسب برنده برای گرفتن جایزه
circularization تصحیح مدار ماهواره برای رسیدن یا نزدیک شدن ان به دایره کامل در ارتفاع لازم
blue flag پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
approach lane مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
plots توانایی برخی کلمه پردازها برای تولید گراف با چاپ تعدادی حروف نزدیک تبه هم بجای پیکسهای جداگانه .
plotted توانایی برخی کلمه پردازها برای تولید گراف با چاپ تعدادی حروف نزدیک تبه هم بجای پیکسهای جداگانه .
plot توانایی برخی کلمه پردازها برای تولید گراف با چاپ تعدادی حروف نزدیک تبه هم بجای پیکسهای جداگانه .
best gold تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
free drop برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
re export دوباره بیرون فرستادن
wing forward هریک از دومهاجم بیرون ردیف دوم یاسوم در تجمع
close aboard نزدیک
narrowly از نزدیک
towards نزدیک
on the verge of نزدیک به
accessible نزدیک
imminent نزدیک
caudal نزدیک به دم
cephalo نزدیک به سر
neighbouring نزدیک
near by نزدیک
near by نزدیک به
near at hand نزدیک
near upon نزدیک
up to <idiom> نزدیک به
next door to نزدیک
up against <idiom> نزدیک به
not ahunderd mails flom نزدیک
on the eve of نزدیک
vicinal نزدیک
nearer نزدیک
nears نزدیک
neared نزدیک
closes نزدیک
nearing نزدیک
nearest نزدیک
closest نزدیک
close by نزدیک
at hand نزدیک
fast by نزدیک
near نزدیک
nearby نزدیک
proximate نزدیک
close نزدیک
near- نزدیک
closer نزدیک
hand to hand نزدیک
forby نزدیک
close up از نزدیک
upcoming نزدیک
nigh نزدیک
hand-to-hand نزدیک
adjacent نزدیک
forby از نزدیک
forbye نزدیک
forbye از نزدیک
hard by نزدیک
to gain ground upon نزدیک
forthcoming نزدیک
foreby نزدیک
approaching نزدیک
close-up از نزدیک
close-ups از نزدیک
in sight نزدیک
beside نزدیک
contiguous نزدیک
by از نزدیک
ball back ضربه تصادفی با پا به توپ که از مرز بیرون برود ومنتج به تجمع شود
faubourg قسمتی ازشهر که بیرون دروازه باشد
close support پشتیبانی نزدیک
in shore در اب نزدیک کرانه
closest نزدیک بهم
close supervision نظارت نزدیک
in the near f. دراینده نزدیک
one of these days دراینده نزدیک
closes نزدیک بهم
close range فاصله نزدیک
immediate flanks جناحین نزدیک
closest نزدیک به ناو
accosted نزدیک کشیدن
paranephric نزدیک گرده
come by نزدیک شدن
parotic نزدیک به گوش
paulo postfuture اینده نزدیک
in the near future در آینده نزدیک
his almost night نزدیک شب است
accost نزدیک شدن
parahepatic نزدیک جگر
Near our office . نزدیک اداره ما
accost نزدیک کشیدن
to draw near or nigh نزدیک شدن
accosted نزدیک شدن
close coordination همکاری نزدیک
accosting نزدیک شدن
approximate نزدیک کردن
approximated نزدیک کردن
upstream نزدیک به سرچشمه
besides بعلاوه نزدیک
approximates نزدیک کردن
abut نزدیک بودن
adjoining نزدیک مجاور
abuts نزدیک بودن
short sighted نزدیک بین
abutted نزدیک بودن
going on نزدیک شدن
at پهلوی نزدیک
caudal نزدیک به انتها
low نزدیک سبد
about در اطراف نزدیک
recent memory حافظه نزدیک
accosting نزدیک کشیدن
accosts نزدیک شدن
accosts نزدیک کشیدن
hare sighted نزدیک بین
close range مسافت نزدیک
close price قیمت نزدیک
close in نزدیک شدن
hand in glove خیلی نزدیک
close coordination هماهنگی نزدیک
hand and glove خیلی نزدیک
hail fellow صمیمی نزدیک
close controlled همکاری نزدیک
close control کنترل نزدیک
close combat رزم نزدیک
proximal نزدیک مبدا
toward نزدیک به مقارن
far and near دور و نزدیک
in- نزدیک دم دست
in نزدیک ساحل
approaches نزدیک شدن
in نزدیک دم دست
approached نزدیک شدن
approach نزدیک شدن
Near East خاور نزدیک
almost بطور نزدیک
beetle eyed نزدیک بین
myopic نزدیک بین
near sighted نزدیک بین
of kin نزدیک همانند
odd comeshortly اینده نزدیک
odd comeshortly روز نزدیک
myopy نزدیک بینی
near sight نزدیک بینی
near sightedness نزدیک بینی
paranasal نزدیک بینی
near by دم دست نزدیک
near point نقطه نزدیک
near shore نزدیک به ساحل
nearer the end نزدیک تر بیابان
nearsightedness نزدیک بینی
neighbor همسایه نزدیک
erelong در اینده نزدیک
in- نزدیک ساحل
stand by <idiom> نزدیک بودن
near-sighted نزدیک بین
nearsighted نزدیک بین
close نزدیک بهم
acceding نزدیک شدن
accedes نزدیک شدن
closer نزدیک به ناو
acceded نزدیک شدن
closer نزدیک بهم
accede نزدیک شدن
keep back نزدیک نشوید
by نزدیک کنار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com