Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (43 milliseconds)
English
Persian
avert
بیزار کردن بیگانه کردن
averted
بیزار کردن بیگانه کردن
averting
بیزار کردن بیگانه کردن
averts
بیزار کردن بیگانه کردن
Other Matches
disgust
بیزار کردن
disgusts
بیزار کردن
disincline
بیزار کردن
wearied
کسل بیزار کردن
wearying
کسل بیزار کردن
weary
کسل بیزار کردن
wearies
کسل بیزار کردن
alienating
بیگانه کردن منحرف کردن
alienates
بیگانه کردن منحرف کردن
alienate
بیگانه کردن منحرف کردن
estrangement
بیگانه کردن
estrangements
بیگانه کردن
stranger
بیگانه کردن
estrange
بیگانه کردن دورکردن
foreignize
بیگانه کردن یاشدن
disuniting
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunited
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunites
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunite
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
foreignism
رسم بیگانه بیگانه پرستی
extraditing
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradite
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
fedup
بیزار
averse
بیزار
indisposed
بیزار
fastidious
بیزار
disgusted
بیزار
loath
بیزار
loath loth
بیزار
wearies
بیزار
wearied
بیزار
weary
بیزار
misogynous
بیزار از زن
allergic
بیزار از
wearying
بیزار
tired
بیزار خستگی
tiredly
بیزار خستگی
irking
بیزار بودن
irked
بیزار بودن
camera-shy
بیزار از دوربین
irk
بیزار بودن
ennuied
بیزار دلتنگ
irks
بیزار بودن
loathes
بیزار بودن
indisposed towards any one
بیزار ازکسی
sickening
بیزار کننده
loathe
بیزار بودن
loathed
بیزار بودن
misogamist
بیزار از ازدواج
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
misogynist
کسیکه از زن بیزار است
repellents
راننده بیزار کننده
repellent
راننده بیزار کننده
misogynists
کسیکه از زن بیزار است
loth
بیزار بودن از بد دانستن
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
hated
بیزار بودن کینه ورزیدن
he was loath to go
بیزار یامتنفر از رفتن بود
detest
تنفر داشتن از بیزار بودن از
detests
تنفر داشتن از بیزار بودن از
detesting
تنفر داشتن از بیزار بودن از
hating
بیزار بودن کینه ورزیدن
hates
بیزار بودن کینه ورزیدن
hate
بیزار بودن کینه ورزیدن
blase
بیزار از عشرت در اثر افراط درخوشی
misanthropist
کسیکه از جامعه و از انسان بیزار است
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
one's pet aversion
چیزی که شخص مخصوصا ازان بیزار است
disliking
بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
dislike
بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
disliked
بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
dislikes
بیزار بودن مورد تنفر واقع شدن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
satiety of life
بیزاری یا سیری از عمر
[چندانکه بیزار کند یا تنفر آورد.]
peregrin or rine
بیگانه
peregrine
بیگانه
aliens
بیگانه
alien
بیگانه
foreign
بیگانه
stranger
بیگانه
oversea
بیگانه
barbarians
بیگانه
barbarian
بیگانه
barbarous
بیگانه
strangest
بیگانه
strange
بیگانه
foreigners
بیگانه
exotic
بیگانه
foreigner
بیگانه
xenophobe
بیگانه
abroad
بیگانه
outsider
بیگانه
outsiders
بیگانه
only
بس بیگانه
loanword
واژه بیگانه
xenocentrism
بیگانه محوری
xenophilism
بیگانه پرستی
xenophobia
بیگانه ترسی
foreign subjects
اتباع بیگانه
xenophile
بیگانه دوست
outlandish
بیگانه وار
holozoic
بیگانه خوار
foreing currency
پول بیگانه
xenophile
بیگانه پرست
foreignlegion
هنگ بیگانه
foreignism
اصطلاح بیگانه
phagocytosis
بیگانه خواری
xenophobe
بیگانه ترس
xenophilous
بیگانه پرست
xenophobe
دشمن بیگانه
overseas
کشورهای بیگانه
abroad
ممالک بیگانه
xenoplastic
همزیست با بیگانه
xenophobia
بیگانه هراسی
strangely
بطور غریب یا بیگانه
barbarize
بیگانه یا وحشی شدن
publicans
بیگانه صاحب میخانه
non-resident alien
[NRA]
بیگانه غیر مقیم
publican
بیگانه صاحب میخانه
macrophage
یاخته بیگانه خواردرشت
foreign value system
نظام ارزشی بیگانه
phagocyte
سلول بیگانه خوار
currencies
ارز پول بیگانه
xenoglossophilia
عشق به زبانهای بیگانه
overseas agent
نماینده درکشور بیگانه
he is no linguist
زبان بیگانه نمیداند
xenoglossophobia
هراس از زبانهای بیگانه
currency
ارز پول بیگانه
strangers
بطور غریب یا بیگانه
invasive exotic
گونه بیگانه
[گیاه شناسی]
gringo
بیگانه خصوصا انگلیسی یا امریکایی
exotic
گونه بیگانه
[گیاه شناسی]
phagotroph
ریزه پرواره بیگانه خوار
foreignize
حالت بیگانه دادن یایافتن
alien species
گونه بیگانه
[گیاه شناسی]
gringos
بیگانه خصوصا انگلیسی یا امریکایی
indenting
سفارش خرید از کشور بیگانه
indents
سفارش خرید از کشور بیگانه
indent
سفارش خرید از کشور بیگانه
neophyte
گونه بیگانه
[گیاه شناسی]
the a.of boreign words
اقتباس یاگرفتن لغات بیگانه
invasive species
گونه بیگانه
[گیاه شناسی]
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
barbarize
با تعبیر بیگانه و غیر مصطلح امیختن
tramontane
واقع در ماوراء جبال الپ بیگانه
phagocytize
در اثر بیگانه خواری تحلیل رفتن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
enclaves
ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
enclave
ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
alienability
قابلیت نقل وانتقال مالکیت بیگانه سازی
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
adoption
اقتباس استعمال لغت بیگانه بدون تغییر شکل آن
to purify the person language
زبان فارسی را از واژه هاوتعبیرات بیگانه یا غیرمصطلح پیراستن
exclave
ناحیهای که ازکشوری جداشده وخاک بیگانه انرافراگرفته باشد
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com