English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 173 (8 milliseconds)
English Persian
hospitalism بیمارستان زدگی
Other Matches
fielo hospital بیمارستان صحرائی یاموقتی بیمارستان سیار
blight باد زدگی یا زنگ زدگی
blighting باد زدگی یا زنگ زدگی
blights باد زدگی یا زنگ زدگی
pay-bed بیمارستان
hospitalized در بیمارستان
hospitalizes در بیمارستان
hospitalizing در بیمارستان
hospital بیمارستان
hospitalize در بیمارستان
hospitalising در بیمارستان
hospitals بیمارستان
hospitalised در بیمارستان
hospitalises در بیمارستان
frostiness یخ زدگی
freezes یخ زدگی
rime یخ زدگی
freeze یخ زدگی
jetlag جت زدگی
possession جن زدگی
demonomania جن زدگی
cacodemonomania جن زدگی
glaciation یخ زدگی
psychiatric hospital بیمارستان روانی
open hospital بیمارستان ازاد
day hospital بیمارستان روزانه
sanatoria بیمارستان مسلولین
sanatorium بیمارستان مسلولین
sanatoriums بیمارستان مسلولین
sanitariums بیمارستان مسلولین
debarkation hospital بیمارستان موقت
leper hospital بیمارستان مبروصین
infirmarian متصدی بیمارستان
hospital ship ناو بیمارستان
field hospital بیمارستان صحرایی
hospice اسایشگاه بیمارستان
field hospitals بیمارستان صحرایی
clinics مطب بیمارستان
clinic مطب بیمارستان
hospices اسایشگاه بیمارستان
hotel-Dieu بیمارستان فرانسوی
admission پذیرش به بیمارستان
hospitaler ساکن بیمارستان
ambulance بیمارستان سیار
ambulances بیمارستان سیار
hypersomnia خواب زدگی
hyperthymia هیجان زدگی
hurriedness شتاب زدگی
chilled to the bones <idiom> احساس یخ زدگی
heliosis افتاب زدگی
hallucinosis توهم زدگی
fustiness کفک زدگی
evanescence غیب زدگی
efflorescence شوره زدگی
moldy کپک زدگی
scientism علم زدگی
sun burn افتاب زدگی
thunderstroke صاعقه زدگی
tonic immobility خشک زدگی
transfixion حیرت زدگی
worriment ناراحتی غم زدگی
perished [British] [colloquial] [feeling extremely cold] <adj.> احساس یخ زدگی
rustiness زنگ زدگی
rust oxide iron زنگ زدگی
mouldiness کپک زدگی
paraphrenia هذیان زدگی
precipitateness شتاب زدگی
previousness شتاب زدگی
ageing زنگ زدگی
dewiness شبنم زدگی
corrsion زنگ زدگی
stained زنگ زدگی
staining زنگ زدگی
stains زنگ زدگی
acariasis کنه زدگی
acariasis کرم زدگی
corrosion زنگ زدگی
seasickness دریا زدگی
dismays وحشت زدگی
dismaying وحشت زدگی
sunstroke افتاب زدگی
dismayed وحشت زدگی
sunburn افتاب زدگی
stain زنگ زدگی
afflictedness محنت زدگی
fouling زنگ زدگی
ageing زنگ زدگی
cataplexy خشک زدگی
dismay وحشت زدگی
sanatarium اسایشگاه بیمارستان مسلولین
admission اجازه بستری [در بیمارستان]
sanitorium اسایشگاه بیمارستان مسلولین
Operation room. اتاق عمل ( بیمارستان )
sick slip برگ اعزام به بیمارستان
sickbed تخت مریض یا بیمارستان
sickbeds تخت مریض یا بیمارستان
wardroom سالن بیماران بیمارستان
Take me to the hospital? مرا به بیمارستان ببرید.
in-patient بیمار بستریدر بیمارستان
in-patients بیمار بستریدر بیمارستان
physician in charge دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
doctor in charge دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
pesthouse بیمارستان طاعونی ها اسایشگاه
house surgeon جراح مقیم بیمارستان
lock hospital بیمارستان ناخوشیهای مقاربتی
hospitalized prisoners زندانیان بستری در بیمارستان
inpatient بیماری که در بیمارستان میخوابد
outpatient بیمار سرپایی بیمارستان
bed capacity فرفیت بیمارستان از نظرتختخواب
convalescent center بیمارستان ثابت منطقهای
outcrops بیرون زدگی روامدگی
hurry skurry دستپاچگی شتاب زدگی
hurry scurry دستپاچگی شتاب زدگی
acute hallucinosis توهم زدگی حاد
pecks نوک زدگی سوراخ
pecking نوک زدگی سوراخ
alcoholic hallucinosis توهم زدگی الکلی
age hardenable ثبات در برابرزنگ زدگی
pecked نوک زدگی سوراخ
peck نوک زدگی سوراخ
outcrop بیرون زدگی روامدگی
Rust <adj.> <noun> رنگ زنگ زدگی
corrosion رفتگی زنگ زدگی
melancholy سودا زدگی غمگین
startled پرش وحشت زدگی
startle پرش وحشت زدگی
forwardness اشتیاق شتاب زدگی
precipitately از روی شتاب زدگی
startles پرش وحشت زدگی
mustiness پوسیدگی یا کپک زدگی
intern انترن پزشک مقیم بیمارستان
Foundation [junior] house officer [British English] انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
pest house بیمارستان طاعونی ها اسایش گاه
hospital infection committee کمیته عفونت بیمارستان [پزشکی]
first year resident [American English] انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
interning انترن پزشک مقیم بیمارستان
emergency admission پذیرش اضطراری [در بیمارستان] [پزشکی]
interne یا جراحی که در بیمارستان اقامت دارد
interns انترن پزشک مقیم بیمارستان
intern [American English] انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
resistance to corrosion مقاوم در برابر زنگ زدگی
rust protection حفافت در برابر زنگ زدگی
hastiness دست پاچگی شتاب زدگی
corrosion fatigue استهلاک در اثر زنگ زدگی
foxiness بدرنگی ترشیدگی کفک زدگی
an in patient بیماری که در روزهای عمل در بیمارستان میماند
out patient بیماریکه در بیمارستان نخوابیده ولی ازانجادستورمیگیرد
corrosion resistant مقاومت در برابر خوردگی وزنگ زدگی
frostbite یخ زدگی بافت بدن در اثر سرما
The doctous fee was tacked on to the hospital bI'll . حق ویزیت پزشک را کشیدند روی صورتحساب بیمارستان
residency اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
manic depressive دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
manic-depressive دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
manic-depressives دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
sunscreen کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی
sunscreens کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی
chilled to the bones <idiom> نفوذ سوز سرما تا مغز استخوان [احساس یخ زدگی]
Hard architecture [ساختمان محکم، غیر شخصی و بدون پنجره که معمولا زندان ها و بیمارستان های روانی به این سبک ساخته می شده است.]
campus environment محل بزرگی که چندین اتصال کاربر با چندین شبکه دارد مثل دانشگاه یا بیمارستان
frost heave برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
infirmary درمانگاه یا بیمارستان کوچک درمانگاه
infirmaries درمانگاه یا بیمارستان کوچک درمانگاه
aluminum wool رشتههای تکه تکه الومینوم که برای رفع زنگ زدگی وخوردگی و نیز جلادادن وصیقل دادن خراشهای جزئی روی ورقه ها یا لولههای الومینیومی بکار میرود
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
sensitive to corrosion حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
starvation قحطی قحطی زدگی
chip پریدگی فلز زدگی فلز لب پریدگی
chips پریدگی فلز زدگی فلز لب پریدگی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com