English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
an in patient بیماری که در روزهای عمل در بیمارستان میماند
Other Matches
inpatient بیماری که در بیمارستان میخوابد
every cloud has a silver lining <idiom> [خوش بین باش، روزهای سخت نیز جایشان را به روزهای بهتر میدهند]
fielo hospital بیمارستان صحرائی یاموقتی بیمارستان سیار
basket hanger بازیگری که برای گلهای مفت در زمین حریف میماند
interlacing arches طاقهایی که نقشه ساختمانی انهابه پرگارهای متقاطع میماند
engram اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
engramme اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
dismals اندوهناکی روزهای بد
the day a روزهای بعد
posterestante پستی که در پستخانه میماند تاگیرنده برای دریافت ان مراجعه کند
holdovers شخص یا چیزی که پس از انقضای مدت خدمت و غیره باز هم میماند
holdover شخص یا چیزی که پس از انقضای مدت خدمت و غیره باز هم میماند
day of absence تعداد روزهای نهستی
lenten روزهای پرهیز وروزه
day of duty تعداد روزهای خدمت
day of supply تعداد روزهای اماد
f. time روزهای تعطیل دادگاه
ember days روزهای روزه ودعا
sequela بیماری ناشی از بیماری دیگر
isoclinic wing بالی که زاویه برخورد ان هنگام خم شدن در اثر نیرونیز ثابت میماند
bank holiday روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
age of moon تعداد روزهای گذشته از ماه جاری
settling days روزهای مشخص تصفیه حسابها در بورس
to sighfor lost days افسوس روزهای تلف شده راخوردن
flag days روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
carbon tracking باقیمانده بسیار ناچیز کربن که در اثر تخلیه الکتریکی درداخل دینام دلکو یا محفظه شمع باقی میماند
red letter مربوط به روزهای تعطیل و اعیاد مخصوص ایام خوشحالی فراموش نشدنی
feria کلیسای کاتولیک و کلیسای انگلیس روزهای عادی هفته
pay-bed بیمارستان
hospitalising در بیمارستان
hospitalises در بیمارستان
hospitalize در بیمارستان
hospitalised در بیمارستان
hospitals بیمارستان
hospitalized در بیمارستان
hospitalizes در بیمارستان
hospitalizing در بیمارستان
hospital بیمارستان
open hospital بیمارستان ازاد
field hospital بیمارستان صحرایی
sanitariums بیمارستان مسلولین
infirmarian متصدی بیمارستان
field hospitals بیمارستان صحرایی
hospitalism بیمارستان زدگی
hospitaler ساکن بیمارستان
debarkation hospital بیمارستان موقت
day hospital بیمارستان روزانه
psychiatric hospital بیمارستان روانی
leper hospital بیمارستان مبروصین
hospital ship ناو بیمارستان
sanatorium بیمارستان مسلولین
sanatoria بیمارستان مسلولین
admission پذیرش به بیمارستان
hospice اسایشگاه بیمارستان
sanatoriums بیمارستان مسلولین
hospices اسایشگاه بیمارستان
hotel-Dieu بیمارستان فرانسوی
clinic مطب بیمارستان
clinics مطب بیمارستان
ambulances بیمارستان سیار
ambulance بیمارستان سیار
lock hospital بیمارستان ناخوشیهای مقاربتی
sanatarium اسایشگاه بیمارستان مسلولین
sick slip برگ اعزام به بیمارستان
admission اجازه بستری [در بیمارستان]
house surgeon جراح مقیم بیمارستان
pesthouse بیمارستان طاعونی ها اسایشگاه
hospitalized prisoners زندانیان بستری در بیمارستان
sickbeds تخت مریض یا بیمارستان
outpatient بیمار سرپایی بیمارستان
sickbed تخت مریض یا بیمارستان
convalescent center بیمارستان ثابت منطقهای
physician in charge دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
wardroom سالن بیماران بیمارستان
Take me to the hospital? مرا به بیمارستان ببرید.
doctor in charge دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
bed capacity فرفیت بیمارستان از نظرتختخواب
Operation room. اتاق عمل ( بیمارستان )
sanitorium اسایشگاه بیمارستان مسلولین
in-patient بیمار بستریدر بیمارستان
in-patients بیمار بستریدر بیمارستان
hospital infection committee کمیته عفونت بیمارستان [پزشکی]
emergency admission پذیرش اضطراری [در بیمارستان] [پزشکی]
intern [American English] انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
interne یا جراحی که در بیمارستان اقامت دارد
first year resident [American English] انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
interns انترن پزشک مقیم بیمارستان
interning انترن پزشک مقیم بیمارستان
Foundation [junior] house officer [British English] انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
intern انترن پزشک مقیم بیمارستان
pest house بیمارستان طاعونی ها اسایش گاه
out patient بیماریکه در بیمارستان نخوابیده ولی ازانجادستورمیگیرد
The doctous fee was tacked on to the hospital bI'll . حق ویزیت پزشک را کشیدند روی صورتحساب بیمارستان
residency اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
pathogenic بیماری زا
virulent <adj.> بیماری زا
maladies بیماری
malady بیماری
illnesses بیماری
illness بیماری
epizootic بیماری
diseases بیماری
disease بیماری
tay sach's disease بیماری تی- ساکس
sick leave استراحت بیماری
pathogenesis بیماری زایی
legionnaires' disease بیماری لژیونرها
radiation sickness بیماری برتابشی
radiation sickness بیماری تابشی
radiation sickness بیماری اشعه
VD بیماری مقاربتی
encephalopathy بیماری مغزی
AIDS بیماری سیدا
alzeimer's disease بیماری الزایمز
sick bed بستر بیماری
catamnesis تاریخچه بیماری
advantage by illness بهره بیماری
addison's disease بیماری ادیسون
down's disease بیماری داون
wilson's disease بیماری ویلسون
AIDS بیماری ایدز
VD بیماری زهروی
venereal disease بیماری مقاربتی
insect vectors حشرات بیماری زا
pestilence بیماری طاعون
symptomatic نشانه بیماری
Parkinson's disease بیماری پارکینسون
remission بهبودی بیماری
epilepsy بیماری صرع
to be laid up with something بیماری گرفتن
to have something [a disease, an illness] بیماری گرفتن
to be ill with something بیماری گرفتن
The symptoms ( of a disease) . علائم بیماری
Diagnosis. تشخیص بیماری
ailments بیماری مزمن
ailment بیماری مزمن
rabies بیماری هاری
illnesses بیماری کسالت
illness بیماری کسالت
to be down with something بیماری گرفتن
psychosis بیماری روانی
neuropathy بیماری عصب
parkinsonism بیماری پارکینسون
love sickness بیماری عشق
hansen's disease بیماری هنسن
pathognomy بیماری شناسی
lumpy jaw بیماری "اکتینومیکوز"
nosophilia بیماری خواهی
nosophobia بیماری هراسی
pathophobia بیماری هراسی
graves'disease بیماری گریوز
mental disorder بیماری روانی
mental illness بیماری روانی
mental disease بیماری روانی
some kind of sickness یک نوعی از بیماری
herpes simplex بیماری تب خال
pick's syndrome بیماری پیک
pott's disease بیماری پوت
pick's disease بیماری پیک
Hard architecture [ساختمان محکم، غیر شخصی و بدون پنجره که معمولا زندان ها و بیمارستان های روانی به این سبک ساخته می شده است.]
campus environment محل بزرگی که چندین اتصال کاربر با چندین شبکه دارد مثل دانشگاه یا بیمارستان
to get back on one's feet بهتر شدن [از بیماری]
hemorrhoid [American] همورویید [بیماری] [پزشکی]
haemorrhoid [British] همورویید [بیماری] [پزشکی]
haemorrhoid [British] بواسیر [بیماری] [پزشکی]
black vomit تب زرد [پزشکی] [بیماری]
red plague {sg} آبله [پزشکی] [بیماری]
variola {sg} آبله [پزشکی] [بیماری]
pox {sg} آبله [پزشکی] [بیماری]
smallpox {sg} آبله [پزشکی] [بیماری]
fifth disease [Erythema infectiosum] بیماری پنجم [پزشکی]
hemorrhoid [American] بواسیر [بیماری] [پزشکی]
slapped cheek syndrome بیماری پنجم [پزشکی]
migraine میگرن [پزشکی] [بیماری]
yellow jack [colloquial] [yellow fever] تب زرد [پزشکی] [بیماری]
yellow fever تب زرد [پزشکی] [بیماری]
diphtheria [diph] دیفتیری [پزشکی] [بیماری]
wernicke's encephalopathy بیماری مغزی ورنیکه
flight into sickness پناه بردن به بیماری
secondary gain بهره ثانوی بیماری
epinosic gain بهره ثانوی بیماری
diathesis بیماری پذیری ارثی
beriberi بیماری کمبود ویتامن B
basedow's disease بیماری بیس داو
he fell ill به بستر بیماری افتاد
pesthole لانه بیماری ومیکروب
paranosis بهره کشی از بیماری
primary gain بهره اصلی بیماری
psychosomatic disease بیماری روانی- تنی
paranosic gain بهره اصلی بیماری
loose smut بیماری زنگ گندم
gilles de la tourett's disease بیماری ژیل دو لاتورت
insect vectors حشرات ناقل بیماری
iatrogenic illness بیماری پزشک زاد
hemiparasite انگلهایی که بیماری زا نیستند
allopathy معالجهء بیماری با اضداد ان
to pass a disease on بیماری منتقل کردن
fungus فونجی بیماری قارچی
polio بیماری فلج اطفال
hypertension بیماری فشار خون
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com