Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
liability insurance
بیمه بدهی
Other Matches
conversions
استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
conversion
استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
valued policy
بیمه نامه دریایی که در ان مبلغ بیمه دقیقا" تعیین و ذکر میشود
self insurance
بیمه شدگی توسط خویشتن بیمه شدن پیش خود
exclusion clause
مادهای از قرارداد بیمه که در ان مواردی که مشمول بیمه نمیگردد ذکر شده است
excess loss cover
بیمه مجدد ان قسمت از زیان که بیش از مقدار بیمه شده قبلی است
continuation clause
مادهای که درقرارداد بیمه ذکر گردیده وبراساس ان قراداد بیمه تمدیدمی گردد
accomodation line
قبول یک نوع خطر به وسیله بیمه گزار وقتی با بیمه نامه های دیگری همراه است
open policy
بیمه نامهای که در ان قیمت کالای بیمه شده معین نشده ودر وقت تلف شدن تعیین میشود
reassurances
بیمه اتکایی بیمه ثانوی
policy
بیمه نامه ورقه بیمه
reassurance
بیمه اتکایی بیمه ثانوی
policies
بیمه نامه ورقه بیمه
c & f
قیمت کالا وهزینه حمل ان بدون بیمه دریایی و تولید کننده پس ازتسلیم کالا به شرکت کشتیرانی و پرداخت هزینه حمل از خودسلب مسئولیت میکند و حق بیمه تا مقصد به عهده خریدار است
liability to disease
بدهی
indebtedness
بدهی
liabilities
بدهی
liability
بدهی
debt
بدهی
debts
بدهی
due
بدهی
debit
بدهی
debiting
بدهی
debited
بدهی
debits
بدهی
current liability
بدهی جاری
debit note
صورتحساب بدهی
debt
بدهی داشتن
debt burden
بار بدهی
capital liability
بدهی سرمایه
capital liability
بدهی درازمدت
debit card
کارت بدهی
floating debt
بدهی متغیر
to get into debt
بدهی پیداکردن
to be in debt
بدهی داشتن
collective liability
بدهی جمعی
the d. of a debt
پرداخت بدهی
contingent liability
بدهی احتمالی
contingent liability
بدهی اتفاقی
due bill
سند بدهی
book debts
بدهی دفتری
bank overdraft
بدهی به بانک
acknowledgement of debt
اقرار به بدهی
acknowladgement of debt
قبول بدهی
national debt
بدهی ملی
legal liability
بدهی قانونی
liabilities and assets
بدهی و دارایی
absolute liability
بدهی مطلق
credit note
سند بدهی
admission of liability
قبول بدهی
net debt
بدهی خالص
arrear
بدهی معوق
debts
بدهی داشتن
arrear
بدهی پس افتاده
public debt
بدهی دولت
private debt
بدهی خصوصی
an active debt
بدهی با ربح
oxygen debt
بدهی اکسیژن
credit notes
سند بدهی
back
بدهی پس افتاده
backs
بدهی پس افتاده
promissory note
برگه بدهی
debits
حساب بدهی
debits
ستون بدهی
debit
حساب بدهی
debited
حساب بدهی
debt perpetrator
خطاکار در بدهی
debit
ستون بدهی
debiting
ستون بدهی
debited
ستون بدهی
debiting
حساب بدهی
debt perpetrator
مرتکب بدهی
promissory notes
سند بدهی
liquidation
پرداخت بدهی
promissory notes
برگه بدهی
promissory note
سند بدهی
debiting
در ستون بدهی گذاشتن
defaults
عدم پرداخت بدهی
charge account
حساب بدهی مشتری
debited
در ستون بدهی گذاشتن
debits
در ستون بدهی گذاشتن
default
عدم پرداخت بدهی
defaulted
عدم پرداخت بدهی
rebate
پرداخت قسمتی از بدهی
defaulting
عدم پرداخت بدهی
To be in debt up to ones ears.
غرق بدهی بودن
embarrassed with debts
زیر بار بدهی
consolidated debt
بدهی یک کاسه شده
realisation
[British E]
[of something]
پرداخت بدهی
[اقتصاد]
up to the eyes in debt
تا گردن زیر بدهی
deep in debt
تا گردن زیر بدهی
rebates
پرداخت قسمتی از بدهی
monetization
پرداخت نقدی بدهی
solvency
توانایی پرداخت بدهی
chargeable
قابل بدهی یا پرداخت
i paid the debt plus interest
بدهی را با بهره ان دادم
debit
در ستون بدهی گذاشتن
to pay one's way
بدهی بهم نزدن
realization
[American E]
[of something]
پرداخت بدهی
[اقتصاد]
due
بدهی موعد پرداخت
liquidation
[of something]
پرداخت بدهی
[اقتصاد]
debiting
به حساب بدهی کسی گذاشتن
to pay off a debt
[mortgage]
بدهی
[رهنی]
را قسطی پرداختن
debits
به حساب بدهی کسی گذاشتن
debit
به حساب بدهی کسی گذاشتن
to detain one's due
بدهی خودرا نگه داشتن
to keep ones he above water
از زیر بدهی بیرون آمدن
insolvency
عدم توانایی در پرداخت بدهی
emcumbered with debts
زیر بار قرض یا بدهی
debited
به حساب بدهی کسی گذاشتن
amortization
پرداخت بدهی به اقساط مساوی
Do you have an extra pen to lend me?
یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
omittance is no quit tance
بستانکاردلیل پرداخته شدن بدهی نیست
debt of record
بدهی قانونی record of court محکوم به
You must account for every penny.
باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
pay off
با دادن بدهی از شرطلبکاری خلاص شدن
to keep ones head above water
خود را از بار بدهی رها کردن
Could you lend me some money ?
می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
monetization
پرداخت بدهی دولت از طریق انتشارپول
billing
صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
debt discount
تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
working capital
مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
tax avoidance
اجتناب از پرداخت مالیات کاهش بدهی مالیاتی
deficit
کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
deficits
کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
debt of honour
بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
Could you move the table a little bit ?
ممکن است این میز راقدری تکان بدهی ؟
an insolvent estate
دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
cost,insurance,freight and exchange(cif&
بیمه
insurer, underwriter
بیمه گر
insurance permium
حق بیمه
assurer
بیمه گر
insurance premium
حق بیمه
level premium
حق بیمه
aids to trade
بیمه
insurer
بیمه گر
premiums
حق بیمه
insurers
بیمه گر
assurances
بیمه
assurance
بیمه
underwriter
بیمه گر
premium
حق بیمه
underwriters
بیمه گر
insurance
بیمه
insurance
حق بیمه
lien
حق تصرف مال یا ملکی تاهنگامیکه بدهی وابسته به ان داده شود
delegatee
کسیکه پرداخت بدهی شخص دیگر به او واگذار شده است
judgement dept
بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
elegit
حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهی خود
good riddance
<idiom>
وقتی چیزی را از دست بدهی وبخاطرش خیلی خوشحال باشی
current liability
اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
deductible
فرانشیز بیمه
insurance broker
دلال بیمه
hull insurance
بیمه بدنه
health insurance
بیمه بهداشتی
health insurance
بیمه بهداشت
fire insurance
بیمه حریق
to u. a policy of insurance
سند بیمه
marine insurance
بیمه بحری
employer's liability insurance company
شرکت بیمه
wagering policy
بیمه قماری
industrial insurance
بیمه صنعتی
insurability
بیمه برداری
insurable
بیمه شدنی
unemployment insurance
بیمه بیکاری
reinsurance
بیمه اتکائی
reinsurance
بیمه اتکایی
reinsurance
بیمه مجدد
joint insurance
بیمه اشتراکی
leading insurer
بیمه گر اصلی
policy holder
دارنده بیمه
property insurance
بیمه دارائی
marine insurance
بیمه دریایی
pension insurance
بیمه بازنشستگی
old age insurance
بیمه بازنشستگی
liability insurance
بیمه تعهدی
insured, policy holder
بیمه شده
insurant
بیمه گذار
insurable
بیمه کردنی
insurable
قابل بیمه
insurance agent
عامل بیمه
term insurance
بیمه موقت
insurance agent
نماینده بیمه
insurance broker
واسطه بیمه
insurance certificate
بیمه مشترک
insurance certificate
بیمه اتکایی
social insurance
بیمه اجتماعی
insurance certificate
گواهی بیمه
insurance company
شرکت بیمه
insurance cover
پوشش بیمه
reinsurer
بیمه گر اتکائی
assurable
بیمه کردنی
insurance
پول بیمه
actuary
متخصص بیمه
actuary
کارشناس بیمه
actuaries
متخصص بیمه
actuaries
کارشناس بیمه
insure
بیمه کردن
insurance policies
قرارداد بیمه
insurance policies
بیمه نامه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com