Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
termless
بی پایان غیر قابل توصیف
Other Matches
describable
قابل توصیف
recommendable
قابل توصیف
unutterable
غیر قابل توصیف
unutterably
غیر قابل توصیف
ineffable
شخص غیر قابل توصیف نگفتنی
unaccountable
غیر مسئول غیر قابل توصیف
unaccountably
غیر مسئول غیر قابل توصیف
eol
پایان خط پرچمی که بیان کننده پایان یک خط داده میباشد
exhaustable resources
منابع پایان پذیر منابع طبیعی که میزان عرضه انها ثابت بوده و قابل جایگزینی نمیباشدمانند نفت سنگ اهن
terminate
پایان دادن پایان یافتن
terminated
پایان دادن پایان یافتن
terminates
پایان دادن پایان یافتن
descriptions
توصیف
description
توصیف
qualification
توصیف
narration
توصیف
descriptor
توصیف گر
delineation
توصیف
shading
توصیف
self-explanatory
بی نیاز از توصیف
delineator
توصیف کننده
description
توصیف تشریح
characterization
توصیف شخصیت
qualifier
توصیف کننده
indefinably
توصیف نشدنی
descriptions
توصیف تشریح
indefinable
توصیف نشدنی
qualifiers
توصیف کننده
self explaining
بی نیاز از توصیف
qalified
توصیف شده
self explanatory
بی نیاز از توصیف
job description
توصیف شغلی
false description
توصیف غلط
data descriptor
توصیف گر داده ها
characterised
توصیف کردن
characterises
توصیف کردن
characterising
توصیف کردن
characterize
توصیف کردن
characterized
توصیف کردن
qualify
توصیف کردن
characterizes
توصیف کردن
qualifies
توصیف کردن
characterizing
توصیف کردن
characterization
توصیف صفات اختصاصی
task state descriptor
توصیف گر حالت کار
indescribable
توصیف ناپذیر نامعلوم
task state descriptor
توصیف کننده وضعیت وفیفه
illusionism
نگارش یا توصیف منافر وهمی
unspeakable
توصیف ناپذیر غیرقابل بیان
zoography
علم توصیف جانوران وخوی انان
Religion was portrayed in a negative way.
دین به شیوه ای منفی توصیف شده بود.
indescribably
چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
ccitt v.
در ارتباطات داده سری ای ازاستانداردها است که خصوصیات رابط را توصیف میکند
electrographic architecture
[واژه ای که توسط تام ولف برای توصیف ساختار تبلیغات الکتریکی به آمریکا آمد.]
Sophrosyne
وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
The documentary tries to be truthful to the events.
این فیلم مستند تلاش می کند صادقانه رویدادها را توصیف کند.
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
endless
بی پایان
unfinished
بی پایان
illmitable
بی پایان
illimitable
بی پایان
inconclusive
بی پایان
hexapod
شش پایان
finish line
خط پایان
finallist
پایان رس
initiator terminator
پایان ده
windup
پایان
to sit out
تا پایان
finis
پایان
interminate
بی پایان
cessation
پایان
conclusion
پایان
never ending
بی پایان
conclusions
پایان
unending
بی پایان
limit
پایان
incessant
پی در پی بی پایان
ending
پایان
abyss
بی پایان
unbound
بی پایان
closer
پایان
closes
پایان
closest
پایان
ends
پایان
ended
پایان
end
پایان
termination
پایان
abysses
بی پایان
abysm
بی پایان
bourne
پایان
endings
پایان
never-ending
بی پایان
end line
خط پایان
end all
پایان
finish
پایان
finishes
پایان
point
پایان
finality
پایان
eternity
بی پایان
decapoda
ده پایان
eternities
بی پایان
close
پایان
period
پایان
sempiternity
بی پایان
perpetuity
بی پایان
eternity
بی پایان
eternality
بی پایان
immortality
بی پایان
infinite time
بی پایان
forever
بی پایان
foreverness
بی پایان
aeon
بی پایان
out
<adv.>
پایان
fruition
پایان
periods
پایان
issue
[outcome]
پایان
end mark
علامت بی پایان
end of block
پایان یک بلوک
endless loop
حلقه بی پایان
get through
به پایان رساندن
atrocious
با شرارت بی پایان
godspeed
پایان انجام
endnote
پایان مدرک
come off
پایان مسابقه
eob
پایان یک بلوک
eof
پایان فایل
gastropod
شکم پایان
finitude
پایان پذیری
get done with
به پایان رساندن
wind up
پایان یافتن
It's over.
به پایان رسید.
to get oven
به پایان رساندن
to go through with
به پایان رساندن
get over
به پایان رساندن
eoj
پایان کارob
Over and out!
پایان اعلان !
past
پایان یافته
termination
پایان دهی
termination
پایان یابی
sequels
نتیجه پایان
sequel
نتیجه پایان
eternal
بی پایان دائمی
to turn out
به پایان رسیدن
finishes
پایان مسابقه
end
پایان یک دور
ended
پایان یک دور
ends
پایان یک دور
endless
بدون پایان
Over and out!
پایان خبر !
sustainable energy
انرژی بی پایان
Finifugal
<adj.>
تنفر از پایان
abend
پایان غیرعادی
over-
پایان یافتن
over
پایان یافتن
to come to a end
به پایان رسیدن
tapes
نوار خط پایان
taped
نوار خط پایان
tape
نوار خط پایان
irredeemable
پایان ناپذیر
finish
پایان مسابقه
to bring to an end
به پایان رساندن
terminating
پایان دار
terminating
پایان بخش
terminuse ad quem
نقطه پایان
termination date
تاریخ پایان
terminable
پایان یافتنی
teleology
پایان شناسی
teleologist
پایان شناس
surcease
پایان استراحت
theses
پایان نامه
subjunction
افزایش در پایان
thesis
پایان نامه
sign off
پایان دادن به
to see through
به پایان رساندن
unceasing
پایان ناپذیر
dissertations
پایان نامه
dissertation
پایان نامه
turn out
<idiom>
نتیجه ،پایان
time out
<idiom>
پایان وقت
run out (of something)
<idiom>
به پایان رساندن
follow through
<idiom>
به پایان رساندن
do away with
<idiom>
به پایان رساندن
year-end
سال پایان
year-end
پایان سال
buzzer
زنگ پایان
buzzers
زنگ پایان
wind up
پایان دادن
interminable
پایان ناپذیر
to see out
به پایان رساندن
conclusions
پایان یک چیز
conclusion
پایان یک چیز
fineless
بی پایان کردن
rhizopod
ریشه پایان
placing judge
داور خط پایان
on side
پایان بازی
harvest home
پایان درو
jikan
پایان وقت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com