Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (40 milliseconds)
English
Persian
to speak candidly
<idiom>
بی پرده صحبت کردن
To pay money. To make a payment.
بی پرده صحبت کردن
Other Matches
membranaceous
دارای غشاء پرده پرده غشایی
To quibble and equivocate.
پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
sass
بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
speak
صحبت کردن
speaks
صحبت کردن
talks
صحبت کردن
talked
صحبت کردن
to talk
[to]
صحبت کردن
[با]
confabulate
صحبت کردن
talk
صحبت کردن
take exception to
<idiom>
مخاف صحبت کردن
sniffle
با فن فن صحبت یاگریه کردن
to switch on
طرف صحبت کردن
sniffle
تودماغی صحبت کردن
sniffles
تودماغی صحبت کردن
sniffled
تودماغی صحبت کردن
sniffling
با فن فن صحبت یاگریه کردن
tell (someone) off
<idiom>
با عصبانیت صحبت کردن
To refer to implicitly. To hint.
درپرده صحبت کردن
sniffling
تودماغی صحبت کردن
sniffles
با فن فن صحبت یاگریه کردن
go on
<idiom>
زیادی صحبت کردن
waste one's breath
<idiom>
بی نتیجه صحبت کردن
To talk in measured terms . To talk slowly.
شمرده صحبت کردن
hobnobs
صحبت دوستانه کردن
harp on
<idiom>
بانارضایتی صحبت کردن
hobnob
صحبت دوستانه کردن
To speak with freedom.
آزادانه صحبت کردن .
to speak
[about]
صحبت کردن
[در باره]
to speak to somebody
با کسی صحبت کردن
hold forth
<idiom>
صحبت کردن درمورد
pipe up
<idiom>
بلندتر صحبت کردن
hobnobbed
صحبت دوستانه کردن
sniffled
با فن فن صحبت یاگریه کردن
hobnobbing
صحبت دوستانه کردن
To speak elaborately.
با آب وتاب صحبت کردن
ad-lib
بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbed
بدون نوشته صحبت کردن
lisp
نوک زبانی صحبت کردن
have a word with
<idiom>
بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
talk shop
<idiom>
درموردکار شخصی صحبت کردن
ad-libs
بدون نوشته صحبت کردن
sniffle
درحال عطسه صحبت کردن
squeaked
با صدای جیغ صحبت کردن
squeaks
با صدای جیغ صحبت کردن
break in upon
قطع کردن صحبت کسی
sound off
باصدای بلند صحبت کردن
to speak fluently
بطور روان صحبت کردن
lisped
نوک زبانی صحبت کردن
lisping
نوک زبانی صحبت کردن
squeak
با صدای جیغ صحبت کردن
to take the floor
حرف زدن صحبت کردن
sniffled
درحال عطسه صحبت کردن
squeaking
با صدای جیغ صحبت کردن
sniffles
درحال عطسه صحبت کردن
sniffling
درحال عطسه صحبت کردن
to interrupt any one's speech
صحبت کسیرا قطع کردن
to talk shop
در باره کار صحبت کردن
lisps
نوک زبانی صحبت کردن
To speak slowly.
آهسته صحبت کردن (شمرده)
To strick up a conversation with somebody.
سر صحبت را با کسی باز کردن
ad-libbing
بدون نوشته صحبت کردن
To talk like a book .
لفظ قلم صحبت کردن
talks
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talk
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talked
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
declaims
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
to speak fluent Farsi
روان صحبت کردن زبان پارسی
speech
صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
carp
از روی خرده گیری صحبت کردن
phones
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
speeches
صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
phoning
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phoned
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
declaim
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
To speake broken French.
فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
declaimed
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaiming
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
in touch
<idiom>
بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
phone
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
bespeak
قبلا درباره چیزی صحبت کردن
to talk insistently to somebody
با کسی به اصرار صحبت کردن
[تا قانع شود]
beat around the bush
<idiom>
غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
to speak on behalf of
[as representative]
از طرف
[کسی]
صحبت کردن
[به عنوان نماینده]
blather
حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
To speak in a low voice.
آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
adlib
بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
to screen
[from]
[با پرده]
محافظت کردن
[از]
to blanch over
پرده پوشی کردن
straight from the shoulder
<idiom>
راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
cant
باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
unveil
نمودار کردن پرده برداری
unveiled
نمودار کردن پرده برداری
unveils
نمودار کردن پرده برداری
unveiling
نمودار کردن پرده برداری
phone
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoned
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoning
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephone
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoning
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phones
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephoned
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephones
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
conversed
: صحبت کردن محاوره کردن
converses
: صحبت کردن محاوره کردن
conversing
: صحبت کردن محاوره کردن
converse
: صحبت کردن محاوره کردن
gesticulating
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulate
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulates
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulated
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
tone and semitone
پرده ونیم پرده
tapestry
[قالیچه های پرده ای پودنما جهت آویزان کردن در سر درب ها]
drapery rug
قالیچه های پرده ای
[جهت آویزان کردن در سر درب ورودی اتاق]
tringle
چوب پرده میل پرده چوب دیرک
to ask somebody to say a few words
خواهش کردن از کسی کمی
[در باره کسی یا چیزی]
صحبت کند
say
سخن گفتن صحبت کردن سخن
says
سخن گفتن صحبت کردن سخن
briefed
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefest
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
brief
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
confabulation
صحبت
converses
صحبت
converse
صحبت
conversed
صحبت
collocutor
هم صحبت
conversing
صحبت
chitchat
صحبت
colloquy
صحبت
parle
صحبت
talk
صحبت
mouths
صحبت
mouthing
صحبت
mouthed
صحبت
talked
صحبت
colloquies
صحبت
talks
صحبت
mouth
صحبت
speeches
صحبت نطق
duologue
صحبت دونفری
telephone frequency
فرکانس صحبت
speech
صحبت نطق
sniffles
صحبت تودماغی
sniffle
صحبت تودماغی
sniffled
صحبت تودماغی
chit chat
صحبت کوتاه
She refused to open her oips .
لب به صحبت بازنکرد
chit-chat
صحبت کوتاه
shoptald
صحبت بازاری
dialogues
گفتگو صحبت
dialogue
گفتگو صحبت
my inter locvtor
طرف صحبت من
sniffling
صحبت تودماغی
chatty
خوش صحبت
conversationalists
خوش صحبت
conversationalist
خوش صحبت
articulating
ماهر در صحبت
articulates
ماهر در صحبت
articulate
ماهر در صحبت
asides
صحبت تنها
aside
صحبت تنها
private talk
صحبت خصوصی
coze
صحبت خودمانی
cross talk
تداخل صحبت
talk up
<idiom>
صحبت درمورد
well spoken
خوش صحبت
conversationist
خوش صحبت
natter
صحبت دوستانه
chitchat
صحبت کوتاه
conversable
خوش صحبت
nattering
صحبت دوستانه
nattered
صحبت دوستانه
pillow talk
صحبت خودمانی
well-spoken
خوش صحبت
natters
صحبت دوستانه
dialog
صحبت با شخص دیگر
monologues
تک سخنگویی صحبت یک نفری
monologue
تک سخنگویی صحبت یک نفری
he was talking about me
درخصوص من صحبت می کرد
There is some talk of his resigning.
صحبت از استعفای اوست
dialogues
صحبت با شخص دیگر
gest
کار نمایان هم صحبت
They have got engrossed in conversation .
صحبت آها گه انداخته
interlocutors
طرف صحبت هم سخن
dialogue
صحبت با شخص دیگر
geste
کار نمایان هم صحبت
cramp one's style
<idiom>
محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
blather
صحبت بی معنی واحمقانه
whispery
اهسته صحبت کننده
monolog
تک سخنگویی صحبت یک نفری
interlocutor
طرف صحبت هم سخن
At this point of the conversation.
صحبت که به اینجا رسید
weigh one's words
<idiom>
مراقب صحبت بودن
Sh spoke in such a way that…
طوری صحبت کرد که
Speaking.
[on the phone]
[من]
پشت تلفن صحبت می کنم.
They were talking in Spanish .
بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
throw in
مطلبی بر صحبت کسی افزودن
She was talking to (with ) a friend .
داشت با دوستش صحبت می کرد
talking of ...
حال که صحبت از...... بمیان امد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com