Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
partial function
تابع جزئی
Other Matches
nest
1-درج تابع در یک برنامه یا تابع اصلی دیگر. 2-استفاده از تابع که بازگشتی خود را صدا میکند
nests
1-درج تابع در یک برنامه یا تابع اصلی دیگر. 2-استفاده از تابع که بازگشتی خود را صدا میکند
retail bin
انبار اقلام جزئی یا اماد جزئی
combat resolution
تعیین جزئی ترین رده رزمی جزئی ترین رده شرکت کننده در رزم
equivalence
1-تابع And 2-تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
stubs
تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
stub
تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
stubbed
تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
stubbing
تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
library
تابع نرم افزاری که کاربری می توند وارد برنامه اش شود تا تابع ای بی درد سر را ایجاد کند
libraries
تابع نرم افزاری که کاربری می توند وارد برنامه اش شود تا تابع ای بی درد سر را ایجاد کند
parcels
جزئی از یک کل
remotest
جزئی کم
sexpartite
شش جزئی
hexamerous
شش جزئی
haxamerous
شش جزئی
paultry
جزئی
partial
جزئی
snatchy
جزئی
minute
جزئی
remotest
جزئی
indifferent
جزئی
remoter
جزئی
remoter
جزئی کم
remote
جزئی
remote
جزئی کم
piddling
جزئی
potties
جزئی
potty
جزئی
peddling
جزئی
inconsiderable
جزئی
ternal
سه جزئی
two limbed
دو جزئی
triparite
سه جزئی
picayubnish
جزئی
trifling
جزئی
nominal
جزئی
adaphorous
جزئی
fiddling
جزئی
petty
جزئی
portions
جزئی
retail
جزئی
rush
جزئی
rushed
جزئی
rushing
جزئی
negligible
جزئی
peppercorn
جزئی
small
جزئی کم
smaller
جزئی کم
smallest
جزئی کم
portion
جزئی
peppercorns
جزئی
snatching
جزئی
paltry
جزئی
picayune
جزئی
duple
دو جزئی
snatched
جزئی
imperceptible
جزئی
snatch
جزئی
A part of the whole .
جزئی از کل
corpuscular
جزئی
parcel
جزئی از یک کل
snatches
جزئی
inappreciable
جزئی
pettily
بطور جزئی
partial competition
رقابت جزئی
incidental
جزئی ضمنی
partial adjustment
تعدیل جزئی
partial correctness
صحت جزئی
parial derivative
مشتق جزئی
pittance
مبلغ جزئی
partial adjustment
تطابق جزئی
detailing
جزئی از اثر
partial pressure
فشار جزئی
partial plan
برنامه جزئی
partial order
ترتیب جزئی
partial loss
زیان جزئی
particular average
خسارت جزئی
partial fraction
کسر جزئی
partial eqilibrium
تعادل جزئی
partial correlation
همبستگی جزئی
opuscule
اثر جزئی
nugae
نکات جزئی
negligibly
بطور جزئی
heptamerous
هفت جزئی
glim
درک جزئی
fractionary
جزئی خرد
fractional damage
خسارت جزئی
skirmish
جنگ جزئی
skirmishes
جنگ جزئی
flesh wound
زخم جزئی
fewtrils
چیز جزئی
extrinsic
جزئی ضمیمه
excursus
بحث جزئی
dodecamerous
دوازده جزئی
quadripartite
چهار جزئی
shading
اختلاف جزئی
retail
جزئی فروشی
fractionally
بطور جزئی
nuance
فرق جزئی
incomplete breakdown
شکست جزئی
partial
مغرض جزئی
detail
جزئی از اثر
multipartite
چند جزئی
minus cule
ریز جزئی
minuitae
نکات جزئی
minor elements
عناصر جزئی
minor constituent
عنصر جزئی
little
ناچیز جزئی
incidentals
رویداهای جزئی
inconspicuous
جزئی غیرمحسوس
lobed
چند جزئی
light laod
بار جزئی
it is immaterial
جزئی است
gewgaw
چیز جزئی
gewgaws
چیز جزئی
clause
جزئی از جمله
clauses
جزئی از جمله
insignificantly
بطور جزئی
nuances
فرق جزئی
retail bin
انبار جزئی
wholly or in part
جزئی یا کلی
nips
چیزی جزئی
retail dealer
جزئی فروش
particular average
خسارات جزئی
septempartite
هفت جزئی
quinquepartite
پنج جزئی
immaterial
معنوی جزئی
trivialism
چیز جزئی
nipped
چیزی جزئی
pair
هرچیز دو جزئی
drop in the bucket
<idiom>
مقداری جزئی
a minor incident
یک حادثه جزئی
tertramerous
چهار جزئی
nip
چیزی جزئی
partial reduction coefficient
ضریب تقلیل جزئی
henpeck
کوشش درمداخلات جزئی
inappreciative
غیر محسوس جزئی
partial sum
حاصل جمع جزئی
to p an element to a word
جزئی از سر واژهای دراوردن
shade of meaning
اختلاف جزئی در معنی
partial equilibrium analysis
تحلیل تعادل جزئی
light damage
خسارت جزئی یا سبک
light load test
ازمایش بار جزئی
retail
بصورت جزئی فروختن
Order theory
ترتیب جزئی
[ریاضی]
slight cold
سرما خوردگی کم یا جزئی
partial carry
رقم تقلی جزئی
pulls
برتری جزئی و مختصر
partial differential equation
معادلات دیفرانسیل جزئی
partial enhancement factor
ضریب تشدید جزئی
pull
برتری جزئی و مختصر
retail trade
معامله بصورت جزئی
par tial eclipse
کسوف یا خسوف جزئی
budges
تکان جزئی خوردن
budging
تکان جزئی خوردن
free of particular average
معاف از خسارات جزئی
hint
چیز خیلی جزئی
hinted
چیز خیلی جزئی
hints
چیز خیلی جزئی
budged
تکان جزئی خوردن
budge
تکان جزئی خوردن
giblet
خرده ریز جزئی
(not) know the first thing about something
<idiom>
اطلاعات جزئی داشتن
A fundamental (slight) difference.
اختلاف اساسی ( جزئی )
re entry
فراخوانی تابع از خود تابع اجرای برنامه در خود برنامه
re-entry
فراخوانی تابع از خود تابع اجرای برنامه در خود برنامه
flyspeck
چیز جزئی وبی اهمیت
to i. on particulars
به چیزهای جزئی اهمیت دادن
compound
چند جزئی جسم مرکب
compounds
چند جزئی جسم مرکب
shadings
اختلاف جزئی سایه رنگ
light transition loss
تلف عبوری بار جزئی
shades
اختلاف جزئی سایه رنگ
shade
اختلاف جزئی سایه رنگ
compounded
چند جزئی جسم مرکب
iridectomy
بریدن یا در اوردن جزئی ازعنبیه
crawling peg
تغییرات جزئی در نرخ ارز
nugacity
چیز جزئی یغا بیهوده بیهودگی
element
رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
to plume oneself on something
برای چیز جزئی یا عاریه بالیدن
elements
رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
commutator riple
تغییرات جزئی ناشی از یکسوکردن جریان
tromometer
الت سنجش زمین لرزههای جزئی
adjustments
تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
tail group
مجموعه دم که بعنوان یک واحد یا جزئی از هواپیمامسوب میشود
de minimis
خیلی جزئی
[که به حساب شمرده شود]
[قانون]
fussily
ازروی بیقراری با اهمیت دادن بچیزهای جزئی
drop a hint
<idiom>
فاش کردن اتفاقی یک چیز خیلی جزئی
de minimis exception
به خاطر جزئی بودن استثنا به حساب آمدن
adjustment
تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
coarse sight
زاویه یاب مخصوص تنظیمات جزئی ودقیق
stocker
اتومبیل مسافرتی بدون تغییریا تغییرات جزئی برای مسابقه
systematic theology
بخشی از علوم الهی که مذاهب مختلفه را جزئی ازیک حقیقت کل میداند
vapor pressure
فشار مولکولهای بخار روی دیواره فرف یا محفظه برابر فشارهای جزئی یا سهمی
not stage
مدار یا جزئی در یک سیستم لاجیک که وجود یا عدم وجودخروجی برعکس حالت ورودی و یا نقیض ان میباشد
nitralloy
قطعات نیتریده شده حاوی مقادیر جزئی کربن الومینیوم کرم منیزیوم و احتمالا گوگردو غیره
gestalt
تشکیل و ترکیب چندعامل یاپدیده فیزیکی وحیاتی وروانشناسی برای انجام کارواحدو دست داده جزئی از کل شوند
subjected
تابع
subjecting
تابع
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com