English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English Persian
consumer appeal تاثیر محصول روی مصرف کننده
Other Matches
product usage rate میزان مصرف محصول
impressional تاثیر کننده
the producer and the consumer تولید کننده و مصرف کننده
cropper برداشت کننده محصول
consumers مصرف کننده
users مصرف کننده
consumer مصرف کننده
user مصرف کننده
consumer equilibrium تعادل مصرف کننده
consumer preference رجحان مصرف کننده
consumer behaviour رفتار مصرف کننده
consumer credit اعتبار مصرف کننده
consumer choice انتخاب مصرف کننده
soverignty of the consumer حاکمیت مصرف کننده
rational consumer مصرف کننده عقلائی
representative consumer مصرف کننده نمونه
consumer sovereignty حاکمیت مصرف کننده
consumer psychology روانشناسی مصرف کننده
service cable کابل مصرف کننده
consumer protection حمایت از مصرف کننده
consumer surplus نصیب مصرف کننده
consumer's choice انتخاب مصرف کننده
consumerism حمایت از مصرف کننده
consumer economics علم اقتصاد مصرف کننده
dominant user یکان مصرف کننده عمده
theory of consumer's choice نظریه انتخاب مصرف کننده
consumer's surplus یکنواختی قیمتها برای مصرف کننده
recommended retail price قیمت توصیه شده برای مصرف کننده
consumer advertising تبلیغات تجاری بمنظور جلب توجه مصرف کننده
form utility در این مواد ازنظر پذیرش بازار و مصرف کننده ایجاد میشود
benzocaine ماده متبلورسفیدی بفرمول 2NO11H9C که بعنوان داروی بیحس کننده موضعی مصرف میشود
neoclassical economics در این اقتصاد تمرکز بیشتر بروی تقاضای مصرف کننده وروشهای ریاضی است
bespoke software نرم افزاری بکه برای یک نیاز خالص مصرف کننده نوشته شده است
exchanged دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
exchanges دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
exchanging دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
exchange دادن محصول قدیم به عنوان بخشی از پرداخت محصول جدید
punch کارتی همراه با محصول یک مغازه , با سوراخهای پانچ شده حاوی داده درباره محصول
punches کارتی همراه با محصول یک مغازه , با سوراخهای پانچ شده حاوی داده درباره محصول
punched کارتی همراه با محصول یک مغازه , با سوراخهای پانچ شده حاوی داده درباره محصول
average propensity to consume میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
diminishing utility اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
consumer logistics امور امادی مصرف کنندگان مصرف کالا و اماد
freeware نرم افزار که بدون هزینه دراختیار مصرف کننده قرار داده میشود برنامه رایگان رایگان ابزار
power consumer مصرف انرژی مصرف توان
margin propensity to consume تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
shelf life مدت زمانی که کالا از تولید تاتوزیع به مصرف کننده درقسمتهای مختلف می ماند مدت گردش کالا در انبارها
iso product curve منحنی برابری محصول منحنی محصول یکسان
cads محصول کمکی کامپیوتر واسط ی که بین کامپیوتر هایی که برای طراحی هستند و آنهایی که برای تولید محصول هستند
cad محصول کمکی کامپیوتر واسط ی که بین کامپیوتر هایی که برای طراحی هستند و آنهایی که برای تولید محصول هستند
life cycle hypothesis فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
affection تاثیر
influences تاثیر
efficacy تاثیر
influenced تاثیر
effect تاثیر
influx تاثیر
forcibly با تاثیر
effectiveness تاثیر
semplice بی تاثیر
effecting تاثیر
effected تاثیر
influencing تاثیر
influence line خط تاثیر
impressiveness تاثیر
adaphorous بی تاثیر
hank تاثیر
hanks تاثیر
sensation تاثیر
sensations تاثیر
influence تاثیر
influxes تاثیر
forcefulness تاثیر
efficacity تاثیر سودمندی
touched تحت تاثیر
efficacity درجه تاثیر
hit-and-run <idiom> تاثیر ناگهانی
field effect با تاثیر میدانی
efficacy درجه تاثیر
effectiveness تاثیر بخشی
effectiveness میزان تاثیر
radius of influence شعاع تاثیر
influence تاثیر کردن بر
inductive influence تاثیر القائی
influences تاثیر کردن بر
impressionability تاثیر پذیری
impressible تاثیر پذیر
afair تاثیر کردن
efficiency درجه تاثیر
influenced تاثیر کردن بر
bear تاثیر داشتن
bears تاثیر داشتن
after-effects تاثیر بعدی
after-effect تاثیر بعدی
wallydraigle تاثیر پذیر
size effect تاثیر اندازه
influencing تاثیر کردن بر
influence value ضریب تاثیر
influence value ارزش تاثیر
affected [by] <adj.> تحت تاثیر
coefficient ضریب تاثیر
coefficients ضریب تاثیر
make an impression تاثیر گذاشتن
impressing تاثیر کردن بر
aerate در تحت تاثیر
aerated در تحت تاثیر
aerates در تحت تاثیر
impress تاثیر کردن بر
impressed تاثیر کردن بر
impresses تاثیر کردن بر
aerating در تحت تاثیر
concerned [by] <adj.> تحت تاثیر
pigou effect اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
without prejudice بدون تاثیر به اینده
counteract متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteracted متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteracting متقابلا" تاثیر گذاشتن
insalutary تاثیر روحی بد اب و هوا
cost effectiveness تاثیر بخشی هزینه
counteracts متقابلا" تاثیر گذاشتن
action تاثیر اثر جنگ
impress : تحت تاثیر قراردادن
impressed : تحت تاثیر قراردادن
ship influence تاثیر عبور کشتی
impressing : تحت تاثیر قراردادن
bacterization تحت تاثیر باکتری
impresses : تحت تاثیر قراردادن
alcoholism تاثیر الکل در مزاج
edaphic تحت تاثیر خاک
actions تاثیر اثر جنگ
applies تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
photothropism جنبش در تحت تاثیر روشنایی
import دخل داشتن به تاثیر کردن در
to be i. with an idea فکری در کسی تاثیر نمودن
apply تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
affected تحت تاثیر واقع شده
reacts تحت تاثیر واقع شدن
unbiased تحت تاثیر واقع نشده
weather worn تحت تاثیر هوا در امده
vulcanization تحت تاثیر حرارت اتشفشانی
applying تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
cost effectiveness analysis تحلیل تاثیر بخشی هزینه ها
like water off a duck's back <idiom> بی تاثیر ،بدون تغیر عقیده
iteraction تاثیر چند چیز بر یکدیگر
reacting تحت تاثیر واقع شدن
bacterize تحت تاثیر باکتری قراردادن
react تحت تاثیر واقع شدن
alcoholize تحت تاثیر الکل دراوردن
importing دخل داشتن به تاثیر کردن در
austral تحت تاثیر باد جنوبی
imported دخل داشتن به تاثیر کردن در
infusive دارای قوه نفوذ یا تاثیر
reacted تحت تاثیر واقع شدن
biases تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
mountains influnce climate کوه دراب و هوا تاثیر دارد
bias تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
impressionability امادگی برای تحت تاثیر قرارگرفتن
impressibly بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
electrified تحت تاثیر برق قرار دادن
biotecture [معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
photo electric وابسته به تاثیر نورو الکتریک باهم
electrifies تحت تاثیر برق قرار دادن
electrify تحت تاثیر برق قرار دادن
influence mine مین حساس به تاثیر امواج رادیویی
electrifying تحت تاثیر برق قرار دادن
to impinge on something تاثیر منفی روی چیزی گذاشتن
volcanize تحت تاثیر حرارت اتشفشانی قرار دادن
actinic دارای خواص پرتوافکنی مربوط به تاثیر شیمیایی
like hell <idiom> با تاثیر وانرژی بیشتر ،مغایر با حقیقت ،نه زیاد
public image تاثیر علامت تجارتی روی ذهن مردم
proselytism تحت تاثیر تبلیغات مسلکی واقع شدن
crop محصول
yield محصول
yields محصول
crops محصول
yielded محصول
harvests محصول
harvest محصول
harvested محصول
return [on something] محصول
proceeds محصول
fabric محصول
cropped محصول
fabrics محصول
output محصول
outputs محصول
commodities محصول
commodity محصول
line محصول
lines محصول
product محصول
total product محصول کل
products محصول
machine address مقدار یک عبارت که تحت تاثیر جابجایی در برنامه نباشد
hall effect شرح تاثیر میدان مغناطیسی روی جریان الکترون ها
affects لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affect لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
cash crop محصول فروشی
modeled نوع یک محصول
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com