Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (9 milliseconds)
English
Persian
histories
تاریخ
history
تاریخ
date
تاریخ
dates
تاریخ
era
تاریخ
eras
تاریخ
appointed day
تاریخ
appointment
تاریخ
date
[appointment]
تاریخ
Other Matches
backdate
تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdated
تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdates
تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdating
تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
antedate
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedates
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedated
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
martyrology
تاریخ شهدا تاریخ شهدای مسیحی
antedated cheque
چک به تاریخ مقدم بر تاریخ واقعی صدور
prehistory
ماقبل تاریخ تاریخ قبلی
hagiology
تاریخ مقدس تاریخ انبیاء
dates
تاریخ گذاردن تاریخ گذاشتن
date
تاریخ گذاردن تاریخ گذاشتن
protohistory
تاریخ ماقبل تاریخ
coetaneous
هم تاریخ
undated
بی تاریخ
dateless
بی تاریخ
with effect from
از تاریخ ...
as of
از تاریخ
as from
از تاریخ ,
dates
[appointments]
تاریخ ها
no date
بی تاریخ
appointed days
تاریخ ها
appointments
تاریخ ها
coeval
هم تاریخ
intellectual history
تاریخ اندیشه ها
historicity
تاریخ گرایی
in chronological order
به ترتیب تاریخ
expiry date
تاریخ انقضاء
current date
تاریخ جاری
expiration date
تاریخ انقضا
effective date
تاریخ اجرا
dateable
تاریخ گذاردنی
date in issuing
تاریخ صدور
date of issuance
تاریخ صدور
date of acquisition
تاریخ خریداری
date of maturity
تاریخ سررسید
date of maturity
تاریخ انقضاء
date of shipment
تاریخ حمل
dateline
تاریخ گذاری
delivery date
تاریخ تحویل
due date
تاریخ سررسید
due date
تاریخ تادیه
economic history
تاریخ اقتصادی
datable
تاریخ گذاردنی
julain date
تاریخ ژولین
prehistory
ماقبل تاریخ
literary history
تاریخ ادبیات
maintenance history
تاریخ تعمیرات
maturity date
تاریخ سررسید
modern history
تاریخ معاصر
natural historian
تاریخ نویس
stale cheque
چک تاریخ گذشته
system date
تاریخ سیستم
termination date
تاریخ پایان
the date was not specified
تاریخ ان معلوم
value date
تاریخ ارزش
date of birth
تاریخ تولد
Ancient history
تاریخ باستان
historian
تاریخ نویس
backdating date
پیش تاریخ
dated
تاریخ دار
postdate
تاریخ ماقبل
postdated
تاریخ ماقبل
acceptance date
تاریخ قبولی
postdates
تاریخ ماقبل
postdating
تاریخ ماقبل
natural history
تاریخ طبیعی
epochs
مبدا تاریخ
epoch
مبدا تاریخ
prehistory
پیش تاریخ
out of date
از تاریخ گذشته
historians
تاریخ گزار
historians
تاریخ نویس
historian
تاریخ گزار
dates
نخل تاریخ
basic date
تاریخ ترفیع
creation date
تاریخ ایجاد
completion date
تاریخ تکمیل
date
نخل تاریخ
chronogram
ماده تاریخ
closing date
تاریخ انقضاء
chronological
به ترتیب تاریخ
shelf life
تاریخ مصرف
creation date
تاریخ افرینش
post date
پیش تاریخ کردن
prehistoric times
ازمنه ماقبل تاریخ
post date
تاریخ اینده گذاشتن
What is todays date ?
تاریخ امروز چیست ؟
of even date
دارای همان تاریخ
Antiquity
جهان باستانی
[تاریخ]
the Classical World
[the Ancient World]
جهان باستانی
[تاریخ]
morphology
تاریخ تحولات لغوی
misdate
تاریخ غلط گذاشتن
medizeval history
تاریخ قرون وسطی
datable
قابل تعیین تاریخ
Date and place of departure.
تاریخ ؟ محل حرکت
historian
تاریخ دان مورخ
cryptodate
کلید تاریخ رمز
value date
تاریخ اجرا والور
chronologically
به ترتیب زمان یا تاریخ
up to now
تا کنون تا این تاریخ
An Out line of European history .
کلیات تاریخ اروپ؟
The prehistoric creatures .
موجودات ماقبل تاریخ
historians
تاریخ دان مورخ
Death keeps no calendar.
<proverb>
مرگ تاریخ ندارد.
era
اغاز تاریخ عصر
historically
بشکل تاریخ دراوردن
eras
اغاز تاریخ عصر
dateline
محل تاریخ گذاری
date of change of acountability
تاریخ تسویه حساب
from the date on wards
از این تاریخ به بعد
date time group
گروه تاریخ و زمان
chronological
دارای تسلسل تاریخ
the christian era
مبدا تاریخ میلادی
historic
معروف مبنی بر تاریخ
effective date
تاریخ شروداجرای دستورالعمل
economic interpretation of history
تفسیر اقتصادی تاریخ
expiry date of the credit
تاریخ انقضای اعتبار
azoic
دوران ماقبل تاریخ
back dated
پیش تاریخ شده
even
دارای همان تاریخ
hagiologist
نویسنده تاریخ اولیاوپیغمبران
completion date
تاریخ انجام کار
dateable
قابل تعیین تاریخ
letter of even date
نامه همین تاریخ
to go down in history
در تاریخ ثبت شدن
early German history
تاریخ ابتدایی آلمان
landmark
نقطه تحول تاریخ
historical determinism
اعتقاد به جبر تاریخ
landmarks
نقطه تحول تاریخ
accommodation date
تاریخ آغاز و پایان خوابگاه
History is the best testimony.
تاریخ بهترین شاهد است
A prehistoric fossil.
یک سنگواره (فسیل ) ماقبل تاریخ
date
تاریخ روز و ماه و سال
to cast
[throw]
somebody into the dungeon
به زندان انداختن کسی
[تاریخ]
to dungeon somebody
به زندان انداختن کسی
[تاریخ]
write up
به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
write-ups
به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
dates
تاریخ روز و ماه و سال
write-up
به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
From the historic times.
اززمانیکه تاریخ نشان می دهد
In chronological order.
بترتیب تاریخ ( بطور مسلسل )
erenow
پیش ازاین تااین تاریخ
phylogeny
تاریخ نژادی جانور یا گیاه
exergue
جای تاریخ سکه یا مدال
basic date
تاریخ شروع خدمت در هردرجه
mythologically
از روی افسانه یا تاریخ اساطیر
historicize
بعنوان تاریخ نشان دادن
naturalistic
وابسته به تاریخ علوم طبیعی
international date line
خط بین المللی تغییر تاریخ
afterdate
تاریخ چیزیرا موخر گذاردن
post dating an instrument
تاریخ مقدمی را در سند قیدکردن
Date of departure . Departure date.
تاریخ عزیمت (روز حرکت )
data break
تاریخ تعویض کلید رمز
cryptodate
تاریخ استفاده از کلید رمز
historify
مورخ رسمی تاریخ نویس ل کردن
chronicled
شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
chronicles
شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
The rental agreement has exprired.
تاریخ قرارداد اجاره سر آمده است
assyriologist
متخصص در زبان و تاریخ وهنر اشور
chronicle
شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
to cast
[throw]
somebody into the dungeon
به سیاه چال انداختن کسی
[تاریخ]
broch
[ساختار خشکه چینی ماقبل تاریخ]
The date of the meeting has been advanced.
تاریخ جلسه جلو افتاده است
to dungeon somebody
به سیاه چال انداختن کسی
[تاریخ]
minimum durability date
[MDD]
تاریخ مصرف
[روی غذا یا دوا]
chronicling
شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
assyriology
مطالعهء زبان و هنر و تاریخ اشور
best-by date
تاریخ مصرف
[روی غذا یا دوا]
mammoth
فیل بزرگ دوره ماقبل تاریخ
mammoths
فیل بزرگ دوره ماقبل تاریخ
bill falls due on
تاریخ سر رسید اسناد مدت دار
best-before date
[BBD]
تاریخ مصرف
[روی غذا یا دوا]
sailing date
تاریخ شروع سفر دریایی زمان حرکت
up to d.
تمام شده تا تاریخ فعلی تازه جدید
headings
تاریخ ونشانی نویسنده کاغذ باسرتوپ زدن
chronological order
ترتیب رکوردها و فایل ها با توجه به تاریخ آنها
parachronism
اشتباهی که عبارت است ازدیرترقراردادن تاریخ یک رویداد
diachronic
تحمولات زبانی یک ملت درادوار مختلف تاریخ
prehistorian
مورخی که اثار ما قبل تاریخ را خوب میداند
heading
تاریخ ونشانی نویسنده کاغذ باسرتوپ زدن
hagiography
شرح زندگی اولیاء ومقدسین تاریخ انبیاء
generations
مرحله یا تاریخ فناوری استفاده شده در طراحی یک سیستم
generation
مرحله یا تاریخ فناوری استفاده شده در طراحی یک سیستم
supplementing
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplemented
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplement
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplements
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
chronologize
بترتیب زمان قراردادن موافق تاریخ مرتب کردن
deferred dividened
سود اعلام شده و قابل پرداخت در تاریخ معین
chronology
شرح وقایع بترتیب زمانی علم ترتیب تاریخ
christian era
مبداء تاریخ کشورهای مسیحی که از زمان تولد مسیح اغازمیگردد
rain check
<idiom>
رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
chronology
تاریخ شماری جدول یا شرح وقایع یاتاریخهای وابسته بانها
diachrony
تغییراتی که در ادوار مختلف تاریخ دریک زبان یک ملت پدید می اید
weighting
مرتب کردن کاربران , برنامه ها یا تاریخ با توجه به اهمیت یا اولویت آنها
Best before:
تا این تاریخ مصرف شود :
[برچسب روی کالاهای فاسد شدنی]
franking machine
دستگاهی که تاریخ و هزینه پست را روی کاغ چاپ میکند نقش تمبر
isagogics
گفتار در تاریخ ادبی کتاب مقدس و شرح گرداوری یاالهام شدن موادان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com