Dictiornary-Farsi | تاریخ چیزیرا موخر گذاردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
afterdate	تاریخ چیزیرا موخر گذاردن


Other Matches

to impress a mark on something	نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
dates	تاریخ گذاردن تاریخ گذاشتن
date	تاریخ گذاردن تاریخ گذاشتن
junior	موخر
juniors	موخر
aposteriori	موخر بر تجربه
cost absoption	هزینه موخر
permute	مقدم و موخر کردن
backdates	تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdated	تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdate	تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdating	تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
antedated	پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedate	پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedates	پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedated cheque	چک به تاریخ مقدم بر تاریخ واقعی صدور
martyrology	تاریخ شهدا تاریخ شهدای مسیحی
prehistory	ماقبل تاریخ تاریخ قبلی
hagiology	تاریخ مقدس تاریخ انبیاء
to rub a thing in	چیزیرا خورد
to look for anything	چیزیرا جستجوکردن
obtruncate	سر چیزیرا زدن
to follow up the scent	رد چیزیرا گرفتن
tapped	سوراخ چیزیرا بنداوردن
tapping	سوراخ چیزیرا بنداوردن
tap	سوراخ چیزیرا بنداوردن
to w anything out of a person	چیزیرا ازکسی دراوردن
to buy a pig in a poke	چیزیرا ندیده خریدن
to take the place of something	جای چیزیرا گرفتن
to from an idea of something	چیزیرا تصور کردن
to fool with anything	چیزیرا انگلک کردن
route	مسیر چیزیرا تعیین کردن
to give one the straight tip	محرمانه چیزیرا بکسی خبردادن
to w anything out of a person	چیزیرا به ریشخند ازکسی گرفتن
to cry halves	نصف چیزیرا ازکسی ادعاکردن
to be incredulous of anything	چیزیرا دیر باور کردن
routes	مسیر چیزیرا تعیین کردن
protohistory	تاریخ ماقبل تاریخ
tare	وزن خالص چیزیرا احتساب کردن
to play with something	چیزیرا بازیچه پنداشتن بچیزی ور رفتن
to ram a thing intoa person	چیزیرا بزور تکراردرمغز کسی فروکردن
to pole any thing up or down	چیزیرا سوی بالایا پایین هل دادن
to palm off a thing on aperson	چیزیرا با تردستی بکسی رساندن یابراوتحمیل کردن
to inlay anything with gems	چیزیرا گوهرنشان کردن گوهر در چیزی نشاندن
to take the a	بلندی چیزیرا اندازه گرفتن ارتفاع جایی راپیمودن
stillage	چارچوب یاچارپایهای که چیزیرا روی ان می گذارندتاابش کشیده شود
improviser	تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلامقدمه چیزیرا میسازد
to prick at something	بچیزی سوزن یا تیغ زدن چیزیرا کمی سوراخ کردن
improvisor	تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلا مقدمه چیزیرا میسازد
to inlay gems in anything	چیزیرا گوهر نشان کردن گوهر در چیزی نشاندن
history	تاریخ
dates	تاریخ
no date	بی تاریخ
undated	بی تاریخ
appointment	تاریخ
appointed days	تاریخ ها
eras	تاریخ
era	تاریخ
dateless	بی تاریخ
date	تاریخ
appointed day	تاریخ
as of	از تاریخ
date [appointment]	تاریخ
coetaneous	هم تاریخ
coeval	هم تاریخ
with effect from	از تاریخ ...
as from	از تاریخ ,
dates [appointments]	تاریخ ها
appointments	تاریخ ها
histories	تاریخ
maturity date	تاریخ سررسید
modern history	تاریخ معاصر
literary history	تاریخ ادبیات
julain date	تاریخ ژولین
historicity	تاریخ گرایی
intellectual history	تاریخ اندیشه ها
in chronological order	به ترتیب تاریخ
maintenance history	تاریخ تعمیرات
natural historian	تاریخ نویس
value date	تاریخ ارزش
completion date	تاریخ تکمیل
the date was not specified	تاریخ ان معلوم
termination date	تاریخ پایان
system date	تاریخ سیستم
stale cheque	چک تاریخ گذشته
postdating	تاریخ ماقبل
Ancient history	تاریخ باستان
date of shipment	تاریخ حمل
date of maturity	تاریخ انقضاء
date of maturity	تاریخ سررسید
date of acquisition	تاریخ خریداری
date of issuance	تاریخ صدور
date in issuing	تاریخ صدور
shelf life	تاریخ مصرف
acceptance date	تاریخ قبولی
dateable	تاریخ گذاردنی
backdating date	پیش تاریخ
datable	تاریخ گذاردنی
basic date	تاریخ ترفیع
current date	تاریخ جاری
chronogram	ماده تاریخ
creation date	تاریخ ایجاد
creation date	تاریخ افرینش
dateline	تاریخ گذاری
historian	تاریخ نویس
historian	تاریخ گزار
historians	تاریخ نویس
historians	تاریخ گزار
out of date	از تاریخ گذشته
expiry date	تاریخ انقضاء
expiration date	تاریخ انقضا
effective date	تاریخ اجرا
economic history	تاریخ اقتصادی
due date	تاریخ تادیه
due date	تاریخ سررسید
delivery date	تاریخ تحویل
prehistory	پیش تاریخ
epoch	مبدا تاریخ
epochs	مبدا تاریخ
natural history	تاریخ طبیعی
closing date	تاریخ انقضاء
date	نخل تاریخ
dates	نخل تاریخ
date of birth	تاریخ تولد
dated	تاریخ دار
postdate	تاریخ ماقبل
prehistory	ماقبل تاریخ
postdated	تاریخ ماقبل
postdates	تاریخ ماقبل
chronological	به ترتیب تاریخ
historical determinism	اعتقاد به جبر تاریخ
Antiquity	جهان باستانی [تاریخ]
early German history	تاریخ ابتدایی آلمان
the Classical World [the Ancient World]	جهان باستانی [تاریخ]
post date	پیش تاریخ کردن
post date	تاریخ اینده گذاشتن
historians	تاریخ دان مورخ
of even date	دارای همان تاریخ
morphology	تاریخ تحولات لغوی
misdate	تاریخ غلط گذاشتن
medizeval history	تاریخ قرون وسطی
letter of even date	نامه همین تاریخ
prehistoric times	ازمنه ماقبل تاریخ
hagiologist	نویسنده تاریخ اولیاوپیغمبران
from the date on wards	از این تاریخ به بعد
expiry date of the credit	تاریخ انقضای اعتبار
date time group	گروه تاریخ و زمان
date of change of acountability	تاریخ تسویه حساب
dateable	قابل تعیین تاریخ
completion date	تاریخ انجام کار
datable	قابل تعیین تاریخ
azoic	دوران ماقبل تاریخ
back dated	پیش تاریخ شده
cryptodate	کلید تاریخ رمز
dateline	محل تاریخ گذاری
landmark	نقطه تحول تاریخ
historian	تاریخ دان مورخ
to go down in history	در تاریخ ثبت شدن
era	اغاز تاریخ عصر
eras	اغاز تاریخ عصر
effective date	تاریخ شروداجرای دستورالعمل
even	دارای همان تاریخ
economic interpretation of history	تفسیر اقتصادی تاریخ
landmarks	نقطه تحول تاریخ
historic	معروف مبنی بر تاریخ
chronological	دارای تسلسل تاریخ
Date and place of departure.	تاریخ ؟ محل حرکت
An Out line of European history .	کلیات تاریخ اروپ؟
The prehistoric creatures .	موجودات ماقبل تاریخ
Death keeps no calendar. <proverb>	مرگ تاریخ ندارد.
chronologically	به ترتیب زمان یا تاریخ
the christian era	مبدا تاریخ میلادی
historically	بشکل تاریخ دراوردن
What is todays date ?	تاریخ امروز چیست ؟
up to now	تا کنون تا این تاریخ
value date	تاریخ اجرا والور
international date line	خط بین المللی تغییر تاریخ
to dungeon somebody	به زندان انداختن کسی [تاریخ]
date	تاریخ روز و ماه و سال
dates	تاریخ روز و ماه و سال
accommodation date	تاریخ آغاز و پایان خوابگاه
naturalistic	وابسته به تاریخ علوم طبیعی
historicize	بعنوان تاریخ نشان دادن
erenow	پیش ازاین تااین تاریخ
exergue	جای تاریخ سکه یا مدال
write-ups	به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
write-up	به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
basic date	تاریخ شروع خدمت در هردرجه
Date of departure . Departure date.	تاریخ عزیمت (روز حرکت )
data break	تاریخ تعویض کلید رمز
In chronological order.	بترتیب تاریخ ( بطور مسلسل )
From the historic times.	اززمانیکه تاریخ نشان می دهد
post dating an instrument	تاریخ مقدمی را در سند قیدکردن
cryptodate	تاریخ استفاده از کلید رمز
A prehistoric fossil.	یک سنگواره (فسیل ) ماقبل تاریخ
to cast [throw] somebody into the dungeon	به زندان انداختن کسی [تاریخ]
write up	به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
mythologically	از روی افسانه یا تاریخ اساطیر
phylogeny	تاریخ نژادی جانور یا گیاه
History is the best testimony.	تاریخ بهترین شاهد است