Dictiornary-Farsi | تاریکی پایین قرنیه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
onyx	تاریکی پایین قرنیه


Other Matches

benighted	گرفتار تاریکی شدن درکوهستان گرفتار در تاریکی
cornea	قرنیه
corneas	قرنیه
keratitis	التهاب قرنیه
keratitis	اماس قرنیه
corneal	وابسته به قرنیه
keratotomy	برش قرنیه
keratocele	فتق قرنیه
keratotome	چاقوی قرنیه شکافی
keratectomy	دراوردن تیکهای از قرنیه
staphyloma	تحدب مثلث قرنیه
leukoma	لک قرنیه لک سفید روی چشم
leucoma	لک قرنیه لک سفید روی چشم
karatonyxis	عمبل اب مرواریدبوسیله سوراخ کردن قرنیه
line of sight	خطی که قرنیه چشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
depresses	پایین دادن لوله پایین اوردن
depress	پایین دادن لوله پایین اوردن
downhaul	پایین کشیدن رشته پایین کشنده
nights	تاریکی
darkness	تاریکی
obscuration	تاریکی
night	تاریکی
dusk	تاریکی
dusk	تاریکی شب
gloom	تاریکی
owl light	تاریکی
duskiness	تاریکی
nigritude	تاریکی
murkiness	تاریکی
umbrage	تاریکی
darkling	در تاریکی
the opaque	تاریکی
sombreness	تاریکی
dimness	تاری تاریکی
scotopic adaptation	انطباق با تاریکی
scotopia	بینایی در تاریکی
achluophobia	تاریکی هراسی
mares	تاریکی دریا
opaqueness	تاریکی تیرگی
mare	تاریکی دریا
midnight	دل شب تاریکی عمیق
dark adaptation	انطباق با تاریکی
dark adaptation	تطبیق با تاریکی
nyctophobia	تاریکی هراسی
groped	در تاریکی پی چیزی گشتن
Somewhere in the darkness	جایی در میانی تاریکی
grope	در تاریکی پی چیزی گشتن
groping	در تاریکی پی چیزی گشتن
dark adaptation	عادت کردن به تاریکی
gropes	در تاریکی پی چیزی گشتن
I bumped into the table in the dark.	تو تاریکی خوردم به میز
darkle	در تاریکی پنهان شدن
smoke screen	موجب تاریکی وابهام
tenebrific	تاریکی اور فلمانی
gloom	تاریکی افسرده کننده
down	سوی پایین بطرف پایین
his sight could p darkness	بینایی وی تاریکی رامی شکافت
tenebrous	تاریک وتیره تاریکی اور
We lost our way in the dark.	راهمان راتوی تاریکی گه کردیم
Some children are afraid of the dark.	بعضی بچه ها از تاریکی می ترسند.
vertically	از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
flattest	پایین
flat	پایین
bottom	پایین
lowered	پایین تر
bottoms	پایین
lower most	پایین تر
lower	پایین
underneath	پایین
down stairs	پایین
infara	پایین
lowers	پایین تر
hypogenous	پایین رو
vide infara	پایین
subatmospheric	پایین تر از جو
below	پایین
further down	پایین تر
lower	پایین تر
infara	پایین تر
de-	پایین
neath or neath	پایین
tailwater	پایین اب
bal	از مچ پا به پایین
subteen	پایین تر از سن 31
neath or neath	پایین تر
submiss	پایین
shitu	پایین
low	پایین
dowm	پایین
lowering	پایین تر
below <adv.>	در پایین
shorter	پایین تر
short	پایین تر
down	پایین
low level	پایین
lower limit	حد پایین
hereafter <adv.>	در پایین
beneath	پایین
beneath	پایین تر
sub-	یا پایین تر
thereinafter [archaic or formal] <adv.>	در پایین
shortest	پایین تر
hereinafter [formal] <adv.>	در پایین
to set down	پایین اوردن
breast	نورد پایین
downtrend	سیربطرف پایین
low energy	انرژی پایین
prolapse	پایین افتادگی
prolapse	پایین افتادن
downmost	پایین ترین
low resolution	وضوح پایین
face down feed	خورد رو به پایین
lower bound	کران پایین
foot	پایین بادبان
to get down	پایین رفتن
down stroke	ضربه رو به پایین
feet	پایین دامنه
to go down	پایین رفتن
low frequency	فرکانس پایین
downward movement	حرکت رو به پایین
low	پایین اهسته
low	پایین ضعیف
low resolution	تفکیک پایین
to reach down	پایین اوردن
downward compatible	سازگار رو به پایین
to look down	پایین امدن
to let down	پایین کردن
to sink in the scale	پایین رفتن
downward swing	نوسان رو به پایین
downward travel	ضربه رو به پایین
downward compatibility	سازگارمتمایل به پایین
download	بارگیری پایین
minor	پایین رتبه
low order	پایین رتبه
prolapsus	پایین افتادگی
down draft	جریان رو به پایین
down current	جریان رو به پایین
catabatic	پایین اینده
bottom up	از پایین به بالا
disrate	پایین اوردن
bottommost	پایین ترین
dim light	نور پایین
pushdown	پایین فشردنی
desceht	پایین امدن
low order	مرتبه پایین
decurrent	پایین افتاده
res	noitaloseR پایین
downstream	پایین دست
downstream	پایین رود
bate	پایین اوردن
submaxilla	ارواره پایین
to come down	پایین امدن
to bring down	پایین اوردن
to beat down	پایین اوردن
downfield	میدان پایین
the valley lies below	ده در پایین است
downfeed	تغذیه رو به پایین
the masses	دستههای پایین تر
the lower world	جهان پایین
downward stroke	ضربه رو به پایین
low pass	پایین گذر
alow	روبه پایین
low level	در سطح پایین
push down stack	پایین فشردنی
overhand	از پایین ببالا
From top to bottom.	ازبالاتا پایین
shuts	پایین اوردن
shutting	پایین اوردن
At lower levels.	در سطوح پایین تر
low activity	فعالیت پایین
subordinate	فرعی پایین تر
subordinated	فرعی پایین تر
lowpass	پایین گذار
infrahuman	پایین تر از انسان
mean low water	اب پایین میانگین
shut	پایین اوردن
descends	پایین امدن
descend	پایین امدن
lee	پایین باد
downward	روبه پایین
degrades	پایین دادن
degrade	پایین دادن
subordinates	فرعی پایین تر
lowermost	پایین ترین
drive	ضربه از پایین
drives	ضربه از پایین
lower mast	دکل پایین
downstairs	طبقه پایین
nether	زیر پایین
nether	واقع در پایین
let down	پایین کردن
beneath	از زیر پایین تر از
depressions	پایین دادن
subordinating	فرعی پایین تر
lower threshold	استانه پایین
lower most	پایین ترین
comedown	پایین رفتن
lowest	پایین ترین
look down	پایین امدن
depression	پایین دادن

onyx