English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
And whats more hes a lair. تازه (علاوه برهمه چیز ) دروغگوهم هست
Other Matches
almightiness توانایی برهمه چیز
almighty توانا برهمه چیز قدیر
withil به علاوه علاوه بر این
new blood <idiom> جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
enactory دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new coined تازه بنیاد تازه سکه زده
newlywed تازه داماد تازه عروس
extras علاوه
extra- علاوه
extra علاوه
extra <adj.> علاوه
special <adj.> علاوه
as well as <idiom> به علاوه
in addition to <prep.> به علاوه
moreover <adv.> علاوه بر این
what is more <adv.> علاوه بر این
besides <adv.> علاوه بر این
coupled with this علاوه براین
augmenting علاوه کردن
in addition <adv.> علاوه بر این
additionally <adv.> علاوه بر این
to boot <idiom> همچنین ،به علاوه
augmented علاوه کردن
augment علاوه کردن
over and above <adv.> علاوه بر این
further [moreover] <adv.> علاوه بر این
on top of that <adv.> علاوه بر این
beyond that <adv.> علاوه بر این
on to <adv.> علاوه بر این
on top of this <adv.> علاوه بر این
furthermore <adv.> علاوه بر این
augments علاوه کردن
in a. to this علاوه براین
also [moreover] <adv.> علاوه بر این
aside from that <adv.> علاوه بر این
forby <adv.> علاوه بر این
hobbledehoy کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
therewith از ان بابت علاوه بر این
paraphernalia دارایی شخصی زن که بعد ازمرگ شوهر علاوه بر جهیزیه و منضمات ان به وی می رسد
cover charges مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
cover charge مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
vindictive damages مقدار غرامتی که دادگاه علاوه بر خسارت واقعی وارد برخواهان از خوانده به منظورتنبیه او وصول میکند
kelly قطعهای از لوله حفاری که باعث میشود علاوه برحرکت دورانی مته در جهت عمود نیز حرکت نماید
aliases نام دیگری که علاوه بر نام کاربر استفاده میشود
capitalized expense هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
alias نام دیگری که علاوه بر نام کاربر استفاده میشود
Mercerization مرسیزاسیون [این عمل شیمیایی بر روی نخ های پنبه ای توسط مواد قلیائی و در محیط تحت فشار انجام گرفته تا علاوه بر افزایش استحکام نخ، حالتی درخشنده نیز به آن افزوده شود.]
restoration احیا و مرمت فرش [برای بازگرداندن فرش به حالت اولیه آن باید علاوه بر استفاده از مواد اولیه، از تجربه کافی نیز برخوردار بود.]
upward compatible اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
new fashioned تازه
newfangled مد تازه
newfashioned تازه
newest تازه
the new world تازه
dewiest تازه
dewier تازه
dewy تازه
newer تازه
new- تازه
new-laid تازه
green تازه
red hot تازه
greenest تازه
inchoative تازه
post glacial تازه
mint a mint condition تازه تازه
renewed تازه
new تازه
up-to-date تازه
up to date تازه
new laid تازه
new fallen تازه
modern تازه
scions تازه
younger تازه
freshest تازه
brand new تر و تازه
scion تازه
recent تازه
young تازه
new born تازه
fresh تازه
fresh- تازه
neocortex قشر تازه مخ
beginners تازه کار
renewal تازه سازی
renewals تازه سازی
refresher تازه کننده
new blown تازه شگفته
new arrived تازه رسیده
neoteric نویسنده تازه
neoteric جدید تازه
regeneracy تولد تازه
refreshingly تازه کننده
refreshing تازه کننده
beginner تازه کار
revised edition چاپ تازه
scarc ely جخت تازه
refreshes تازه کردن
juvenescent تازه جوان
tenderfoot تازه کار
span new خیلی تازه
nascence تازه پیداشدگی
sup.latest or last تازه گذشته
new laid تازه گذاشته
jackleg تازه کار
nascency تازه پیداشدگی
new-laid تازه گذاشته
neo christianity مسیحیت تازه
settlor مهاجر تازه
late تازه گذشته
reprinted چاپ تازه
reprint چاپ تازه
carechumen تازه وارد
brand-new بکلی نو یا تازه
newish نسبه تازه
new comer تازه وارد
newmade تازه ساخت
new come تازه رسیده
reprinting چاپ تازه
reprints چاپ تازه
new fledged تازه پر در اورده
new jerusalem اورشلیم تازه
reappraisals ارزیابی تازه
rebirth تولد تازه
new employees کارمندان تازه
birdegroom تازه داماد
bran new بکلی نو یا تازه
new fallen snow برف تازه
new come تازه امده
new clown تازه شکفته
ordinee شماش تازه
green concrete بتن تازه
recension چاپ تازه
recent development بسط تازه
green crop علف تازه
green old wound زخم تازه
regeneration تولد تازه
novitiate تازه کار
new built تازه ساخت
noviciate تازه کار
new buit تازه ساخت
new buit تازه ساز
novices تازه کار
new built تازه ساز
grcen wine شراب تازه
reappraisal ارزیابی تازه
refreshed تازه کردن
What is new? What is cooking ? تازه چه خبر ؟
juniors زودتر تازه تر
settlers مهاجر تازه
settler مهاجر تازه
immigrants تازه وارد
immigrant تازه وارد
freshening تازه کردن
junior زودتر تازه تر
recruiting کارمند تازه
recruiting تازه سرباز
recruited کارمند تازه
recruited تازه سرباز
recruit کارمند تازه
recruit تازه سرباز
span new کاملا تازه
turn over a new leaf <idiom> شروعی تازه
converting تازه کیش
converted تازه کیش
convert تازه کیش
recuperation نیروی تازه
recuperation رمق تازه
freshest تازه کردن
fresh- تازه کردن
fresh تازه کردن
newcomer تازه وارد
greener تازه کار
freshwater تازه کار
sucking تازه کار
rookies تازه کار
rookie تازه کار
breezy خنک تازه
brides تازه عروس
bride تازه عروس
newcomers تازه وارد
recruits تازه سرباز
recruits کارمند تازه
freshened تازه کردن
refreshments تازه سازی
refreshment تازه سازی
freshens تازه کردن
ultramodern بسیار تازه
verdured تازه سرسبز
converts تازه کیش
young ice یخ تازه بسته
refresh تازه کردن
far out تازه و غیرسنتی
to bring in تازه اوردن
novice تازه کار
to innovate in تازه اوردن
freshen تازه کردن
reseated نشیمنگاه تازه دادن
new coined تازه وضع شده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com