Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (33 milliseconds)
English
Persian
found
تاسیس کردن ریختن
founds
تاسیس کردن ریختن
Other Matches
institutive
تاسیس شده تاسیس کننده
makes
تاسیس کردن
inventing
تاسیس کردن
invents
تاسیس کردن
constituting
تاسیس کردن
constitutes
تاسیس کردن
constituted
تاسیس کردن
promoting
تاسیس کردن
invent
تاسیس کردن
invented
تاسیس کردن
set up
تاسیس کردن
incorporates
تاسیس کردن
promotes
تاسیس کردن
constitute
تاسیس کردن
incorporating
تاسیس کردن
establishing
تاسیس کردن
promote
تاسیس کردن
promoted
تاسیس کردن
incorporate
تاسیس کردن
found
تاسیس کردن
establish
تاسیس کردن
founds
تاسیس کردن
establishes
تاسیس کردن
make
تاسیس کردن
re establish
دوباره تاسیس کردن
instituted
شورا تاسیس کردن
to found a college
دانشکدهای تاسیس کردن
institute
شورا تاسیس کردن
institutes
شورا تاسیس کردن
instituting
شورا تاسیس کردن
industrialize
بنگاههای صنعتی تاسیس کردن
industrialising
بنگاههای صنعتی تاسیس کردن
industrializes
بنگاههای صنعتی تاسیس کردن
reestablish
دوباره بر قرار یا تاسیس کردن
industrialises
بنگاههای صنعتی تاسیس کردن
industrializing
بنگاههای صنعتی تاسیس کردن
instituted
برقرار کردن تاسیس کردن
institute
برقرار کردن تاسیس کردن
institutes
برقرار کردن تاسیس کردن
constitutes
تاسیس کردن ترکیب کردن
instituting
برقرار کردن تاسیس کردن
constitute
تاسیس کردن ترکیب کردن
constituting
تاسیس کردن ترکیب کردن
constituted
تاسیس کردن ترکیب کردن
To collude with someone . to be in league with someone.
با کسی روی هم ریختن (تبانی کردن ؟ساخت وپاخت کردن )
disgorges
خالی کردن ریختن
disgorged
خالی کردن ریختن
disgorging
خالی کردن ریختن
vint
درست کردن یا ریختن
disgorge
خالی کردن ریختن
faze
درهم ریختن پریشان کردن
fazed
درهم ریختن پریشان کردن
splash
چلپ چلوپ کردن ریختن
fazes
درهم ریختن پریشان کردن
fazing
درهم ریختن پریشان کردن
barrel
درخمره ریختن دربشکه کردن
barrels
درخمره ریختن دربشکه کردن
splashes
چلپ چلوپ کردن ریختن
splashing
چلپ چلوپ کردن ریختن
slumping
یکباره فرو ریختن سقوط کردن
slumped
یکباره فرو ریختن سقوط کردن
tins
درحلب یاقوطی ریختن حلب کردن
tin
درحلب یاقوطی ریختن حلب کردن
slump
یکباره فرو ریختن سقوط کردن
slumps
یکباره فرو ریختن سقوط کردن
to lay the foundations of
بر پا کردن تاسیس کردن
hotchpot
سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
ballast
سنگ و شن در ته کشتی یا بالون ریختن سنگین کردن
To put money into somethings.
درکاری پول ریختن (سرمایه گذاری کردن )
commit no nuisance
ادرار کردن و اشغال ریختن اینجا ممنوع است
erections
تاسیس
establishment
تاسیس
constitutions
تاسیس
foundation
تاسیس
establishments
تاسیس
enacment
تاسیس
institution
تاسیس
erection
تاسیس
constitution
تاسیس
institution
تاسیس قضایی
re establishment
تاسیس مجدد
founded
تاسیس شده
enaction
برقراری تاسیس
the institution of a universit
تاسیس دانشگاه
foundress
زن تاسیس کننده
planetary influence
تاسیس ستارگان یا کواکب
Carthusian
[مربوط به طبقه مذهبی راهبها که بوسیله برونو تاسیس شد.]
encaenia
جشن سالیانه تاسیس شهر یاتقدیر کلیسا یا معبدی
equitable mortgage
از اعمال طرفین یک عمل یا تاسیس حقوقی ناشی میشود
concrete
بتن ریختن با بتن اندود کردن
To crack jockes . to indulge in witticism .
مزه ریختن ( مزه پرانی کردن )
Jesuits
عضو فرقه مذهبی بنام انجمن عیسی که بوسیله لایولا تاسیس شد
constitute
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
Jesuit
عضو فرقه مذهبی بنام انجمن عیسی که بوسیله لایولا تاسیس شد
karmathian
تیره اسلامی که قرمط نام درسده نهم میلادی تاسیس کرد
constituting
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constitutes
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituted
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
breach of trust
کوتاهی درانجام دادن انچه که به موجب سند تنظیمی در تاسیس حقوقی می بایستی انجام دهد
food and agricultural organization
از موسسات وابسته به سازمان ملل متحدکه به سال 5491 تاسیس وهدفش بررسی وضع تولیدمحصولات کشاورزی و سایراغذیه است
strews
ریختن
bestrew
ریختن
to water
آب ریختن
affution
ریختن
mewing
پر ریختن
effuse
ریختن
strewing
ریختن
besprinkle
ریختن
to inject into the bowels
ریختن
interfuse
در هم ریختن
affuse
ریختن
cast concrete
ریختن
disassemble
به هم ریختن
lave
ریختن
strewn
ریختن
mixing
در هم ریختن
yeild
ریختن
shed
ریختن
disembogue
ریختن
strew
ریختن
to take to one's legs
ریختن
strewed
ریختن
lash vi
ریختن
to take a cast of
ریختن
mew
پر ریختن
birl
ریختن
dump
ریختن
interfusion
در هم ریختن
sheds
ریختن
shedding
ریختن
mewed
پر ریختن
spilling
ریختن
infused
ریختن
infuse
ریختن
sand
شن ریختن
spill
ریختن
pouring
ریختن
pours
ریختن
spilled or spilt
ریختن
skink
ریختن
infuses
ریختن
pour
ریختن
poured
ریختن
sands
شن ریختن
spills
ریختن
grout
ریختن
infusing
ریختن
spilled
ریختن
affose
ریختن
design phase
فرایند توسعه یک سیستم اطلاعاتی براساس نیازمندیهای سیستم از قبل تاسیس شده
defoliate
برگ ریختن
practise or tice
طرح ریختن
stoke
سوخت ریختن در
dusts
ریختن پاشیدن
stoked
سوخت ریختن در
inurn
در خاکدان ریختن
sheds
پوست ریختن
blocked
قالب ریختن
stokes
سوخت ریختن در
shedding
پوست ریختن
outpour
بیرون ریختن
encase in concrete
بتن ریختن
moult
موی ریختن
blocks
قالب ریختن
recast
ازنو ریختن
sand
ماسه ریختن شن
recasting
ازنو ریختن
recasts
ازنو ریختن
molting
موی ریختن
huddle
روی هم ریختن
huddled
روی هم ریختن
molts
موی ریختن
to come down with a run
فرو ریختن
huddles
روی هم ریختن
bleed
خون ریختن
huddling
روی هم ریختن
vents
بیرون ریختن
bleeds
خون ریختن
rewrites
از نو طرح ریختن
stoking
سوخت ریختن در
perspiring
عرق ریختن
crumble
فرو ریختن
crumbled
فرو ریختن
sacked
درکیسه ریختن
moulted
موی ریختن
to pour out
بیرون ریختن
barrel
در خمره ریختن
sacks
درکیسه ریختن
to rain tears
اشک ریختن
decant
ریختن شراب
void
بیرون ریختن
basket
درسبد ریختن
to pour out tea
چایی ریختن
decants
ریختن شراب
baskets
درسبد ریختن
decanting
ریختن شراب
decanted
ریختن شراب
jugs
درکوزه ریختن
jug
درکوزه ریختن
tun
دربشکه ریختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com