Dictiornary-Farsi | تام الاختیار دارای اختیار مطلق | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (13 milliseconds)

English	Persian
plenipotentiaries	تام الاختیار دارای اختیار مطلق
plenipotentiary	تام الاختیار دارای اختیار مطلق


Other Matches

magisterial	مطلق دارای اختیار
plenipotent	دارای اختیار مطلق
absolute authortity	اختیار مطلق
invested with power	دارای اختیار
plenipotentiaries	دارای اختیار تام
plenipotentiary	دارای اختیار تام
fully authorized	تام الاختیار
plenipotent	تام الاختیار
universal agent	وکیل تام الاختیار
legate	ایلچی نماینده تام الاختیار
legates	ایلچی نماینده تام الاختیار
weapons free	جنگ افزار اتش به اختیار فرمان اتش به اختیار درپدافند هوایی
absolute volue	مقدار مطلق قدر مطلق
isobare	دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars	دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobar	دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
warrant	اختیار
at the d. of	به اختیار
clearance	اختیار
warranted	اختیار
tests	اختیار
unconsciously	بی اختیار
wills	اختیار
willed	اختیار
will	اختیار
warrants	اختیار
warranting	اختیار
involuntary	بی اختیار
credential	اختیار
incoercible	بی اختیار
liberties	اختیار
spontaneous	بی اختیار
liberty	اختیار
involuntarily	بی اختیار
spontaneous generation	بی اختیار
options	اختیار
option	اختیار
freedom of the will	اختیار
voluntariness	اختیار
authority	اختیار
attribution	اختیار
tested	اختیار
authorisations	اختیار
controls	اختیار
controlling	اختیار
control	اختیار
veto	حق و اختیار
vetoed	حق و اختیار
vetoes	حق و اختیار
vetoing	حق و اختیار
free will	اختیار
unconscious	بی اختیار
mandate	اختیار
test	اختیار
mandating	اختیار
mandates	اختیار
mandated	اختیار
authorization	اختیار
soft shelled	دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
cementitious	دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
ringent	دارای دهن باز دارای لبان برگشته
options	اختیار معامله
empowering	اختیار دادن
jurisdiction	اختیار قانونی
carte blanche	اختیار تام
carte blanche	اختیار نامحدود
enabling	اختیار دادن
authorise	اختیار دادن
power	اقتدار و اختیار
powered	اقتدار و اختیار
to be a master of	در اختیار خودداشتن
government	عقل اختیار
to follow a profession	پیشهای را اختیار
to make one's option	اختیار کردن
option	اختیار معامله
empowers	اختیار دادن
the optio to accept or reject	اختیار قبول یا رد
at the mercy of	در اختیار دستخوش
adopter	اختیار کننده
jurisdication	اختیار قانونی
governments	عقل اختیار
Delegation of Authority	تفویض اختیار
certificate of authority	اختیار نامه
seller's option	اختیار فروشنده
adopted	اختیار شده
in the saddle	صاحب اختیار
as you wish	به اختیار شماست
full power of attorney	اختیار نامه
empowered	اختیار دادن
body english	چرخش بی اختیار
letter of attorney	اختیار نامه
fire at will	اتش به اختیار
enable	اختیار دادن
adoption	اختیار اتخاذ
fix on	اختیار کردن
commander's call	در اختیار فرماندهی
enabled	اختیار دادن
enables	اختیار دادن
cartle blanche	اختیار نامحدود
cart blanche	اختیار نامحدود
power of attorney	اختیار نامه
powers	اقتدار و اختیار
power of authority	اختیار نامه
power of procuration	اختیار نامه
authorizations	اختیار اجازه
powering	اقتدار و اختیار
warrant of attorney	اختیار نامه
will adjust	اتش به اختیار
empower	اختیار دادن
options	اختیار خریدیا فروش
spontaneously	به طیب خاطر بی اختیار
he wept involuntarily	بی اختیار گریه کرد
invested with power	اختیار داده شده
commander's call	ساعات در اختیار فرماندهی
to rule the roast	اختیار داری کردن
lock option	اختیار کاربرد قفل
tutelar authority	اختیار ناشی از قیومت
to have the run of a house	اختیار خانهای را داشتن
catching	در اختیار گرفتن توپ
fire at will	اتش به اختیار خود
take over in charge	تحت اختیار دراوردن
To authorize someone.	به کسی اختیار دادن
option	اختیار خریدیا فروش
discretionally	مطابق میل و اختیار
ship will adjust	ناو اتش به اختیار
run the show	اختیار داری کردن
low tension	دارای فشار ضعیف دارای ولتاژکم
galleried	دارای سرسرا دارای اطاق نقاشی
acinaseous	دارای تخم و بذر دارای تخمدان
virile	دارای نیروی مردی دارای رجولیت
gravel blind	دارای چشم تار دارای دید کم
local option	اختیار تعیین محل معینی
authorizes	اختیار دادن تصویب کردن
authorising	اختیار دادن تصویب کردن
delegation of authority	دادن اختیار انجام عمل
hold at disposal	در اختیار دیگری نگهداری کردن
authorize	اختیار دادن تصویب کردن
authorizing	اختیار دادن تصویب کردن
local option	اختیار تعیین چیزی درمحل
accredit	معتبر ساختن اختیار دادن
vicarious authority	اختیار از طرف دیگری نمایندگی
visitatorial	وابسته به یادارای اختیار بازرسی
accrediting	معتبر ساختن اختیار دادن
accredits	معتبر ساختن اختیار دادن
to run the show	در کاری اختیار داری کردن
Dont mention it . You are welcome.	اختیار دارید (درمقام تعارف )
It is beyond my authority(control).	اینکار از اختیار من خارج است
authorises	اختیار دادن تصویب کردن
bureaus	ادارهای که اطلاعات در اختیار میدهد
bureau	ادارهای که اطلاعات در اختیار میدهد
to put something at somebody's disposal	چیزی را در دسترس [اختیار] کسی گذاشتن
to empower somebody to do something	اختیار دادن به کسی برای کاری
I'll be happy to help [assist] you.	من با کمال میل در اختیار شما هستم.
to delegate one's authority to somebody	به کسی اختیار تام دادن [حقوق]
suzerain	اختیار دار کشور حکومت مطلقه
as your please	هر طور میل شما است اختیار با شماست
fiefdoms	هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
fiefdom	هر چیزی که کاملا تحت اختیار شخص باشد
unprompted	ناشی از طیب خاطر خودبخود بی اختیار خودرو
ultra vires	بیش از حد مجاز قانونی متجاوز از حدود اختیار
outrigged	دارای تیر یا دیرک پیش امده دارای چوب یااهن اضافی برای بستن اسب اضافی
polyandry	اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal.	مانند هر کودک، او [زن] وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
When drink enters, wisdom departs. <proverb>	آنگه که شراب از در درآمد ,هوش و عقل و اختیار از کف برفت .
inalienable <adj.>	مطلق
absolute <adj.>	مطلق
unalterable <adj.>	مطلق
inevitable <adj.>	مطلق
indispensable <adj.>	مطلق
sovereign	مطلق
sovereigns	مطلق
absolute	مطلق
unalienable <adj.>	مطلق
absolutes	مطلق
magisterial	مطلق
pure	مطلق
purer	مطلق
free	مطلق
implicit	مطلق
positive	مطلق
freed	مطلق
slickest	مطلق
slick	مطلق
starkest	مطلق
stark	مطلق
starker	مطلق
starkly	مطلق
purest	مطلق
arbitrary	مطلق
downright	مطلق
abstracts	مطلق
abstract	مطلق
totalled	مطلق
totalling	مطلق
totaled	مطلق
totals	مطلق
totaling	مطلق
abstracting	مطلق
inconditionate	مطلق
unconditional	مطلق