Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 104 (7 milliseconds)
English
Persian
In so far as their taste would go .
تا آنجا که سلیقه شا ؟ قد می داد
Other Matches
styled
سلیقه
tasted
سلیقه
taste
سلیقه
tact
سلیقه
elegance
سلیقه
tasteless
بی سلیقه
style
سلیقه
styling
سلیقه
congenial
هم سلیقه
styles
سلیقه
tastes
سلیقه
tasteful
با سلیقه
custom
سلیقه
elegant
با سلیقه
congenial
<adj.>
هم سلیقه
tasting
سلیقه
exquisite taste
سلیقه زیاد
stylish
<adj.>
باب سلیقه
tactless
بی مهارت بی سلیقه
tastefully
از روی سلیقه
taste maker
سلیقه افرین
stylist
قاضی سلیقه
gastronome
سلیقه در غذا
fashionable
خوش سلیقه
tactlessly
بی مهارت بی سلیقه
taste changes
تغییرات سلیقه
stylists
خوش سلیقه
stylists
قاضی سلیقه
stylist
خوش سلیقه
daintiness
سلیقه باذوق لطیف
Difference of opinion (in taste).
اختلا ف عقیده ( سلیقه )
gormandizer
خوش سلیقه درخوراک
neatly
از روی سلیقه ساده
exquisitely
از روی سلیقه زیاد
have an eye for
<idiom>
سلیقه خوبی درچیزی داشتن
lowbrow
بیسواد دارای سلیقه پست
demand factors
جمعیت سلیقه قیمت کالاهای دیگر
hit parade
<idiom>
لیستی از آهنگها برطبق سلیقه مردم
subsequently
<adv.>
در آنجا
at that
[at that provocation]
<adv.>
در آنجا
as a result
<adv.>
در آنجا
consequently
<adv.>
در آنجا
thereupon
<adv.>
در آنجا
thereat
<adv.>
در آنجا
to pick and choose
درسوا کردن چیزی سلیقه زیادبخرج دادن
As far as I know . So far as I know.
تا آنجا که من می دانم
so far as I'm concerned
تا آنجا که به من مربوط می شود
The situation there is bad.
وضعیت در آنجا بد است.
as far as I'm concerned
<adv.>
تا آنجا که به من مربوط می شود
As far as I am concerened.
تا آنجا که به من مربوط می شود
Have you been there recently (lately)
تازگیها آنجا رفته ای ؟
According to my lights .
تا آنجا که عقلم قد می دهد
To the best of my ability. For all I am worth . As far as in my lies
تا آنجا که تیغم ببرد
Since the day he set foot there .
از روزیکه به آنجا پا نهاد
I happened to be there when ….
اتفاقا" من آنجا بودم وقتیکه …
I wI'll get there somehow.
یکجوری خودم را آنجا می رسانم
Come as quickly as possible.
تا آنجا که می شود زود بیا
CERN
یس که www اولین آنجا اختراع شد
It took us four days to get there .
چهار روزکشید تا آنجا رسیدیم
Left out of one place and driven away from another.
<proverb>
از آنجا مانده از اینجا رانده .
Nobody was there but me.
هیچکسی غیر از من آنجا نبود.
He has always lived there.
او همیشه آنجا زندگی کرده است.
lover's lane
<idiom>
جای دنجی که عشاق به آنجا می روند
factory
ساختمانی که در آنجا محصولات تولید می شوند
factories
ساختمانی که در آنجا محصولات تولید می شوند
Not that I remember .
تا آنجا که من یاددارم خیر ( اینطور نبوده )
Can I get there on foot?
آیا میتوانم تا آنجا پیاده بروم؟
It is improper to go there uninvited.
ناخوانده رفتن با آنجا صحیح نیست
to turn around
برگشتن
[به جایی که از آنجا آمده اند]
If it ( ever ) comes to that .
اگر چنانچه کا ربه آنجا بکشد
We were there just to make up numbers.
ما آنجا فقط سیاهی لشگه بودیم
to turn back
برگشتن
[به جایی که از آنجا آمده اند]
to let it get to that point
اجازه دادن که به آنجا
[موقعیتی]
برسد
There they were in all their finery.
آنجا آنها در تمام زر و زیور خود بودند.
almonry
[قسمتی از ساختمان که خیرات و صدقات را در آنجا می دادند.]
Nothing has changed there.
آنجا هیچ چیز تغییر نکرده است.
Hotel accommodation is rather expensive there.
قیمت
[اتاق]
هتل آنجا واقعا گران است.
You can't get there other than by foot.
به جز پیاده جوری دیگر نمی شود به آنجا رفت.
Nothing on earth will induce him to go there again.
اگر کلاهش هم آنجا بیافتد دیگر پا نمی گذارد.
Where the carcass is there the ravens will collect together.
<proverb>
هر کجا لاشه اى وجود دارد آنجا لاشخورها دور هم جمع مى شوند.
window
فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
switching
نقط های در شبکه ارتباطی که پیام از خط وط و مدارهای مختلف در آنجا تنظیم می شوند
stopped
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stops
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stop
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
trap
نقط ه توقف انتخابی که اجرا برنامه در آنجا متوقف میشود وثباتها بررسی می شوند
main
مجموعه دستوراتی که بخش اصلی برنامه را می سازند و از آنجا سایر توابع فراخوانی می شوند
His sculptures blend into nature as if they belonged there.
مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
stopping
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
to lock somebody
[yourself]
out
[of something]
در را روی
[خود]
کسی قفل کردن
[و دیگر نتوانند داخل شوند چونکه کلید در آنجا فراموش شده]
voice
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voices
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
voicing
کامپیوتر متصل به دستگاه تلفن که وقتی شخص آنجا نیست به تلفنهای او پاسخ میدهدو امکان ضبط پیام ها را بوجود می آورد.
to make every effort
تک و پوی زدن
[به هر دری زدن]
تا آنجا که امکان پذیر باشد
station
میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند
stationed
میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند
stations
میز به همراه کامپیوتر , صفحه کلید , صفحه نمایش , چاپگر و غیره که کسی در آنجا کار میکند
dynamic condition
شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
conventional memory
این فضای حافظه مستقیماگ توسط DOS-MS قابل کنترل است و محلی است که بیشتر برنامههای بار شده برای اجرا آنجا هستند
conventional RAM
این فضای حافظه مستقیماگ توسط DOS-MS قابل کنترل است و محلی است که بیشتر برنامههای بار شده برای اجرا آنجا هستند
colony
گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی تابع قوانین و حکومت کشورشان در آنجا باشند
rug names
اسامی فرش
[بدلیل پراکندگی زیاد بافت ها و اختلاف سلیقه بافندگان، طراحان و کارشناسان یک سیستم نامگذاری تعریف شده برای فرش وجود ندارد.بدین جهت از مکان، قبیله، قوم، اندازه، طرح و انگیزه استفاده می شود.]
Oriental rug
فرش شرقی
[از آنجا که امروزه فرش های شرقی در همه جا بافته می شوند، این لفظ به فرش دست باف که الهام گرفته از طرح های شرقی است اطلاق می شود.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com