English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
sit out تا پایان چیزی نشستن
Other Matches
to be over something به پایان رسیدن چیزی
to carry something to a successful issue چیزی را با موفقیت به پایان رساندن
to work it <idiom> چیزی را انجام دادن و به پایان رساندن
eol پایان خط پرچمی که بیان کننده پایان یک خط داده میباشد
to sit out نشستن بیشتر نشستن از
terminates پایان دادن پایان یافتن
terminated پایان دادن پایان یافتن
terminate پایان دادن پایان یافتن
forward seat حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
recoiled پس نشستن
awaited نشستن
await نشستن
awaits نشستن
sits نشستن
to take a chair نشستن
sit نشستن
seizes نشستن
seized نشستن
seize نشستن
awaiting نشستن
to lose ground پس نشستن
to give ground پس نشستن
recoil پس نشستن
recoiling پس نشستن
recoils پس نشستن
perched نشستن
perch نشستن
perches نشستن
perching نشستن
running aground به گل نشستن
rankling چرک نشستن
rankles چرک نشستن
rankled چرک نشستن
throne برتخت نشستن
thrones برتخت نشستن
to knock back عقب نشستن
to take the wheel پشت رل نشستن
to take ground بخاک نشستن
to take ground بگل نشستن
bow out عقب نشستن
ground بزمین نشستن
to sit up راست نشستن
to hunker down چمباتمه نشستن
sitting duck <idiom> بی خیال نشستن
abate فرو نشستن
ground position در خاک نشستن
setbacks عقب نشستن
insidiate در کمین نشستن
rankle چرک نشستن
sags فرو نشستن
straddle گشاد نشستن
sagged فرو نشستن
ambushed در کمین نشستن
sag فرو نشستن
ambushes در کمین نشستن
subsiding فرو نشستن
straddled گشاد نشستن
subsides فرو نشستن
sit up <idiom> بیدار نشستن
dwit koobi نشستن به عقب
hunker down روی پا نشستن
give way عقب نشستن
straddles گشاد نشستن
ambushing در کمین نشستن
bench بر کرسی نشستن
benches بر کرسی نشستن
ambush در کمین نشستن
subside فرو نشستن
subsided فرو نشستن
setback عقب نشستن
swamp به گل نشستن قایق
suppurate چرک نشستن
to fill the chair برکرسی نشستن
to fall back عقب نشستن
to f. the throne برتخت نشستن
landing نشستن هواپیما
sprawling پهن نشستن
sit up راست نشستن
to come to the throne بر تخت نشستن
land بزمین نشستن
land به گل نشستن کشتی
stranding به گل نشستن کشتی
to a the throne برتخت نشستن
sprawl پهن نشستن
swamped به گل نشستن قایق
swamping به گل نشستن قایق
take sanctuary بست نشستن
strands به گل نشستن کشتی
landings نشستن هواپیما
to run aground بگل نشستن
land به زمین نشستن
outsit بیشتر نشستن از
to lie in w درکمین نشستن
strand به گل نشستن کشتی
to lie in a درکمین نشستن
swamps به گل نشستن قایق
sprawls پهن نشستن
waylaid درکمین کسی نشستن
To come to grief. To be runied. بخاک سیاه نشستن
waylays درکمین کسی نشستن
sit idly by <idiom> عین ماست نشستن
waylaying درکمین کسی نشستن
landings بزمین نشستن هواپیما
to sit on the bench روی نیمکت نشستن
waylay درکمین کسی نشستن
stranding به گل نشستن تصادفی کشتی
beaches بگل نشستن کشتی
beached بگل نشستن کشتی
beach بگل نشستن کشتی
sprawls بی پروا درازکشیدن یا نشستن
landing بزمین نشستن هواپیما
sprawling بی پروا درازکشیدن یا نشستن
sprawl بی پروا درازکشیدن یا نشستن
slump test ازمایش فرو نشستن
primer setback عقب نشستن چاشنی
still hunting شکار باروش در کمین نشستن
round out دورزدن هواپیما برای نشستن
clog به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
scrawl خط خطی کردن گشاد نشستن
sprawl گشاد نشستن هرزه روییدن
clogs به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
scrawling خط خطی کردن گشاد نشستن
hatch نصفه در روی تخم نشستن
hatched نصفه در روی تخم نشستن
hatches نصفه در روی تخم نشستن
sprawling گشاد نشستن هرزه روییدن
scrawls خط خطی کردن گشاد نشستن
to sit under a pre cher پای وعظ واعظی نشستن
sprawls گشاد نشستن هرزه روییدن
clogged به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
To sit (walk) straight. راست نشستن ( راه رفتن )
To incite someone. زیر پای کسی نشستن
scrawled خط خطی کردن گشاد نشستن
mump خاموش وعبوس نشستن ترشرو بودن
grabble پهن نشستن جمع اوری کردن
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
swat ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
swatted ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
bench روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
benches روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
To accpt the consequences . to face the music . پای لرزش نشستن ( عواقب کاری را پذیرفتن )
swatting ضربت سخت خوردن یازدن چمباتمه نشستن
to be in the pouts در گوشه ای نشستن و قهر کردن [اصطلاح مجازی]
to have the pout در گوشه ای نشستن و قهر کردن [اصطلاح مجازی]
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
pewage پولی که بابت نشستن درجاهای خانوادگی یانیمکتهای چندنفری درکلیسامیدهند
deflation port سوپاپ بزرگ در بالای بالن برای خروج هوا هنگام نشستن
eternity بی پایان
endless بی پایان
finis پایان
illimitable بی پایان
finality پایان
ends پایان
eternities بی پایان
interminate بی پایان
never ending بی پایان
periods پایان
period پایان
illmitable بی پایان
initiator terminator پایان ده
endings پایان
to sit out تا پایان
ending پایان
unfinished بی پایان
inconclusive بی پایان
forever بی پایان
never-ending بی پایان
ended پایان
incessant پی در پی بی پایان
foreverness بی پایان
infinite time بی پایان
immortality بی پایان
eternality بی پایان
eternity بی پایان
perpetuity بی پایان
sempiternity بی پایان
conclusions پایان
conclusion پایان
fruition پایان
aeon بی پایان
end پایان
closer پایان
closes پایان
closest پایان
termination پایان
issue [outcome] پایان
cessation پایان
close پایان
windup پایان
unbound بی پایان
finallist پایان رس
out <adv.> پایان
abyss بی پایان
limit پایان
abysm بی پایان
end line خط پایان
finish پایان
abysses بی پایان
decapoda ده پایان
hexapod شش پایان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com